• : تعریف: a false reason or claim put forward to mask one's true motive or aim.
- As there was no other way of raising the rent on the tenants' apartment, the landlord used their having a dog as a pretext to evict them.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که راه دیگری برای افزایش اجاره بهای آپارتمان مستاجران وجود نداشت، صاحبخانه داشتن سگ را بهانه ای برای اخراج آنها قرار داد [ترجمه ترگمان] چون راه دیگری برای بالا بردن اجاره در آپارتمان مستاجران نبود، کاروانسرا دار به بهانه بیرون انداختن آن ها سگ را بهانه می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. his pretext was that he was sick
بهانه ی او این بود که بیمار است.
2. under the pretext of
به بهانه ی
3. The incident provided the pretext for war.
[ترجمه مریم سالک زمانی] با این رخداد، دست آویز لازم برای جنگ فراهم شد.
|
[ترجمه گوگل]این حادثه بهانه جنگ را فراهم کرد [ترجمه ترگمان]این حادثه به بهانه جنگ بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He came to see me on/under the pretext of asking my advice when he really wanted to borrow money.
[ترجمه مریم سالک زمانی] نصیحت جویی از من را مستمسکی برای دیدنم کرده بود، اما به واقع دنبال قرض گرفتن بود.
|
[ترجمه گوگل]وقتی واقعاً میخواهد پول قرض کند، به بهانهی مشاوره از من به دیدن من آمد [ترجمه ترگمان]او برای دیدن من آمد، به بهانه پرسیدن نصیحت من وقتی که واقعا می خواست پول قرض بگیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The border dispute was used as a pretext for military intervention.
[ترجمه مریم سالک زمانی] مناقشه سر حدود و ثغور مرزی، به مداخلۀ نظامی دامن زد.
|
[ترجمه گوگل]اختلاف مرزی بهانه ای برای مداخله نظامی شد [ترجمه ترگمان]این اختلاف مرزی به عنوان بهانه ای برای مداخله نظامی مورد استفاده قرار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He used his sore finger as a pretext for not going to school.
[ترجمه گوگل]انگشت دردش را دستاویزی برای نرفتن به مدرسه کرد [ترجمه ترگمان]از انگشت his به بهانه رفتن به مدرسه استفاده کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. This provided a pretext for the authorities to cancel the elections.
[ترجمه گوگل]این بهانه ای را برای مسئولان فراهم کرد تا انتخابات را لغو کنند [ترجمه ترگمان]این امر بهانه ای برای مقامات برای لغو انتخابات ارائه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He got into the house on the pretext of checking the gas .
[ترجمه گوگل]به بهانه چک کردن بنزین وارد خانه شد [ترجمه ترگمان]به بهانه چک کردن گاز به خانه رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He left immediately on the pretext that he had a train to catch.
[ترجمه مهناز] به بهانه اینکه به قطار برسد محل را فورا ترک کرد
|
[ترجمه گوگل]بلافاصله به این بهانه که قطاری برای گرفتن دارد رفت [ترجمه ترگمان]او بلافاصله به بهانه اینکه قطار دارد حرکت کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He disappeared into his study on the pretext that he had work to do there.
[ترجمه مهناز] او به بهانه اینکه آنجا کار دارد در اتاق کارش ناپدید شد.
|
[ترجمه گوگل]او به این بهانه که کار دارد در اتاق کارش ناپدید شد [ترجمه ترگمان]به بهانه اینکه کاری برای انجام دادن دارد، در اتاق مطالعه اش ناپدید شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The incident was used as a pretext for intervention in the area.
[ترجمه مهناز] این حادثه بهانه ای شد برای مداخله در منطقه.
|
[ترجمه گوگل]این حادثه بهانه ای برای مداخله در منطقه شد [ترجمه ترگمان]این حادثه به عنوان بهانه ای برای مداخله در منطقه مورد استفاده قرار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. They wanted a pretext for subduing the region by force.
[ترجمه mahnazyaghoobi123@gmail.com] آنها بهانه ای می خواستند که منطقه را به زور به زیر سلطه خود درآورند
|
[ترجمه گوگل]آنها بهانه ای می خواستند تا منطقه را به زور تحت سلطه خود درآورند [ترجمه ترگمان]آن ها بهانه ای برای تسخیر منطقه به زور می خواستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He used his headache as a pretext for not going to school.
[ترجمه mahnazyaghoobi123@gmail.com] او سردردش را بهانه ای برای نرفتن به مدرسه قرار داد.
|
[ترجمه گوگل]او سردرد خود را بهانه ای برای مدرسه نرفتن قرار داد [ترجمه ترگمان]او از سردرد خود به عنوان بهانه ای برای رفتن به مدرسه استفاده کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I called her on the pretext of needing more information.
[ترجمه گوگل]به بهانه نیاز به اطلاعات بیشتر با او تماس گرفتم [ترجمه ترگمان]به بهانه نیاز به اطلاعات بیشتر بهش زنگ زدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He didn't attend that meeting under the pretext of sickness.
[ترجمه گوگل]او به بهانه بیماری در آن جلسه شرکت نکرد [ترجمه ترگمان]او به این ملاقات با بهانه بیماری توجهی نکرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• excuse, pretense, alleged reason, alibi make an excuse, give a false reason, give a pretense, provide an alibi a pretext is a reason which you pretend has caused you to do something.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: A false reason or excuse used to justify an action 🔍 مترادف: Excuse, justification ✅ مثال: He used a pretext of feeling unwell to avoid attending the party.
بهانه. عذر. دستاویز // مستمسک مثال: The border dispute was used as a pretext for military intervention. این نزاع مرزی به عنوان بهانه {و دستاویز } برای مداخله نظامی مورد استفاده قرار گرفته شده بود.
بهانه دست آویز Excuse
عذر و بهانه - مستمسک pretext ( rather formal ) a false reason that you give for doing something, usually something bad, in order to hide the real reason 1 ) He left the party early on the pretext of having to work ... [مشاهده متن کامل]
2 ) Rather than using what seemed like Israeli sabotage at Natanz as pretext to walk away from the talks in Vienna — as many argued they would — the Iranians remain engaged with the British, French, Germans, Russians and Chinese The Washington Post@