polite

/pəˈlaɪt//pəˈlaɪt/

معنی: خلیق، معقول، خوشخو، خوشرفتار، سر براه، با ادب، مودب، خوش معاشرت، مهذب، با نزاکت، مبادی اداب
معانی دیگر: با تربیت، نیک منش، بهمنش، مودبانه، از روی ادب، از روی باادبی، فرهیخته، با فرهنگ، با معرفت، وارسته، معرفت آفرین، معرفت زا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: politely (adv.), politeness (n.)
(1) تعریف: demonstrating good manners or thoughtfulness; well-trained in deportment; courteous.
مترادف: courteous, gracious, mannerly, well-behaved, well-bred, well-mannered
متضاد: brusque, discourteous, disrespectful, ill-mannered, impertinent, impolite, insolent, insulting, nasty, nervy, rude, smart, uncivil, ungracious, unmannerly
مشابه: chivalrous, civil, decorous, genteel, gentlemanly, ladylike, nice, proper, refined, respectful, tasteful, thoughtful

- a polite response
[ترجمه معصومه] یک جواب مودبانه
|
[ترجمه Parimah Mehri] یک پاسخ مودبانه
|
[ترجمه گوگل] یک پاسخ مودبانه
[ترجمه ترگمان] پاسخ مودبانه ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a polite child
[ترجمه ترنم] یک بچه با ادب
|
[ترجمه نجمه] مودب ترین کودک مدرسه
|
[ترجمه معصومه] یک کودک با ادب
|
[ترجمه گوگل] یک بچه مودب
[ترجمه ترگمان] یک بچه مو دب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: well-bred; cultured.
مترادف: cultivated, cultured, genteel, refined, suave, urbane
متضاد: churlish, vulgar
مشابه: courtly, debonair, elegant, elite, gallant, gentlemanly, gracious, ladylike, patrician, polished, sophisticated, well-bred

- polite company
[ترجمه سارا] شرکتی با نزاکت
|
[ترجمه گوگل] شرکت مودب
[ترجمه ترگمان] همراه با ادب بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. polite societies
مجامع فرهیخته

2. a polite answer
پاسخ مودبانه

3. a polite boy
یک پسر با ادب

4. be polite but don't kowtow to him either
مودب باش ولی زیادی هم نسبت به او تواضع نکن.

5. he is polite toward the (members of the) opposite sex
او نسبت به جنس مخالف (زنان) مودب است.

6. it is neither polite nor politic to get into other people's quarrels
دخالت در دعوای دیگران نه ادب است نه عقل.

7. it is not polite to speak with one's mouth full
حرف زدن با دهان پر مودبانه نیست.

8. you must be polite toward grown-ups
بایستی نسبت به بزرگترها مودب باشی.

9. a wellcome that was polite but frigid
استقبالی که مودبانه ولی بسیار سرد بود.

10. foreign laguages were parts of a polite schooling
زبان های خارجی بخشی از تحصیلات تربیتی را تشکیل می داد.

11. she taught her children to be kind and polite
او به فرزندانش یاد داد که مهربان و باتربیت باشند.

12. At the exits polite assistants will take the goods and add up the cost.
[ترجمه گوگل]در خروجی ها دستیاران مودب کالاها را می گیرند و هزینه را اضافه می کنند
[ترجمه ترگمان]در خروجی، دستیاران مودبانه کالا را انتخاب کرده و هزینه را بالا می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm afraid I wasn't very polite to her.
[ترجمه علی نصر اصفهانی] من میترسم من با اون خیلی معدبانه نبودم
|
[ترجمه هانیه] متاسفانه خیلی با او مودبانه رفتار نکردم.
|
[ترجمه گوگل]می ترسم خیلی با او مودب نبودم
[ترجمه ترگمان]متاسفانه من با او خیلی مودبانه رفتار نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I've never seen such a polite clerk.
[ترجمه هانیه] تا حالا منشی به این مودبی ندیده بودم
|
[ترجمه گوگل]من تا به حال منشی به این مودب ندیده بودم
[ترجمه ترگمان]تا به حال چنین منشی مودبانه ای ندیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Traffic police are sometimes very polite.
[ترجمه Ayris Kianafshar] گاهی اوقات پلیس های راهنمایی و رانندگی بسیار مودب هستند.
|
[ترجمه جواد خزائی] پلیس راهنمایی و رانندگی گاها بسیار مودب اند.
|
[ترجمه گوگل]پلیس راهنمایی و رانندگی گاهی بسیار مودب عمل می کند
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات پلیس ترافیک خیلی مودب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He couched his demands in very polite terms.
[ترجمه گوگل]او خواسته های خود را بسیار مودبانه بیان کرد
[ترجمه ترگمان]تقاضاهای خود را با عبارات بسیار مودبانه ادا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His manner was coolly polite and impersonal.
[ترجمه جواد خزائی] رفتارش بطور ملایمت آمیزی مودبانه و غیرمغرضانه بود.
|
[ترجمه گوگل]رفتارش با خونسردی مودب و غیرشخصی بود
[ترجمه ترگمان]رفتارش مودبانه و مودبانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It wasn't very polite of you to serve yourself without asking.
[ترجمه گوگل]خیلی مودب نبودی که بدون درخواست به خودت خدمت کنی
[ترجمه ترگمان]خیلی مودبانه نبود که بدون پرسیدن خودت به خودت خدمت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلیق (صفت)
able, worthy, humane, polite, suitable

معقول (صفت)
clever, polite, wise, advisable, reasonable, sensible, rational, well-advised

خوشخو (صفت)
good-tempered, polite, compliant, affable, courteous, suave, complaisant, fair-spoken, good-natured, well-disposed

خوش رفتار (صفت)
polite, affable, courteous, complaisant, debonair

سر براه (صفت)
polite, docile, obedient, arranged, tractable

با ادب (صفت)
polite, courteous, complaisant, civil, respectful

مودب (صفت)
polite, nice, courtly, courteous, suave, debonair, decorous, civil, respectful, mannerly, fair-spoken, urbane

خوش معاشرت (صفت)
polite, courteous, suave, complaisant, conversable, fair-spoken

مهذب (صفت)
polite, cultured, reformed, refined

با نزاکت (صفت)
polite, tactful

مبادی اداب (صفت)
polite, tactful

انگلیسی به انگلیسی

• courteous, having good manners; gentle, genial, kind
a polite person has good manners and is not rude to other people.

پیشنهاد کاربران

polite: مودب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : politeness
✅️ صفت ( adjective ) : polite
✅️ قید ( adverb ) : politely
مؤدب
Be polite!
مُؤدّب باش!
أدِّب نَفسَک!
بی أدبی؛ تَهَ جهنّم.
خوش اخلاق
رفتار نیک
مودب
خوش اخلاق
مودبانه
رفتار نیک
courteous
Polite متضاد با rude
Polite با ادب
Rude بی ادب گستاخ
با ادب
مودب
خوش رفتار
با نزاکت
مودب
باادب
خوش رفتار

علمی
مثل polite learning. . یادگیری علمی
showing or characterized by correct social usage
خوش رفتار و با ادب

خوش رفتار - باادب - مودبانه
Polite : با ادب
Impolite : بی ادب
رفتار نرم, صلح امیز و مودبانه
راستگو
When someone is polite they are acting in a thoughtful way
مودبانه
تعارف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس