1. Sugar is positively detrimental to bodybuilding.
[ترجمه 🌠MM93🌠] قند قطعاً برای بدن سازی مضر است.
|
[ترجمه گوگل]شکر برای بدنسازی مضر است [ترجمه ترگمان]قند به طور مثبت برای بدن سازی مضر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. That skirt of hers is positively indecent.
[ترجمه گوگل]آن دامن او از نظر مثبت ناپسند است [ترجمه ترگمان]دامن او به کلی زشت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. This is positively the worst thing that I can even imagine.
[ترجمه گوگل]این به طور مثبت بدترین چیزی است که من حتی می توانم تصور کنم [ترجمه ترگمان]این بدترین چیزی است که حتی تصورش را هم نمی توانم بکنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Some diets may be positively dangerous.
[ترجمه گوگل]برخی از رژیم های غذایی ممکن است به طور مثبت خطرناک باشند [ترجمه ترگمان]برخی از رژیم ها ممکن است به طور مثبت خطرناک باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The instructions were not just confusing, they were positively misleading.
[ترجمه گوگل]دستورالعمل ها نه تنها گیج کننده بودند، بلکه به طور مثبت گمراه کننده بودند [ترجمه ترگمان]این دستورالعمل ها فقط گیج کننده نبودند، آن ها به طور مثبت گمراه کننده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The class positively seethed with indignation when Julia won the award.
[ترجمه گوگل]وقتی جولیا جایزه را برد، کلاس به طور مثبت خشمگین شد [ترجمه ترگمان]وقتی جولیا جایزه را برد، کلاس از خشم لبریز شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Some holiday destinations are positively dangerous .
[ترجمه گوگل]برخی از مقاصد تعطیلات به طور مثبت خطرناک هستند [ترجمه ترگمان]برخی از مقصدهای تعطیلات به طور مثبت خطرناک هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Both sides have responded positively to the plan.
[ترجمه گوگل]هر دو طرف به این طرح پاسخ مثبت داده اند [ترجمه ترگمان]هر دو طرف به طور مثبت به این برنامه پاسخ داده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Barrow was positively obsequious to me until he learnt that I too was the son of a labouring man.
[ترجمه گوگل]بارو به طور مثبتی نسبت به من تعصب داشت تا اینکه متوجه شد من نیز پسر یک مرد زحمتکش هستم [ترجمه ترگمان]تا وقتی که متوجه شد که من هم پسر کارگری هستم، گور پشته به قدری obsequious می کرد که تا آن وقت متوجه شد که من هم پسر کارگری هستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Tonight's performance is positively the last time the band will appear together.
[ترجمه گوگل]اجرای امشب به طور مثبت آخرین باری است که گروه با هم ظاهر می شوند [ترجمه ترگمان]اجرای امشب واقعا آخرین باری است که گروه با هم ظاهر خواهند شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Her hairdo and make - up look positively ghastly!
[ترجمه گوگل]مدل مو و آرایش او به طرز مثبتی وحشتناک به نظر می رسد! [ترجمه ترگمان]آرایشگر و آرایش او خیلی ترسناک به نظر می رسند! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]او فقط چاق نیست او به طور مثبت ناخالص است! [ترجمه ترگمان]اون فقط چاق نیست !! !! !! !! !! !! !! !! !! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. High morale among staff was found to correlate positively with productivity.
[ترجمه گوگل]روحیه بالا در میان کارکنان با بهره وری ارتباط مثبت داشت [ترجمه ترگمان]یافت شد که روحیه بالا در میان کارکنان رابطه مثبتی با بهره وری دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. They are likely to respond positively to the President's request for aid.
[ترجمه گوگل]آنها احتمالاً به درخواست رئیس جمهور برای کمک پاسخ مثبت خواهند داد [ترجمه ترگمان]آن ها احتمالا واکنش مثبتی به درخواست رئیس جمهور برای کمک دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. She was positively bursting to tell us the news.
[ترجمه گوگل]او به طور مثبت منفجر شد تا این خبر را به ما بگوید [ترجمه ترگمان]واقعا می خواست اخبار را به ما بگوید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
تخصصی
[ریاضیات] به طور مثبت، مثبتا
انگلیسی به انگلیسی
• in a positive manner; favorably, beneficially; certainly, surely; explicitly, clearly you use positively to emphasize that something is the case.
پیشنهاد کاربران
مثال؛ I positively believe in your abilities. In a conversation about a decision, someone might say, “I’m positively convinced that this is the right choice. ” When expressing support, someone might say, “I positively stand behind your decision. ”
I responded positively with the knowledge I had Because after returning from the road, I still remember your words beautifully با شناختی که از تو داشتم ، مثبت جواب دادم زیرا بعد از برگشت از جاده ، حرف تو هنوز هم قشنگ یادمه
بطور مستقیم * وجود رابطه مستقیم
بطور جدی
قاعدتان معلومه که - ( "هیچوقت اون آدم قبل نمیشه!" )
with certainty; absolutely; definitely; in a positive manner