positively

/ˈpɑːzətɪvli//ˈpɒzətɪvli/

مسلما، قطعا، یقینا، محققا، بطور مثبت، بطور مطلق

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a positive way.
مترادف: affirmatively, favorably
مشابه: highly

(2) تعریف: without a doubt; definitely.
مترادف: certainly, definitely, indeed, really, surely, truly, unquestionably
مشابه: absolutely, all right, clearly, just, of course
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: used to indicate strong or absolute affirmation.
مترادف: definitely
مشابه: indeed, of course, really

- Yes, I will go--positively!
[ترجمه ابوالقاسم امینی] بله، من قطعاً خواهم رفت.
|
[ترجمه گوگل] بله، من خواهم رفت - مثبت!
[ترجمه ترگمان] ! بله، من میرم - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Sugar is positively detrimental to bodybuilding.
[ترجمه 🌠MM93🌠] قند قطعاً برای بدن سازی مضر است.
|
[ترجمه گوگل]شکر برای بدنسازی مضر است
[ترجمه ترگمان]قند به طور مثبت برای بدن سازی مضر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. That skirt of hers is positively indecent.
[ترجمه گوگل]آن دامن او از نظر مثبت ناپسند است
[ترجمه ترگمان]دامن او به کلی زشت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This is positively the worst thing that I can even imagine.
[ترجمه گوگل]این به طور مثبت بدترین چیزی است که من حتی می توانم تصور کنم
[ترجمه ترگمان]این بدترین چیزی است که حتی تصورش را هم نمی توانم بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some diets may be positively dangerous.
[ترجمه گوگل]برخی از رژیم های غذایی ممکن است به طور مثبت خطرناک باشند
[ترجمه ترگمان]برخی از رژیم ها ممکن است به طور مثبت خطرناک باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The instructions were not just confusing, they were positively misleading.
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها نه تنها گیج کننده بودند، بلکه به طور مثبت گمراه کننده بودند
[ترجمه ترگمان]این دستورالعمل ها فقط گیج کننده نبودند، آن ها به طور مثبت گمراه کننده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The class positively seethed with indignation when Julia won the award.
[ترجمه گوگل]وقتی جولیا جایزه را برد، کلاس به طور مثبت خشمگین شد
[ترجمه ترگمان]وقتی جولیا جایزه را برد، کلاس از خشم لبریز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some holiday destinations are positively dangerous .
[ترجمه گوگل]برخی از مقاصد تعطیلات به طور مثبت خطرناک هستند
[ترجمه ترگمان]برخی از مقصدهای تعطیلات به طور مثبت خطرناک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Both sides have responded positively to the plan.
[ترجمه گوگل]هر دو طرف به این طرح پاسخ مثبت داده اند
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف به طور مثبت به این برنامه پاسخ داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Barrow was positively obsequious to me until he learnt that I too was the son of a labouring man.
[ترجمه گوگل]بارو به طور مثبتی نسبت به من تعصب داشت تا اینکه متوجه شد من نیز پسر یک مرد زحمتکش هستم
[ترجمه ترگمان]تا وقتی که متوجه شد که من هم پسر کارگری هستم، گور پشته به قدری obsequious می کرد که تا آن وقت متوجه شد که من هم پسر کارگری هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Tonight's performance is positively the last time the band will appear together.
[ترجمه گوگل]اجرای امشب به طور مثبت آخرین باری است که گروه با هم ظاهر می شوند
[ترجمه ترگمان]اجرای امشب واقعا آخرین باری است که گروه با هم ظاهر خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her hairdo and make - up look positively ghastly!
[ترجمه گوگل]مدل مو و آرایش او به طرز مثبتی وحشتناک به نظر می رسد!
[ترجمه ترگمان]آرایشگر و آرایش او خیلی ترسناک به نظر می رسند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's not just fat. He's positively gross!
[ترجمه سپیده] اون فقط چاق نیست یقینا چندش اوره[ نابهنجار] هست
|
[ترجمه گوگل]او فقط چاق نیست او به طور مثبت ناخالص است!
[ترجمه ترگمان]اون فقط چاق نیست !! !! !! !! !! !! !! !! !!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. High morale among staff was found to correlate positively with productivity.
[ترجمه گوگل]روحیه بالا در میان کارکنان با بهره وری ارتباط مثبت داشت
[ترجمه ترگمان]یافت شد که روحیه بالا در میان کارکنان رابطه مثبتی با بهره وری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They are likely to respond positively to the President's request for aid.
[ترجمه گوگل]آنها احتمالاً به درخواست رئیس جمهور برای کمک پاسخ مثبت خواهند داد
[ترجمه ترگمان]آن ها احتمالا واکنش مثبتی به درخواست رئیس جمهور برای کمک دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was positively bursting to tell us the news.
[ترجمه گوگل]او به طور مثبت منفجر شد تا این خبر را به ما بگوید
[ترجمه ترگمان]واقعا می خواست اخبار را به ما بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] به طور مثبت، مثبتا

انگلیسی به انگلیسی

• in a positive manner; favorably, beneficially; certainly, surely; explicitly, clearly
you use positively to emphasize that something is the case.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
I positively believe in your abilities.
In a conversation about a decision, someone might say, “I’m positively convinced that this is the right choice. ”
When expressing support, someone might say, “I positively stand behind your decision. ”
= truly
I'm positively famished
واقعاً که گشنمه.
راستی راستی. . .
خداییش. . .
به شکل دلخواه
مطلقا
به نحوی ایجابی
I responded positively with the knowledge I had
Because after returning from the road, I still remember your words beautifully
با شناختی که از تو داشتم ، مثبت جواب دادم
زیرا بعد از برگشت از جاده ، حرف تو هنوز هم قشنگ یادمه

بطور مستقیم * وجود رابطه مستقیم
بطور جدی
قاعدتان
معلومه که - ( "هیچوقت اون آدم قبل نمیشه!" )
with certainty; absolutely; definitely; in a positive manner

بپرس