صفت ( adjective )
مشتقات: pompously (adv.), pompousness (n.)
مشتقات: pompously (adv.), pompousness (n.)
• (1) تعریف: showing or inclined to show an exaggerated air of dignity or importance.
• مترادف: arrogant, conceited, egotistical, grandiose, portentous, pretentious, self-important
• متضاد: modest
• مشابه: overblown, proud, uppity, vain, vainglorious
• مترادف: arrogant, conceited, egotistical, grandiose, portentous, pretentious, self-important
• متضاد: modest
• مشابه: overblown, proud, uppity, vain, vainglorious
- The pompous butler looked down his nose at the casually-dressed visitor.
[ترجمه مجيد وحید] سر پیشخدمت متکبر با نگاهی تحقیرآمیز به مراجعه کننده ای که لباس های راحت غیر رسمی به تن داشت نگاه کرد.|
[ترجمه گوگل] ساقی پر زرق و برق به مهمانی که لباس معمولی پوشیده بود نگاه کرد[ترجمه ترگمان] پیشخدمت با نگاهی سرسری نگاهی به مهمان تازه وارد انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His mother is quite unassuming and down-to-earth, but his father is rather pompous.
[ترجمه Mrjn] مادرش کاملا بی ادعا و متواضع است اما پدرش خودنما است ( پر کبکبه و دبدبه )|
[ترجمه گوگل] مادرش کاملاً بی ادعا و سر به زیر است، اما پدرش نسبتاً شیک است[ترجمه ترگمان] مادرش کاملا متواضع و پایین است، اما پدرش خیلی متکبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: marked by showiness or bombast.
• مترادف: bombastic, grandiose, orotund, ostentatious, overblown, pretentious, turgid
• متضاد: modest
• مشابه: affected, grandiloquent, magniloquent, mannered
• مترادف: bombastic, grandiose, orotund, ostentatious, overblown, pretentious, turgid
• متضاد: modest
• مشابه: affected, grandiloquent, magniloquent, mannered
• (3) تعریف: characterized by pomp and ceremony.
• مترادف: ceremonial, formal, solemn
• مشابه: commemorative, regal, showy
• مترادف: ceremonial, formal, solemn
• مشابه: commemorative, regal, showy