اسم ( noun )
• (1) تعریف: a person or thing that is preferred.
• مشابه: choice, druthers, inclination, pick, pleasure, selection, thing
• مشابه: choice, druthers, inclination, pick, pleasure, selection, thing
- Do you have a preference for a window seat or an aisle seat?
[ترجمه mohammadali] برای شما فرقی میکنه روی صندلی کنار پنجره بشینید یا صندلی کنار راهرو؟|
[ترجمه گوگل] آیا ترجیحی برای صندلی پنجره دارید یا صندلی راهرو؟[ترجمه ترگمان] آیا شما برای یک صندلی و یا صندلی کنار راهرو اولویت دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hotel tries to cater to the preferences of its clientele.
[ترجمه گوگل] این هتل سعی می کند اولویت های مشتریان خود را برآورده کند
[ترجمه ترگمان] این هتل سعی دارد اولویت های مشتریان خود را برآورده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این هتل سعی دارد اولویت های مشتریان خود را برآورده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I have a strong preference for coffee over tea in the mornings.
[ترجمه M.m] صبح ها قهوه رو به چایی ترجیح میدم.|
[ترجمه Amir] صبح ها قهوه را به چایی بیشتر ترجیح می دهم|
[ترجمه گوگل] من ترجیح زیادی برای قهوه به چای در صبح دارم[ترجمه ترگمان] صبح ها ترجیح می دهم چای بنوشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: advantage given to one over others.
• مترادف: advantage, favor, partiality
• مشابه: head start, precedence, priority
• مترادف: advantage, favor, partiality
• مشابه: head start, precedence, priority
- She was given preference for the promotion because she was senior.
[ترجمه گوگل] به دلیل اینکه ارشد بود، برای ترفیع در اولویت قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] او به این دلیل در اولویت قرار داشت چرا که ارشد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به این دلیل در اولویت قرار داشت چرا که ارشد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the act of preferring or state of being preferred.
• مترادف: fondness, inclination, liking, partiality, predilection
• مشابه: discretion, fancy, like, propensity
• مترادف: fondness, inclination, liking, partiality, predilection
• مشابه: discretion, fancy, like, propensity
- He lives with a roommate in preference to living alone.
[ترجمه sepide] او ترجیح می دهد با هم اتاقی زندگی کند تا اینکه تنها باشد.|
[ترجمه گوگل] او با یک هم اتاقی زندگی می کند تا تنها زندگی کند[ترجمه ترگمان] اون با یه هم اتاقی زندگی می کنه که ترجیح می ده تنها زندگی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید