• (1)تعریف: able to be predicted or anticipated. • متضاد: uncertain, unpredictable
- That the kids would be upset about losing the game was predictable.
[ترجمه موسی] اینکه بچه ها از باخت در بازی ناراحت شوند قابل پیش بینی بود.
|
[ترجمه گوگل] اینکه بچه ها از باخت بازی ناراحت شوند قابل پیش بینی بود [ترجمه ترگمان] اینکه بچه ها در مورد از دست دادن بازی ناراحت خواهند شد، قابل پیش بینی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Until recently, winter temperatures were quite predictable in this region.
[ترجمه موسی] تا همین اواخر ، دمای زمستان در این منطقه کاملاً قابل انتظار بود.
|
[ترجمه گوگل] تا همین اواخر، دمای زمستان در این منطقه کاملاً قابل پیش بینی بود [ترجمه ترگمان] تا همین اواخر، درجه حرارت زمستان در این منطقه کاملا قابل پیش بینی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: of a person, displaying unchanging patterns of behavior and mood. • متضاد: unpredictable
- He was so predictable that she began to find him dull.
[ترجمه موسی] او به قدری قابل پیش بینی بود که او شروع به پیدا کردن او به کندی کرد.
|
[ترجمه گوگل] او آنقدر قابل پیش بینی بود که او را کسل کننده می دانست [ترجمه ترگمان] خیلی قابل پیش بینی بود که شروع به پیدا کردن او کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. The snow had a predictable effect on traffic.
[ترجمه موسی] برف تاثیر قابل پیش بینی بر میزان ترافیک داشت.
|
[ترجمه گوگل]برف تاثیر قابل پیش بینی بر ترافیک داشت [ترجمه ترگمان]برف تاثیر قابل پیش بینی بر ترافیک داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The film's plot is predictable and the acting is mediocre.
[ترجمه موسی] داستان فیلم قابل پیشگویی است و بازیگری آن نیز متوسط است.
|
[ترجمه گوگل]داستان فیلم قابل پیش بینی و بازی در حد متوسط است [ترجمه ترگمان]داستان فیلم قابل پیش بینی و نمایشی متوسط است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. This was a predictable reaction, given the bitter hostility between the two countries.
[ترجمه گوگل]این یک واکنش قابل پیش بینی با توجه به خصومت تلخ بین دو کشور بود [ترجمه ترگمان]این یک واکنش قابل پیش بینی بود، با توجه به دشمنی تلخ بین دو کشور [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The ending of the book was entirely predictable.
[ترجمه گوگل]پایان کتاب کاملا قابل پیش بینی بود [ترجمه ترگمان]پایان کتاب کاملا قابل پیش بینی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The disease follows a highly predictable pattern.
[ترجمه گوگل]این بیماری از یک الگوی بسیار قابل پیش بینی پیروی می کند [ترجمه ترگمان]این بیماری یک الگوی بسیار قابل پیش بینی را دنبال می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The working class usually react/reacts in a predictable way to government policies.
[ترجمه گوگل]طبقه کارگر معمولاً به شیوه ای قابل پیش بینی به سیاست های دولت واکنش نشان می دهد/واکنش نشان می دهد [ترجمه ترگمان]طبقه کارگر معمولا نسبت به سیاست های دولت واکنش نشان می دهد \/ واکنش نشان می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The concert was a predictable yawn.
[ترجمه گوگل]کنسرت یک خمیازه قابل پیش بینی بود [ترجمه ترگمان]این کنسرت یک خمیازه قابل پیش بینی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I knew you'd say that you're so predictable!
[ترجمه گوگل]میدونستم میگی خیلی قابل پیش بینی هستی! [ترجمه ترگمان]می دانستم که تو این قدر قابل پیش بینی هستی! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Their actions follow a very predictable pattern.
[ترجمه گوگل]اقدامات آنها از یک الگوی بسیار قابل پیش بینی پیروی می کند [ترجمه ترگمان]اعمال آن ها یک الگوی بسیار قابل پیش بینی را دنبال می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Psychological twists perk up an otherwise predictable story line.
[ترجمه گوگل]پیچشهای روانشناختی یک خط داستانی قابل پیشبینی را ایجاد میکند [ترجمه ترگمان]twists روانی یک خط داستانی قابل پیش بینی و قابل پیش بینی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The film has a boringly predictable ending.
[ترجمه گوگل]این فیلم پایانی کسل کننده و قابل پیش بینی دارد [ترجمه ترگمان]این فیلم یک پایان boringly قابل پیش بینی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Rock music is getting so predictable these days.
[ترجمه گوگل]موسیقی راک این روزها بسیار قابل پیش بینی شده است [ترجمه ترگمان]موسیقی راک این روزها خیلی قابل پیش بینی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. It was a predictable death for a man who had lived a life of violence.
[ترجمه گوگل]این یک مرگ قابل پیش بینی برای مردی بود که یک زندگی خشونت آمیز را گذرانده بود [ترجمه ترگمان]این مرگ قابل پیش بینی برای مردی بود که با خشونت زندگی کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He asked whether this was predictable from previous performances.
[ترجمه گوگل]او پرسید که آیا این موضوع از اجراهای قبلی قابل پیش بینی است؟ [ترجمه ترگمان]او پرسید که آیا این امر از اجرای قبلی قابل پیش بینی است یا خیر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
قابل پیشگویی (صفت)
predictable
قابل پیشگویی یا پیش بینی (صفت)
predictable
تخصصی
[زمین شناسی] قابل پیشگویی [ریاضیات] قابل پیش بینی
انگلیسی به انگلیسی
• able to be predicted, can be prophesied, can be foretold something that is predictable can be known about in advance.
پیشنهاد کاربران
بی چون و چرا
قابل پیش بینی able to be predicted منبع: دیکشنریbabylon
predictable ( adj ) =قابل پیش بینی، قابل حدس، قابل انتظار ، قابل پیشگویی متضاد: unpredictable = غیر قابل پیش بینی مثال: Comets appear at predictable times. ستاره های دنباله دار در زمان های قابل پیش بینی پدیدار می شوند.
obvious inevitable بدیهی مشهود It's faint but it constantly reads an excess of predictable energy level Star Trek TOS