فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: poses, posing, posed
حالات: poses, posing, posed
• (1) تعریف: to take or hold a bodily position, as in modeling clothing or having one's likeness painted or photograph taken.
• مترادف: sit
• مشابه: model
• مترادف: sit
• مشابه: model
- The photographer asked us to pose both standing and sitting.
[ترجمه Mmd E] عکاس از ما خواست که هم ایستاده و هم نشسته ژست بگیریم|
[ترجمه گوگل] عکاس از ما خواست که هم ایستاده و هم نشسته ژست بگیریم[ترجمه ترگمان] عکاس از ما خواست که هم ایستادن و هم نشستن را اعلام کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She poses for an art class on Thursday evening.
[ترجمه گوگل] او عصر پنجشنبه برای یک کلاس هنری ژست می گیرد
[ترجمه ترگمان] او عصر روز پنجشنبه برای یک کلاس هنری ژست می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او عصر روز پنجشنبه برای یک کلاس هنری ژست می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to pretend to be, or represent oneself as, what one is not.
• مترادف: act, masquerade, sham
• مشابه: counterfeit, dissemble, fake, feign, pretend
• مترادف: act, masquerade, sham
• مشابه: counterfeit, dissemble, fake, feign, pretend
- A police officer may pose as a criminal in order to gain information.
[ترجمه نسرین رنجبر] ممکنه یه افسر پلیس برای جمع کردن اطلاعات نقش یک جنایتکار رو بازی کنه.|
[ترجمه گوگل] یک افسر پلیس ممکن است برای به دست آوردن اطلاعات به عنوان یک مجرم ظاهر شود[ترجمه ترگمان] یک افسر پلیس ممکن است به عنوان مجرم شناخته شود تا اطلاعات کسب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to assume an affected manner or attitude.
• مترادف: attitudinize, posture
• مشابه: boast, brag, bullshit, show off
• مترادف: attitudinize, posture
• مشابه: boast, brag, bullshit, show off
- He was always irritated at the way his wife posed at these dinner parties.
[ترجمه گوگل] او همیشه از نحوه ژست گرفتن همسرش در این مهمانی های شام عصبانی بود
[ترجمه ترگمان] همیشه از طرز رفتار همسرش در این مهمانی های شام ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همیشه از طرز رفتار همسرش در این مهمانی های شام ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to arrange or position in order to make a picture of.
• مشابه: arrange, place, posit, position, posture, seat, set, situate
• مشابه: arrange, place, posit, position, posture, seat, set, situate
- The photographer posed the bride and groom with the groom standing behind the bride with his arms around her waist.
[ترجمه گوگل] عکاس عروس و داماد را در حالی که داماد پشت عروس ایستاده بود و دستانش را دور کمر او انداخته بود ژست گرفت
[ترجمه ترگمان] عکاس عروس و داماد را با داماد که پشت عروس ایستاده بود و بازوانش را دور کمر او حلقه کرده بود، قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عکاس عروس و داماد را با داماد که پشت عروس ایستاده بود و بازوانش را دور کمر او حلقه کرده بود، قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to present or propose.
• مترادف: advance, present, propose, propound, put, submit, suggest
• مشابه: broach, moot, offer, posit, postulate
• مترادف: advance, present, propose, propound, put, submit, suggest
• مشابه: broach, moot, offer, posit, postulate
- The manager's resignation posed several problems for the restaurant's owner.
[ترجمه گوگل] استعفای مدیری مشکلات متعددی را برای صاحب رستوران ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] استعفای مدیر چندین مشکل برای صاحب رستوران مطرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] استعفای مدیر چندین مشکل برای صاحب رستوران مطرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You've posed a difficult question.
[ترجمه گوگل] سوال سختی مطرح کردی
[ترجمه ترگمان] تو یه سوال سخت رو مطرح کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو یه سوال سخت رو مطرح کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I wonder if I could pose a suggestion that may help solve this problem.
[ترجمه گوگل] نمی دانم آیا می توانم پیشنهادی ارائه کنم که بتواند به حل این مشکل کمک کند
[ترجمه ترگمان] نمی دانم آیا می توانم پیشنهادی را مطرح کنم که می تواند به حل این مشکل کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نمی دانم آیا می توانم پیشنهادی را مطرح کنم که می تواند به حل این مشکل کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: posingly (adv.)
مشتقات: posingly (adv.)
• (1) تعریف: a fixed position or attitude, such as one assumed by a model.
• مترادف: attitude, posture, set, stance
• مشابه: air, bearing, carriage, cast, demeanor, look, mien, position, situation
• مترادف: attitude, posture, set, stance
• مشابه: air, bearing, carriage, cast, demeanor, look, mien, position, situation
- The dancer held her beautiful pose for several seconds.
[ترجمه گوگل] رقصنده ژست زیبای خود را برای چند ثانیه نگه داشت
[ترجمه ترگمان] رقاص حالت زیبای خود را برای چند ثانیه نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رقاص حالت زیبای خود را برای چند ثانیه نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a false identity or affected manner.
• مترادف: affectation, airs, posturing, pretense, show
• مشابه: act, braggadocio, bullshit, display, hypocrisy, imposture, masquerade, sham
• مترادف: affectation, airs, posturing, pretense, show
• مشابه: act, braggadocio, bullshit, display, hypocrisy, imposture, masquerade, sham
- She appears well-read and sophisticated, but it's only a pose.
[ترجمه گوگل] او به خوبی خوانده و پیچیده به نظر می رسد، اما این فقط یک ژست است
[ترجمه ترگمان] او خوب به نظر می رسد - مطالعه و مطالعه می کند، اما این فقط یک ژست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او خوب به نظر می رسد - مطالعه و مطالعه می کند، اما این فقط یک ژست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: poses, posing, posed
حالات: poses, posing, posed
• : تعریف: to puzzle or embarrass with a difficult problem or question.
• مترادف: confound, flummox, mystify, perplex, puzzle
• مشابه: baffle, befuddle, bewilder, confuse, discombobulate, disconcert, dumbfound, muddle, nonplus, stump, vex
• مترادف: confound, flummox, mystify, perplex, puzzle
• مشابه: baffle, befuddle, bewilder, confuse, discombobulate, disconcert, dumbfound, muddle, nonplus, stump, vex