poky

/ˈpoʊki//ˈpəʊki/

معنی: پست، کهنه، گرفته، دلگیر
معانی دیگر: آهسته و ملالت انگیز، خسته کننده، بی روح، کوچک و دلگیر، تنگ و تاریک، خفه، بدلباس، شلخته (pokey هم می نویسند)، pokey پست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: pokier, pokiest
مشتقات: pokily (adv.), pokiness (n.)
(1) تعریف: (informal) slow-moving.
مشابه: slow, sluggish, tardy

(2) تعریف: small, insignificant, or shabby.

- a poky little town
[ترجمه Amin 2020] یک شهر کوچک دلگیر
|
[ترجمه گوگل] یک شهر کوچک شیک
[ترجمه ترگمان] یک شهر کوچک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a poky room
اتاقی مانند قوطی کبریت

2. i was getting tired of living in that poky little town
از زندگی در آن شهر کوچک و بی روح خسته شده بودم.

3. The whole family was crammed into two poky little rooms.
[ترجمه گوگل]تمام خانواده در دو اتاق کوچک ژولیده جمع شده بودند
[ترجمه ترگمان]همه خانواده به دو اتاق کوچک و کوچک تقسیم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I wish you wouldn't be so poky when you're getting ready.
[ترجمه قانعی] ای کاش انقدر کند نبودی وقتی آماده میشی.
|
[ترجمه گوگل]کاش وقتی آماده میشی انقدر گیج نمیشی
[ترجمه ترگمان]ای کاش وقتی آماده شدی این قدر poky
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I got behind some poky driver on the freeway.
[ترجمه گوگل]در اتوبان پشت سر یک راننده گیج رفتم
[ترجمه ترگمان]من پشت یه راننده poky توی بزرگراه گیر کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They live in a poky little flat.
[ترجمه گوگل]آنها در یک آپارتمان کوچک شیک زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در یک آپارتمان کوچک و کوچک زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We used to live in this poky flat in the middle of London when I was very little.
[ترجمه گوگل]زمانی که من خیلی کوچک بودم، در این آپارتمان در وسط لندن زندگی می کردیم
[ترجمه ترگمان]وقتی که خیلی کوچولو بودم، در این poky poky زندگی می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Poky, cover me. I am going in.
[ترجمه گوگل]پوکی، منو بپوش من دارم میرم داخل
[ترجمه ترگمان]poky، منو پوشش بده من میرم داخل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Poky Little Puppy tops the Hardcovers list, with sales of 89 34
[ترجمه گوگل]Poky Little Puppy با فروش 89 34 در صدر لیست Hardcovers قرار دارد
[ترجمه ترگمان]The کوچک poky در صدر فهرست hardcovers قرار دارد و ۸۹ درصد فروش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Poky, cover me. I'm going in.
[ترجمه گوگل]پوکی، منو بپوش من میرم داخل
[ترجمه ترگمان]poky، منو پوشش بده من میرم داخل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Firefox is great, but it can be poky.
[ترجمه گوگل]فایرفاکس عالی است، اما می تواند ضعیف باشد
[ترجمه ترگمان]فایرفاکس خیلی بزرگ است اما می تواند poky باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This bedroom is too poky for me.
[ترجمه گوگل]این اتاق خواب برای من خیلی بد است
[ترجمه ترگمان]این اتاق برای من خیلی خو به
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Y suggested that I make my own Pocky and pointed me in the direction of the Pier Cookbook where they have a good "Poky Stick" recipe (the secret ingredient being tahini of all things).
[ترجمه گوگل]Y به من پیشنهاد داد که Pocky خودم را درست کنم و به من اشاره کرد به سمت کتاب آشپزی Pier که در آن یک دستور پخت خوب "Poky Stick" دارند (مواد مخفی همه چیز تاهین است)
[ترجمه ترگمان]Y پیشنهاد کرد که من Pocky را بسازم و به سمت اسکله Pier اشاره کردم، جایی که آن ها دستورالعمل \"poky\" خوبی دارند (جز مخفی مایه تعجب همه چیز است)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. "Move!" she cried. "Don't be so darn poky!".
[ترجمه گوگل]"حرکت!" او گریه کرد "اینقدر لعنتی لعنتی نباش!"
[ترجمه ترگمان]\"حرکت کن!\" او فریاد زد: \"چه poky!\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

کهنه (صفت)
olden, obsolete, antiquated, gray, old, ancient, age-old, archaic, stale, antique, dead, bygone, trite, time-worn, behindhand, ragged, frowsty, worm-eaten, dowdy, musty, fusty, poky, obsolescent, worn-out, run-down, well-worn, tacky, weatherworn

گرفته (صفت)
solemn, thick, muggy, dull, darksome, low-spirited, chock-full, gruff, eerie, hoarse, choky, sombrous, eery, muzzy, poky, pokey, tristful

دلگیر (صفت)
heart-rending, poky, pokey

انگلیسی به انگلیسی

• small, tiny; limited, restricted, confined; narrow, tight
a room or house that is poky is small and uncomfortable; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس