predisposition

/ˌpriˌdɪspəˈzɪʃn̩//ˌpriːdɪspəˈzɪʃn̩/

معنی: میل، استعداد، امادگی، تمایل قبلی
معانی دیگر: پیشگرا شدگی، مستعد شدگی، تمایل، پذیرا شدگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition of being predisposed; tendency.
متضاد: indisposition
مشابه: partiality, propensity, tendency, turn

- her predisposition to be suspicious
[ترجمه گوگل] استعداد او برای مشکوک بودن
[ترجمه ترگمان] نیاز به بدگمانی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She has an annoying predisposition to find fault wherever she goes.
[ترجمه رز سفید] او تمایل آزار دهنده ای به پیدا کردن اشتباهات در هر کجا که می رود دارد
|
[ترجمه گوگل]او استعداد آزاردهنده ای دارد که هر جا می رود عیب جویی کند
[ترجمه ترگمان]یه تمایلی آزار دهنده برای پیدا کردن هر جایی که اون میره، پیدا میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There is evidence that a predisposition to asthma runs in families.
[ترجمه Mrjn] شواهدی وجود دارد که نشان می دهد استعداد ( پیش زمینه ی ) ابتلا به آسم در خانواده ها موروثی است.
|
[ترجمه گوگل]شواهدی وجود دارد که نشان می دهد استعداد ابتلا به آسم در خانواده ها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]شواهدی وجود دارد که زمینه بروز آسم در خانواده ها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There are interactions between genetic predisposition and environmental factors.
[ترجمه گوگل]بین استعداد ژنتیکی و عوامل محیطی تعامل وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تعامل بین زمینه ژنتیکی و عوامل محیطی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Humanity, which has an obvious predisposition towards goodness, has an equally strong predisposition towards evil.
[ترجمه گوگل]بشریت که تمایل آشکاری به نیکی دارد، به همان اندازه گرایش قوی به شر دارد
[ترجمه ترگمان]نوع بشر، که به خوبی به خوبی نسبت به نیکی است، یک کشش به نسبت بدی نسبت به شیطان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Perinatal complications among babies born with an inherited predisposition towards schizophrenia may be implicated in the later manifestation of this disorder.
[ترجمه گوگل]عوارض پری ناتال در میان نوزادانی که با استعداد ارثی به اسکیزوفرنی متولد می شوند ممکن است در تظاهرات بعدی این اختلال دخیل باشد
[ترجمه ترگمان]پیچیدگی های Perinatal در میان نوزادان متولد شده با زمینه ای موروثی برای شیزوفرنی، ممکن است در ظهور بعدی این اختلال، دخیل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. However, a genetic predisposition does not seem to be the only factor that accounts for these disorders.
[ترجمه گوگل]با این حال، به نظر نمی رسد یک استعداد ژنتیکی تنها عاملی باشد که این اختلالات را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]با این حال، به نظر نمی رسد که یک زمینه ژنتیکی تنها عاملی باشد که برای این اختلالات حساب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some people are born with a predisposition to schizophrenia, he says.
[ترجمه گوگل]او می گوید برخی از افراد با استعداد اسکیزوفرنی متولد می شوند
[ترجمه ترگمان]او می گوید که برخی افراد مستعد اسکیزوفرنی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The role of these polymorphisms in a predisposition to alcoholic liver disease has now been examined in two studies.
[ترجمه گوگل]نقش این پلی مورفیسم ها در مستعد ابتلا به بیماری کبدی الکلی اکنون در دو مطالعه بررسی شده است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، نقش این polymorphisms در زمینه بیماری کبد الکلی در دو مطالعه مورد بررسی قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Individuals with Dupuytren's disease have a genetically-determined predisposition to the condition.
[ترجمه گوگل]افراد مبتلا به بیماری دوپویترن دارای استعداد ژنتیکی تعیین شده برای این بیماری هستند
[ترجمه ترگمان]افراد مبتلا به بیماری Dupuytren به طور ژنتیکی مستعد ابتلا به این بیماری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. a predisposition to like something.
[ترجمه گوگل]استعداد برای دوست داشتن چیزی
[ترجمه ترگمان]یه تمایلی به چیزی مثل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Thus, to assume that the creation of a predisposition to buy is a sufficient explanation of buyer behavior seems untenable.
[ترجمه گوگل]بنابراین، فرض اینکه ایجاد تمایل برای خرید توضیح کافی برای رفتار خریدار است، غیرقابل دفاع به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، فرض کنیم که ایجاد یک زمینه برای خرید یک توضیح کافی از رفتار خریدار به نظر غیرقابل دفاع می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hence, a predisposition towards violence would be moderated.
[ترجمه گوگل]از این رو، تمایل به خشونت تعدیل می شود
[ترجمه ترگمان]از این رو، گرایش به خشونت می تواند تعدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This predisposition may be genetically determined.
[ترجمه گوگل]این استعداد ممکن است از نظر ژنتیکی تعیین شود
[ترجمه ترگمان]این زمینه ممکن است به طور ژنتیکی تعیین شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Perhaps in people with a genetic predisposition, the trigger sends the immune system into permanent overdrive and disarray.
[ترجمه گوگل]شاید در افرادی که دارای استعداد ژنتیکی هستند، محرک سیستم ایمنی را به حالت بیش از حد و بی نظمی دائمی می فرستد
[ترجمه ترگمان]شاید در افراد با استعداد ژنتیکی، ماشه سیستم ایمنی را به سمت بالا می برد و بی نظمی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Some kind of genetic predisposition also is likely.
[ترجمه گوگل]نوعی استعداد ژنتیکی نیز محتمل است
[ترجمه ترگمان]نوعی از استعداد ژنتیکی نیز محتمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میل (اسم)
stomach, addiction, bar, desire, liking, tendency, will, shaft, propensity, leaning, goodwill, penchant, relish, axle, rod, bent, vocation, inclining, predilection, zest, hade, milestone, predisposition, proclivity

استعداد (اسم)
susceptibility, aptitude, capacity, amplitude, art, liability, verve, brilliance, tendency, ingenuity, shift, turn, talent, flair, gift, caliber, aptness, property, knack, genius, faculty, predisposition

امادگی (اسم)
susceptibility, penchant, preparation, vigilance, lurch, readiness, preparedness, tautness, predisposition

تمایل قبلی (اسم)
predilection, predisposition

انگلیسی به انگلیسی

• previous tendency, predilection, previous inclination; sensitivity, susceptibility (to disease, etc.)
if you have a predisposition to behave in a particular way, you tend to behave like that because of the kind of person that you are; a formal word.

پیشنهاد کاربران

پذیرندگی
Gifted
بیان معنی predisposition به فارسی یه کم سخته:
معنیش اینه: تمایل به یک چیزی رو از قبل داشتن یا مستعد یک مشکل یا مستعد یک نگرش ( مثبت و منفی ) بودن
a predisposition to heart disease
مستعد ابتلا به بیماری قلبی
Predisposition refers to a tendency or inclination towards a particular condition, behavior, or outcome
تمایل، زمینه یا گرایش به یک وضعیت، رفتار یا نتیجه خاص
Due to his family history of heart disease, John has a genetic predisposition for developing cardiovascular problems.
...
[مشاهده متن کامل]

Jenny's natural predisposition towards artistic activities led her to pursue a career in painting.
The research suggests that there may be a genetic predisposition for certain mental illnesses.
Sarah's upbringing in a musical household created a predisposition towards a career in music.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/predisposition
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : predispose
✅️ اسم ( noun ) : predisposition
✅️ صفت ( adjective ) : predisposed
✅️ قید ( adverb ) : _
ادراک
to possess predisposition
مستعد
پیش زمینه بیماری ( اسم )
پیش آمادگی
مستعد شدگی
تمایل
زمینه
طبع، گرایش
مستعد بیماری
پیش زمینه
رغبت
weakness, tendency
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس