polarise

جمله های نمونه

1. The trend to polarise in reading theory and practice is both unnecessary and unfortunate.
[ترجمه گوگل]گرایش به قطبی شدن در خواندن تئوری و عمل هم غیرضروری و هم تاسف بار است
[ترجمه ترگمان]گرایش به polarise در نظریه خواندن و عمل هم غیر ضروری و هم تاسف بار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The current architectural debate has served to polarise popular opinion on modern architecture.
[ترجمه گوگل]بحث معماری کنونی به دو قطبی کردن افکار عمومی در مورد معماری مدرن کمک کرده است
[ترجمه ترگمان]بحث معماری کنونی به polarise نظر عمومی در مورد معماری مدرن پرداخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Schism, we may say, tragically helped to polarise increasingly strong nationalist attitudes towards the war.
[ترجمه گوگل]ممکن است بگوییم که انشعاب به طور غم انگیزی به قطبی شدن نگرش های ملی گرایانه قوی نسبت به جنگ کمک کرد
[ترجمه ترگمان]ممکن است بگوییم که دودستگی به طور غم انگیزی باعث ایجاد نگرش های ملی گرایانه قوی نسبت به جنگ شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Debate tended to polarise - New Right and old Left.
[ترجمه گوگل]بحث به سمت قطبی شدن گرایش داشت - راست جدید و چپ قدیم
[ترجمه ترگمان]بحث و جدل به سمت چپ و چپ چپ گرایش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The ceramic's crystals polarise in one of two alternate states when energised by an electric field.
[ترجمه گوگل]کریستال های سرامیک در یکی از دو حالت متناوب وقتی توسط یک میدان الکتریکی انرژی می گیرند، قطبی می شوند
[ترجمه ترگمان]کریستال های سرامیک در یکی از دو حالت متناوب با استفاده از یک میدان الکتریکی قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The president's left-of-centre programme threatens to polarise Congress.
[ترجمه گوگل]برنامه چپ‌گرایانه رئیس‌جمهور، کنگره را به دو قطبی شدن تهدید می‌کند
[ترجمه ترگمان]برنامه چپ رئیس جمهور تهدید می کند کنگره را تهدید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If things polarise into a huge power struggle, swamps will become vampires, turning every little thing into an issue about themselves.
[ترجمه گوگل]اگر همه چیز به یک جنگ قدرت بزرگ تبدیل شود، مرداب‌ها به خون‌آشام تبدیل می‌شوند و هر چیز کوچک را به موضوعی در مورد خودشان تبدیل می‌کنند
[ترجمه ترگمان]اگر چیزهایی در مبارزه با نیرویی عظیم وجود داشته باشد، باتلاق های تبدیل به خون آشام می شوند و هر چیز کوچکی را در مورد خودشان تغییر می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The green debate tends to polarise into science-as-saviour versus science-as-devil camps.
[ترجمه گوگل]بحث سبز تمایل دارد به دو قطبی شدن در اردوگاه علم به عنوان ناجی در مقابل علم به عنوان شیطان تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]بحث سبز مایل به تبدیل شدن به علم به عنوان ناجی در مقابل کمپ های علم و شیطان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As a result, Uzzell reckons that the market is likely to polarise over the next few years.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، اوزل معتقد است که بازار احتمالاً در چند سال آینده قطبی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، Uzzell تخمین می زند که بازار به احتمال زیاد در عرض چند سال آینده افزایش خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There are two major themes to be drawn out in this discussion which polarise it to some extent at opposite points.
[ترجمه گوگل]دو موضوع عمده در این بحث وجود دارد که آن را تا حدی در نقاط مخالف دو قطبی می کند
[ترجمه ترگمان]در این بحث دو موضوع اصلی وجود دارد که این موضوع را تا حدودی در نقطه مقابل نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In part that is because open-source software tends to polarise opinion.
[ترجمه گوگل]تا حدی به این دلیل است که نرم افزار منبع باز تمایل دارد افکار را قطبی کند
[ترجمه ترگمان]بخشی از آن به این دلیل است که نرم افزار منبع باز به polarise نظر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As Peter Saville explains, it needed to be someone who wouldn't " polarise opinion. "
[ترجمه گوگل]همانطور که پیتر ساویل توضیح می‌دهد، باید کسی باشد که نظر را قطبی نکند
[ترجمه ترگمان]همانطور که پیتر Saville توضیح می دهد، لازم است کسی باشد که نظر خوشی نداشته باشد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. RW: But the irony is that books like yours and [Richard Dawkins's] God Delusion balkanise the world a good deal more, because they polarise views.
[ترجمه گوگل]RW: اما طنز ماجرا این است که کتاب‌هایی مانند کتاب شما و [ریچارد داوکینز] توهم خدا، جهان را بیشتر بالکان می‌کنند، زیرا دیدگاه‌ها را قطبی می‌کنند
[ترجمه ترگمان]ر و: اما طنز آن چیزی است که کتاب های شما و [ ریچارد داوکینز ] خدا را به عنوان یک معامله خوب به دنیا آورده است، چرا که آن ها دیدگاه های متفاوتی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Events behind the barbed wire at Fort Bragg continue to polarise opinion.
[ترجمه گوگل]رویدادهای پشت سیم خاردار در فورت براگ همچنان افکار را دو قطبی می کند
[ترجمه ترگمان]رویداده ای پشت سر سیم های خاردار در فورت براگ همچنان به عقیده polarise ادامه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[سینما] قطبی / قطبی شده

انگلیسی به انگلیسی

• separate into opposing groups, contrapose; give polarity to something, cause an item to have unequally distributed characteristics (also polarize)

پیشنهاد کاربران

to cause something, especially something that contains different people or opinions, to divide into two completely opposing groups
دو قطبی کردن/ تقسیم بندی کردن مردم یا افکارشان در مقابل یکدیگر
The issue has polarized the nation.
...
[مشاهده متن کامل]

Two developments have polarized the debate.
The property tax issue polarized the city council.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/polarize?q=polarise

بپرس