prerogative

/prɪˈrɑːɡətɪv//prɪˈrɒɡətɪv/

معنی: امتیاز، حق ویژه، امتیاز مخصوص، حق ارثی
معانی دیگر: امتیاز (به ویژه امتیاز ناشی از طبقه ی اجتماعی یا مقام بخصوص)، اختیار، امتیاز ویژه، حق، مزیت، برتری، تفوق، رجحان، ویژگی برجسته، (قدیمی) سابقه، بدعت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an exclusive right or privilege derived from one's office, position, age, citizenship, birth, or the like.
مترادف: privilege, right
مشابه: birthright, droit, due, liberty

- As a resident of the city, it is your prerogative to vote in city elections, but no one can force you to, of course.
[ترجمه گوگل] به عنوان یک ساکن شهر، این حق شماست که در انتخابات شهر رای دهید، اما هیچ کس نمی تواند شما را مجبور کند
[ترجمه ترگمان] به عنوان یکی از ساکنان شهر، حق رای شماست که در انتخابات شهر رای بدهید، اما هیچ کس نمی تواند شما را مجبور کند که در انتخابات شرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a right or privilege enjoyed by a person or group.
مترادف: privilege, right
مشابه: option

- I'm an adult, and it's my prerogative to decide whom I will marry.
[ترجمه گوگل] من یک بزرگسال هستم و این حق من است که تصمیم بگیرم با چه کسی ازدواج کنم
[ترجمه ترگمان] من بالغم و این حق منه که تصمیم بگیرم که با کی ازدواج می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, derived from, or utilizing a prerogative.
مشابه: rightful

جمله های نمونه

1. it is the prime minister's prerogative to dismiss ministers
نخست وزیر اختیار دارد وزیران را معزول کند.

2. It is the Prime Minister's prerogative to decide when to call an election.
[ترجمه peyman] این حق نخست وزیر است که تصمیم بگیرد چه زمانی انتخابات را اعلام کند
|
[ترجمه مریم سالک زمانی] تصمیم گیری در خصوص اعلام انتخابات جزو قدرت و اختیارات ویژۀ نخست وزیر است.
|
[ترجمه گوگل]این حق نخست وزیر است که تصمیم بگیرد چه زمانی انتخابات را برگزار کند
[ترجمه ترگمان]این حق نخست وزیر است که تصمیم بگیرد در زمان برگزاری انتخابات تصمیم بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Making such decisions is not the sole prerogative of managers.
[ترجمه پیمان] گرفتن اینگونه تصمیم ها حق منحصر بفرد مدیران نیست
|
[ترجمه گوگل]اتخاذ چنین تصمیماتی تنها در اختیار مدیران نیست
[ترجمه ترگمان]تصمیم گیری چنین تصمیماتی تنها حق انحصاری مدیران نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Education was once the prerogative of the elite.
[ترجمه پیمان] آموزش یکی از امتیاز های نخبگان بود.
|
[ترجمه مریم سالک زمانی] در دورانی، آموزش فقط به طبقۀ نخبگان تعلق داشت ( حق انحصاری آنها بود، سایر طبقات از آن محروم بودند ) .
|
[ترجمه گوگل]زمانی تحصیل در اختیار نخبگان بود
[ترجمه ترگمان]تحصیل زمانی حق انتخاب نخبگان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Prime Minister exercised his prerogative to decide when to call an election.
[ترجمه مریم سالک زمانی] نخست وزیر از اختیارات ویژۀ خود برای تصمیم گیری در بارۀ زمان انتخابات استفاده کرد.
|
[ترجمه گوگل]نخست وزیر از اختیار خود برای تصمیم گیری در مورد زمان برگزاری انتخابات استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر حق خود را برای تصمیم گیری در زمان انتخاب انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Constitutional changes are exclusively the prerogative of the parliament.
[ترجمه گوگل]تغییرات قانون اساسی منحصراً در اختیار مجلس است
[ترجمه ترگمان]تغییرات قانون اساسی منحصرا حق رای پارلمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Skiing used to be the prerogative of the rich, but now a far wider range of people do it.
[ترجمه پیمان] اسکی کردن امتیاز ویژه ثروتمندان بود اما در حال حاضر طیف گسترده ای از مردم آن را انجام میدهند.
|
[ترجمه گوگل]اسکی در گذشته در انحصار ثروتمندان بود، اما اکنون طیف وسیع تری از مردم این کار را انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]اسکی به عنوان حق ثروتمند بودن مورد استفاده قرار می گرفت اما حالا گستره وسیعی از مردم آن را انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You can of course exercise your prerogative to leave at any time.
[ترجمه گوگل]البته شما می توانید از حق خود برای ترک در هر زمانی استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]البته شما می توانید در هر زمانی حق امتیاز خود را داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's a woman's prerogative to change her mind.
[ترجمه گوگل]این حق یک زن است که نظر خود را تغییر دهد
[ترجمه ترگمان]این حق زنانه است که نظرش را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In many countries education is still the prerogative of the rich.
[ترجمه مریم سالک زمانی] هنوز هم در ممالک زیادی، آموزش فقط در اختیار ثروتمندان است.
|
[ترجمه گوگل]در بسیاری از کشورها آموزش هنوز در انحصار ثروتمندان است
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از کشورها، آموزش هنوز حق ثروتمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. President may use his prerogative of mercy towards a criminal.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور می تواند از حق رحمت خود نسبت به جنایتکار استفاده کند
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور می تواند از حق رای خود نسبت به یک مجرم استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A monarch has the prerogative of pardoning criminals.
[ترجمه گوگل]یک پادشاه حق عفو مجرمان را دارد
[ترجمه ترگمان]سلطان حق عفو جنایتکاران را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This principle is not the special prerogative of anthropology, and it transcends all the boundaries of traditional academic disciplines.
[ترجمه گوگل]این اصل در انحصار خاص انسان شناسی نیست و تمام مرزهای رشته های دانشگاهی سنتی را درنوردیده است
[ترجمه ترگمان]این اصل امتیاز ویژه ای برای انسان شناسی نیست، و فراتر از مرزه ای رشته های دانشگاهی سنتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Just her to carry the can, the prerogative of natural leaders of men.
[ترجمه گوگل]فقط او برای حمل قوطی، حق رهبران طبیعی مردان است
[ترجمه ترگمان]تنها او برای حمل می تواند حق استفاده از رهبران طبیعی مردان را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Again, this is not only a woman's prerogative.
[ترجمه گوگل]باز هم، این فقط حق یک زن نیست
[ترجمه ترگمان]دوباره، این حق انتخاب یک زن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

امتیاز (اسم)
score, plus, grant, precedence, privilege, precedency, distinction, charter, concession, prominence, fee, franchising, enfranchisement, pas, prerogative

حق ویژه (اسم)
privilege, perquisites, prerogative

امتیاز مخصوص (اسم)
prerogative

حق ارثی (اسم)
prerogative

تخصصی

[حقوق] حق ویژه، امتیاز مخصوص، اختیارات انحصاری، حق تقدم

انگلیسی به انگلیسی

• right, privilege; preferential privilege of a particular group; special individual advantage or privilege; preemptive privilege or right
something that is the prerogative of a particular person or group is a privilege or right that only they have; a formal word.

پیشنهاد کاربران

امتیاز ویژه، حق انحصاری، حق مسلم
It’s the manager’s prerogative to decide who will be employed.
این امتیاز ویژۀ مدیره که تصمیم بگیره چه کسی استخدام شه
Arriving late is a woman's prerogative.
...
[مشاهده متن کامل]

دیر رسیدن یکی از امتیازات ویژۀ زنان است
that it is "one's prerogative" to do as they please
این حق مسلم هر انسانیست است که هرکاری دوست دارد انجام دهد

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A special right or privilege exclusive to a particular individual or group 🎖️
🔍 مترادف: Privilege, entitlement
✅ مثال: As the oldest child, she felt it was her prerogative to make the final decision
1. حق. حق قانونی. حق انحصاری 2. قدرت قانونی 3. امتیاز. امتیاز ویژه
مثال:
the royal prerogative
حق انحصاری پادشاهی و سلطنتی
رانت - امتیاز انحصاری - حق ویژه
اختیار ویژه، حق ویژه ( به واسطه موقعیت اجتماعی )
the royal prerogative ( = the special rights of a king or queen )
The president exercised his prerogative to veto the bill
In many countries education is still the prerogative of the rich
حق مسلم
حق مسلم! انرژی هسته ای حق مسلم ماست . . . : ) ) )

بپرس