pompous

/ˈpɑːmpəs//ˈpɒmpəs/

معنی: قلنبه، مطنطن، مشعشع، پرشکوه
معانی دیگر: پر جلال، مجلل، شکوهمند، مهست، (به ویژه رفتار و سخن) پرطمطراق، با جاه نمایی، خود نمایانه، فخرفروشانه، پرباد و فیس، تفرعن آمیز، دارای کبکبه و دبدبه، متفرعن، فرعونی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: pompously (adv.), pompousness (n.)
(1) تعریف: showing or inclined to show an exaggerated air of dignity or importance.
مترادف: arrogant, conceited, egotistical, grandiose, portentous, pretentious, self-important
متضاد: modest
مشابه: overblown, proud, uppity, vain, vainglorious

- The pompous butler looked down his nose at the casually-dressed visitor.
[ترجمه مجيد وحید] سر پیشخدمت متکبر با نگاهی تحقیرآمیز به مراجعه کننده ای که لباس های راحت غیر رسمی به تن داشت نگاه کرد.
|
[ترجمه گوگل] ساقی پر زرق و برق به مهمانی که لباس معمولی پوشیده بود نگاه کرد
[ترجمه ترگمان] پیشخدمت با نگاهی سرسری نگاهی به مهمان تازه وارد انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His mother is quite unassuming and down-to-earth, but his father is rather pompous.
[ترجمه Mrjn] مادرش کاملا بی ادعا و متواضع است اما پدرش خودنما است ( پر کبکبه و دبدبه )
|
[ترجمه گوگل] مادرش کاملاً بی ادعا و سر به زیر است، اما پدرش نسبتاً شیک است
[ترجمه ترگمان] مادرش کاملا متواضع و پایین است، اما پدرش خیلی متکبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: marked by showiness or bombast.
مترادف: bombastic, grandiose, orotund, ostentatious, overblown, pretentious, turgid
متضاد: modest
مشابه: affected, grandiloquent, magniloquent, mannered

(3) تعریف: characterized by pomp and ceremony.
مترادف: ceremonial, formal, solemn
مشابه: commemorative, regal, showy

جمله های نمونه

1. pompous roman buildings
بنای های مجلل رومی

2. a pompous little man
مرد کوتاه پرمدعا

3. a pompous physician
دکتر پر فیس و افاده

4. a pompous style of writing
سبک نگارش پر تصنع و فخر آمیز

5. the pompous ceremonials of the catholic church
آئین های پر طمطراق کلیسای کاتولیک

6. her behavior was pompous and grotesque
رفتار آن زن پر افاده و تمسخر انگیز بود.

7. He's a pompous old prig who's totally incapable of taking a joke.
[ترجمه گوگل]او یک گنده قدیمی پر زرق و برق است که کاملاً قادر به شوخی کردن نیست
[ترجمه ترگمان]آدم pompous است که از شوخی کردن عاجز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He appears pompous but is a good man underneath.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد پر زرق و برق است، اما در زیر مرد خوبی است
[ترجمه ترگمان]به نظر مغرور میاد اما آدم خوبی زیرش هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was somewhat pompous and had a high opinion of his own capabilities.
[ترجمه گوگل]او تا حدودی پر زرق و برق بود و به توانایی های خودش نظر بالایی داشت
[ترجمه ترگمان]او تا حدودی با شکوه بود و نظر بلندی نسبت به توانایی های خود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He can sometimes sound a bit pompous when he talks about acting.
[ترجمه گوگل]او گاهی اوقات وقتی در مورد بازیگری صحبت می کند، می تواند کمی مجلل به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات وقتی درباره بازیگری صحبت می کند، کمی متکبر به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His speech sounded very pompous and self-congratulatory.
[ترجمه گوگل]سخنرانی او بسیار پر آب و تاب و تبریک به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]سخنرانی او بسیار پر طمطراق بود و برای تبریک گفتن به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was generally disliked and regarded as a pompous ass.
[ترجمه گوگل]او به طور کلی منفور بود و به عنوان یک الاغ مجلل در نظر گرفته می شد
[ترجمه ترگمان]معمولا او را به عنوان یک الاغ مغرور دوست می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Milligan had a pompous, overbearing father.
[ترجمه گوگل]میلیگان پدری پر زرق و برق داشت
[ترجمه ترگمان]Milligan پدر مغرور و مغرور داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. 'He's rather pompous. ' 'Isn't he just?
[ترجمه گوگل]او نسبتاً پر زرق و برق است "" او فقط نیست؟
[ترجمه ترگمان]اون نسبتا پر طمطراق است مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's just full of wind, the pompous fool!
[ترجمه گوگل]او فقط پر از باد است، احمق پر زرق و برق!
[ترجمه ترگمان]او فقط پر از باد است، یک احمق مغرور!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قلنبه (صفت)
baggy, lumpy, pompous, highfalutin, nobby, bombastic, outstanding, flocculate, sonorous, high-flown, stilted, stodgy

مطنطن (صفت)
great, pompous, bombastic

مشعشع (صفت)
brilliant, pompous, splendent

پرشکوه (صفت)
pompous, splendiferous

انگلیسی به انگلیسی

• pretentious, arrogant; conceited, overly proud, haughty
someone who is pompous behaves in a very serious way because they think they are more important than they really are; used showing disapproval.
a pompous building or ceremony is very grand and elaborate.

پیشنهاد کاربران

بی وجدان - خودرای - متکبر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : pomposity
✅️ صفت ( adjective ) : pompous
✅️ قید ( adverb ) : pompously
خودبین، خودبزرگ بین
showing that you think you are more important than other people
قلمبه گو
Arrogant and conceited
A person with an inflated ego

بپرس