predecessor

/ˈpredəˌsesər//ˈpriːdɪsesə/

معنی: جد، سلف، اسبق
معانی دیگر: متصدی پیشین، چیزی که جای خود را به دیگری داده است، سابق، قبلی، اجداد، درجمع پیشنیان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who holds a position, job, or the like prior to another.
مترادف: forerunner, precursor
متضاد: successor
مشابه: antecedent

- Unlike her predecessor, she liked to keep her office neat and organized.
[ترجمه گوگل] برخلاف سلف خود، او دوست داشت دفتر خود را مرتب و منظم نگه دارد
[ترجمه ترگمان] برخلاف گذشته، او دوست داشت دفترش را تمیز و مرتب نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new king reversed the reform policies established by his predecessor.
[ترجمه گوگل] پادشاه جدید سیاست های اصلاحی را که توسط سلف خود ایجاد شده بود، معکوس کرد
[ترجمه ترگمان] پادشاه جدید سیاست های اصلاحی ایجاد شده توسط سلف خود را معکوس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an earlier form of something, or something that has been largely replaced by something else.
مترادف: ancestor, antecedent, forerunner, precursor
مشابه: archetype, prototype

- The hammered dulcimer was a predecessor of the piano.
[ترجمه گوگل] سنتور چکشی پیشین پیانو بود
[ترجمه ترگمان] The که با چکش خرد شده بود، یکی از predecessor پیانو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a forebear or ancestor.
مترادف: ancestor, forebear, forefather, progenitor
متضاد: descendant

- Our predecessors came to this country seeking safety and prosperity.
[ترجمه گوگل] پیشینیان ما به دنبال امنیت و رفاه به این کشور آمدند
[ترجمه ترگمان] پیشینیان ما به دنبال امنیت و کامیابی به این کشور آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the new building is bigger than its predecessor
ساختمان جدید از ساختمان قبلی بزرگتر است.

2. Kennedy's predecessor as president was the war hero Dwight Eisenhower.
[ترجمه گوگل]سلف کندی به عنوان رئیس جمهور، قهرمان جنگ دوایت آیزنهاور بود
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور کندی، دوایت آیزنهاور قهرمان جنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My predecessor worked in this job for twelve years.
[ترجمه بنیامین رئوف] کسی که قبل از من اینجا کار میکرد، دوازده سال تو این کار بود.
|
[ترجمه گوگل]سلف من دوازده سال در این شغل کار کرد
[ترجمه ترگمان]جد من دوازده سال است که در این شغل کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Our new doctor is much younger than his predecessor.
[ترجمه گوگل]دکتر جدید ما بسیار جوانتر از سلف خود است
[ترجمه ترگمان]پزشک جدید ما بسیار کوچک تر از پزشک قبلی خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His predecessor was accorded an equally tumultuous welcome.
[ترجمه گوگل]سلف او به همان اندازه مورد استقبال قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]جد او نیز با چنان استقبالی روبهرو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I inherited a number of problems from my predecessor.
[ترجمه گوگل]من تعدادی از مشکلات را از سلف خود به ارث برده ام
[ترجمه ترگمان]من تعدادی از مشکلات را از سلف من به ارث بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This computer has a larger memory that its predecessor.
[ترجمه گوگل]این کامپیوتر نسبت به نسل قبلی خود حافظه بزرگتری دارد
[ترجمه ترگمان]این کامپیوتر حافظه بزرگتری دارد که سلف خود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ousting of his predecessor was one of the most dramatic coups the business world had seen in years.
[ترجمه گوگل]برکناری سلف او یکی از دراماتیک ترین کودتاهایی بود که دنیای تجارت در سال های اخیر به خود دیده بود
[ترجمه ترگمان]برکناری رئیس جمهور قبل از او یکی از مهم ترین کودتاهای جهان بود که در سال های گذشته دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Each new leader would blame his predecessor for all the evils of the past.
[ترجمه گوگل]هر رهبر جدید، سلف خود را مقصر تمام بدی های گذشته می داند
[ترجمه ترگمان]هر رهبر جدید، سلف خود را برای تمام the گذشته سرزنش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is seen as more business-minded than his predecessor.
[ترجمه گوگل]او نسبت به سلف خود بیشتر به تجارت نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]او به عنوان فردی بیش از پیش فکری به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My present car is much better than its predecessor.
[ترجمه گوگل]ماشین فعلی من خیلی بهتر از مدل قبلی است
[ترجمه ترگمان]ماشینم بیشتر از قبل بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The new ambassador is more mature than his predecessor.
[ترجمه گوگل]سفیر جدید بالغ تر از سلف خود است
[ترجمه ترگمان]سفیر جدید بیش از قبل بالغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The car is some 40mm shorter than its predecessor.
[ترجمه گوگل]این خودرو حدود 40 میلی متر کوتاهتر از مدل قبلی خود است
[ترجمه ترگمان]خودرو حدود ۴۰ میلیمتر از قبل کوتاه تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And pleas from his predecessor for 50 more officers to fight crime have so far gone unanswered by the Home Office.
[ترجمه گوگل]و درخواست های سلف وی برای 50 افسر دیگر برای مبارزه با جرم و جنایت تاکنون توسط وزارت کشور بی پاسخ مانده است
[ترجمه ترگمان]و درخواست ۵۰ افسر دیگر برای مبارزه با جرم تاکنون توسط اداره داخله بدون پاسخ مانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جد (اسم)
ancestor, forefather, progenitor, predecessor, grandsire, forerunner, grandsir

سلف (اسم)
forefather, predecessor, peeling, starter

اسبق (اسم)
predecessor

تخصصی

[صنعت] ماقبل، پیش نیاز
[ریاضیات] ما قبل، مقدم، ریشه ی قبلی، گره ی قبلی، قبلی، اسبق، سابق

انگلیسی به انگلیسی

• one who came before (in a job, etc.); ancestor, forefather
someone's predecessor is the person who had their job or role before them.
the predecessor of an object or machine is the object or machine that it replaced.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: A person who held a position or role before someone else ❓️⬅️ 👥
🔍 مترادف: Antecedent
✅ مثال: The new CEO greatly admired the achievements of her predecessor.
نسخه های قبلی/ پیشین
ترجمه ی تمام دوستان درست بود فقط اضافه میکنم،
به تازی می گوییم:
اسلاف و اخلاف
به زبان مقدس پارسی می گوییم:
پیشینیان و آیندگان
به انگلیسی ( اگر منظور در خانواده و کلون باشد ) می گوییم:
...
[مشاهده متن کامل]

Ancestors and descendants
اگر منظور در محیط کاری و شغلی یا منصب خاصی باشد، می گوییم:
Predecessors and successors

1. سلف. متصدی قبلی. شخص قبلی 2. شکل پیشین. نمونه قبلی. صورت قبلی. قبلی
مثال:
a theory incompatible with that of his predecessor
یک فرضیه ی علمی در تضاد با فرضیه قبلی خودش.
نسخه ی پیشین، نسخه ی قبلی
his predecessor
پیش از او، نیای او، فرد قبل از او
همتای قبلی، همتای پیشین، همطراز قبلی
نفر قبلی , نمونه قبلی
# My predecessor worked in this job for twelve years
# You need to learn from the mistakes of your predecessors
# This system is much more efficient than its predecessor
# The latest Ferrari is not only faster than its predecessors but also more comfortable
پیشینیان، گذشتگان
ancestor
معاونِ سابق، مسئولِ قبلی
پیشکسوت
پیش نیاز
پیش درآمد
نیا، نیاکان
حاکم وقت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس