pretext

/ˈpriːˌtekst//ˈpriːtekst/

معنی: عنوان، بهانه، مستمسک، دستاویز، عذر، بهانه اوردن
معانی دیگر: وانمود، تظاهر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a false reason or claim put forward to mask one's true motive or aim.

- As there was no other way of raising the rent on the tenants' apartment, the landlord used their having a dog as a pretext to evict them.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که راه دیگری برای افزایش اجاره بهای آپارتمان مستاجران وجود نداشت، صاحبخانه داشتن سگ را بهانه ای برای اخراج آنها قرار داد
[ترجمه ترگمان] چون راه دیگری برای بالا بردن اجاره در آپارتمان مستاجران نبود، کاروانسرا دار به بهانه بیرون انداختن آن ها سگ را بهانه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his pretext was that he was sick
بهانه ی او این بود که بیمار است.

2. under the pretext of
به بهانه ی

3. The incident provided the pretext for war.
[ترجمه مریم سالک زمانی] با این رخداد، دست آویز لازم برای جنگ فراهم شد.
|
[ترجمه گوگل]این حادثه بهانه جنگ را فراهم کرد
[ترجمه ترگمان]این حادثه به بهانه جنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He came to see me on/under the pretext of asking my advice when he really wanted to borrow money.
[ترجمه مریم سالک زمانی] نصیحت جویی از من را مستمسکی برای دیدنم کرده بود، اما به واقع دنبال قرض گرفتن بود.
|
[ترجمه گوگل]وقتی واقعاً می‌خواهد پول قرض کند، به بهانه‌ی مشاوره از من به دیدن من آمد
[ترجمه ترگمان]او برای دیدن من آمد، به بهانه پرسیدن نصیحت من وقتی که واقعا می خواست پول قرض بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The border dispute was used as a pretext for military intervention.
[ترجمه مریم سالک زمانی] مناقشه سر حدود و ثغور مرزی، به مداخلۀ نظامی دامن زد.
|
[ترجمه گوگل]اختلاف مرزی بهانه ای برای مداخله نظامی شد
[ترجمه ترگمان]این اختلاف مرزی به عنوان بهانه ای برای مداخله نظامی مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He used his sore finger as a pretext for not going to school.
[ترجمه گوگل]انگشت دردش را دستاویزی برای نرفتن به مدرسه کرد
[ترجمه ترگمان]از انگشت his به بهانه رفتن به مدرسه استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This provided a pretext for the authorities to cancel the elections.
[ترجمه گوگل]این بهانه ای را برای مسئولان فراهم کرد تا انتخابات را لغو کنند
[ترجمه ترگمان]این امر بهانه ای برای مقامات برای لغو انتخابات ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He got into the house on the pretext of checking the gas .
[ترجمه گوگل]به بهانه چک کردن بنزین وارد خانه شد
[ترجمه ترگمان]به بهانه چک کردن گاز به خانه رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He left immediately on the pretext that he had a train to catch.
[ترجمه مهناز] به بهانه اینکه به قطار برسد محل را فورا ترک کرد
|
[ترجمه گوگل]بلافاصله به این بهانه که قطاری برای گرفتن دارد رفت
[ترجمه ترگمان]او بلافاصله به بهانه اینکه قطار دارد حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He disappeared into his study on the pretext that he had work to do there.
[ترجمه مهناز] او به بهانه اینکه آنجا کار دارد در اتاق کارش ناپدید شد.
|
[ترجمه گوگل]او به این بهانه که کار دارد در اتاق کارش ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]به بهانه اینکه کاری برای انجام دادن دارد، در اتاق مطالعه اش ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The incident was used as a pretext for intervention in the area.
[ترجمه مهناز] این حادثه بهانه ای شد برای مداخله در منطقه.
|
[ترجمه گوگل]این حادثه بهانه ای برای مداخله در منطقه شد
[ترجمه ترگمان]این حادثه به عنوان بهانه ای برای مداخله در منطقه مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They wanted a pretext for subduing the region by force.
[ترجمه mahnazyaghoobi123@gmail.com] آنها بهانه ای می خواستند که منطقه را به زور به زیر سلطه خود درآورند
|
[ترجمه گوگل]آنها بهانه ای می خواستند تا منطقه را به زور تحت سلطه خود درآورند
[ترجمه ترگمان]آن ها بهانه ای برای تسخیر منطقه به زور می خواستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He used his headache as a pretext for not going to school.
[ترجمه mahnazyaghoobi123@gmail.com] او سردردش را بهانه ای برای نرفتن به مدرسه قرار داد.
|
[ترجمه گوگل]او سردرد خود را بهانه ای برای مدرسه نرفتن قرار داد
[ترجمه ترگمان]او از سردرد خود به عنوان بهانه ای برای رفتن به مدرسه استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I called her on the pretext of needing more information.
[ترجمه گوگل]به بهانه نیاز به اطلاعات بیشتر با او تماس گرفتم
[ترجمه ترگمان]به بهانه نیاز به اطلاعات بیشتر بهش زنگ زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He didn't attend that meeting under the pretext of sickness.
[ترجمه گوگل]او به بهانه بیماری در آن جلسه شرکت نکرد
[ترجمه ترگمان]او به این ملاقات با بهانه بیماری توجهی نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عنوان (اسم)
way, address, cause, reason, motive, head, excuse, manner, title, superscription, heading, caption, headline, pretext, method, capitulary, fashion, salvo, lemma

بهانه (اسم)
fiction, excuse, pretense, alibi, pretext, plea, fetch, allegation, evasion, subterfuge, stall, put-off, essoin, salvo, lame excuse

مستمسک (اسم)
ground, pretext, basis

دستاویز (اسم)
excuse, document, pretext, voucher

عذر (اسم)
reason, excuse, pretext, plea, subterfuge, stall, put-off, salvo

بهانه اوردن (فعل)
alibi, pretext

انگلیسی به انگلیسی

• excuse, pretense, alleged reason, alibi
make an excuse, give a false reason, give a pretense, provide an alibi
a pretext is a reason which you pretend has caused you to do something.

پیشنهاد کاربران

بهانه. عذر. دستاویز // مستمسک
مثال:
The border dispute was used as a pretext for military intervention.
این نزاع مرزی به عنوان بهانه {و دستاویز } برای مداخله نظامی مورد استفاده قرار گرفته شده بود.
بهانه
دست آویز
Excuse
عذر و بهانه - مستمسک
pretext
( rather formal )
a false reason that you give for doing something, usually something bad, in order to hide the real reason
1 ) He left the party early on the pretext of having to work
...
[مشاهده متن کامل]

2 ) Rather than using what seemed like Israeli sabotage at Natanz as pretext to walk away from the talks in Vienna — as many argued they would — the Iranians remain engaged with the British, French, Germans, Russians and Chinese
The Washington Post@

بپرس