plumb

/ˈpləm//plʌm/

معنی: ژرف پیما، شاقول عمودی، گلوله سربی، عمود بودن، درست، عمودی، لوله کشی کردن، با شاقول ازمودن، ژرف یابی کردن، عمق پیمودن، عمودیقرار دادن، شاقولی افتادن، با سرب مهر و موم کردن، عینا، بطور عمودی، عمودا
معانی دیگر: راست، صاف، هج، هچ، مستقیم، قائم، کاملا، تماما، پاک، بکلی، دقیقا، عدل، (با شاغول راست بودن یا عمق چیزی را سنجیدن) شاغول کردن، راست نمایی کردن، ژرفایابی کردن، درک کردن، به کنه چیزی پی بردن، دریافتن، پلمب کردن، وزنه ی شاغول (که در انتهای ریسمان شاغول یا plumb line قرار دارد)، گلوله ی شاغول (plumb bob هم می گویند)، شاغول، عمود کردن، هچ کردن، با سرب سنگین کردن، وزنه ی سربی افزدون به، n :ژرف پیما

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: out of plumb, off plumb
• : تعریف: a small weight tied to a line and used to establish the depth of water or to verify a vertical alignment.
مترادف: plumb bob, plummet
مشابه: bob, sinker, weight
صفت ( adjective )
(1) تعریف: truly vertical.
مشابه: perpendicular, upright, vertical

- The carpenter checked to make sure the wall was plumb.
[ترجمه گوگل] نجار چک کرد تا مطمئن شود دیوار شاقول است
[ترجمه ترگمان] نجار بررسی کرد تا مطمئن شود که دیوار کنده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) utter; complete.
مترادف: downright, outright, perfect, plain, total, utter
مشابه: absolute, complete, consummate, out-and-out, pure, unmitigated

- a plumb idiot
[ترجمه گوگل] یک احمق شاقول
[ترجمه ترگمان] احمق تمام عیار!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
(1) تعریف: in a perpendicular or vertical line.
مشابه: perpendicularly, plump, vertically

(2) تعریف: precisely; exactly.
مترادف: exactly, precisely, right
مشابه: absolutely, clearly, definitely, direct, flat, just, positively, straight

- plumb in the center
[ترجمه گوگل] شاقول در مرکز
[ترجمه ترگمان] در مرکز plumb
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) thoroughly; entirely.
مترادف: absolutely, completely, downright, entirely, flat, fully, outright, totally
مشابه: altogether, quite, stark, utterly, wholly

- plumb crazy
[ترجمه گوگل] شاقول دیوانه
[ترجمه ترگمان] مات و مبهوت مانده بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plumbs, plumbing, plumbed
(1) تعریف: to use a plumb to check the depth or alignment of.
مترادف: fathom, sound
مشابه: gauge, measure

(2) تعریف: to investigate thoroughly.
مترادف: examine, explore, probe
مشابه: exhaust, fathom, investigate, scrutinize

- I'd like to plumb your feelings on this topic.
[ترجمه الهام باقری] میخواهم احساسات شما را در مورد این موضوع سبک سنگین کنم
|
[ترجمه گوگل] من می خواهم احساسات شما را در مورد این موضوع بیان کنم
[ترجمه ترگمان] دوست دارم راجع به این موضوع فکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to fit with plumbing fixtures.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to install or repair plumbing; do the work of a plumber.

جمله های نمونه

1. plumb the depths of
به ته چیزی رسیدن،به پایین ترین جا رسیدن،به حضیض رسیدن

2. a plumb bob
وزنه ی شاقول

3. to plumb a lake
عمق دریاچه ای را تعیین کردن

4. to plumb a wall
دیواری را شاغول کردن

5. to plumb somebody's motive
انگیزه ی کسی را دریافتن

6. to plumb the new house
خانه ی نو را لوله کشی کردن

7. i am plumb tired out
من کاملا خسته ام.

8. mankind cannot plumb all the secrets of the universe
انسان نمی تواند به همه ی اسرار گیتی پی ببرد.

9. the wall is plumb
دیوار کاملا عمود است.

10. the bullet hit him plumb between the eyes
گلوله درست میان چشمانش خورد.

11. out of (or off) plumb
غیر عمود،کج،ناراست،نا هچ

12. Psychologists try to plumb the deepest mysteries of the human psyche.
[ترجمه گوگل]روانشناسان سعی می کنند عمیق ترین رازهای روان انسان را کشف کنند
[ترجمه ترگمان]روانشناسان سعی می کنند تا عمیق ترین رازهای روح انسان را درک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He hit me plumb on the nose.
[ترجمه سعید پارساپور ] او درست به بینی من ضربه زد
|
[ترجمه گوگل]شاقول به دماغم زد
[ترجمه ترگمان]با ضربه زدن به دماغم به من ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They frequently plumb the depths of loneliness, humiliation and despair.
[ترجمه گوگل]آنها اغلب در اعماق تنهایی، تحقیر و ناامیدی فرو می روند
[ترجمه ترگمان]غالبا در اعماق تنهائی و خفت و نومیدی غوطه ور می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The whole idea sounds plumb crazy to me.
[ترجمه گوگل]کل این ایده برای من دیوانه کننده به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]کل این ایده به نظرم احمقانه میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A plumb bob is useful to check the alignment of the header with the sill.
[ترجمه گوگل]شاقول برای بررسی تراز بودن هدر با آستانه مفید است
[ترجمه ترگمان]یک مدل plumb برای چک کردن همترازی سر سیلندر با درگاه مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The barometer had dropped like a plumb weight.
[ترجمه گوگل]فشارسنج مثل یک وزنه پایین آمده بود
[ترجمه ترگمان]barometer بیش از حد وزن کم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ژرف پیما (اسم)
plummet, plumb, leadsman

شاقول عمودی (اسم)
plumb

گلوله سربی (اسم)
plummet, plumb

عمود بودن (اسم)
plumb

درست (صفت)
right, upright, straight, true, perfect, genuine, correct, out-and-out, accurate, exact, valid, just, authentic, even, whole, entire, trustworthy, straightforward, plumb, veracious, legitimate, conscionable, orthodox, incorrupt, indefectible, integral, leveling, well-advised

عمودی (صفت)
upright, straight, direct, perpendicular, plumb, vertical

لوله کشی کردن (فعل)
pipe, canalize, plumb

با شاقول ازمودن (فعل)
plumb

ژرف یابی کردن (فعل)
plumb

عمق پیمودن (فعل)
plumb

عمودی قرار دادن (فعل)
plumb

شاقولی افتادن (فعل)
plumb

با سرب مهر و موم کردن (فعل)
plumb

عینا (قید)
just, accurately, exactly, identically, literally, textually, plumb, definitely

بطور عمودی (قید)
sheer, plumb

عمودا (قید)
plumb

تخصصی

[عمران و معماری] شاقول
[زمین شناسی] شاقول، شاقولی،قائم
[ریاضیات] به طور عمودی، عمودی، شاقول

انگلیسی به انگلیسی

• plummet, plumb line; lead weight used to determine perpendicularity
measure depth using a plumb; make perpendicular to
vertical, perpendicular
perpendicularly; vertically; utterly, quite, completely, totally (slang)
if someone plumbs the depths of an unpleasant emotion, they experience it to an extreme degree.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To measure the depth of something; to explore or examine thoroughly ⚖️
🔍 مترادف: Measure, explore
✅ مثال: The engineer used a plumb line to ensure the wall was perfectly vertical.
سمانه پاینده نجف آبادی: به طور عمیق بررسی کردن، عمق چیزی را مشخص کردن
شاغول بنایی، سطح شاغولی
( n. ) ژرف پیما، شاقول عمودی، گلوله سربی
( adv. vt. adj. &. vi. ) راست، بطور عمودی، عمودا، درست، عینا، لوله کشی کردن، ژرف یابی کردن، عمق پیمودن، عمودی قرار دادن، با شاقول ازمودن، باسرب مهر وموم کردن، شاقولی افتادن، عمود بودن، سرب، علوم مهندسی: شاقول، معماری: سرب، علوم نظامی: سطح قائم صفحه شاغول
...
[مشاهده متن کامل]

plumb ( to ) :
شاغولی کردن، قپان کردن، معماری: لوله کشی

تفاوت plumb و pipe:
plumb معمولا به لوله های ساختمانی ( مثل لوله آب ) گفته میشه اما pipe به لوله های بزرگ تر مثل لوله های مواد نفتی و مواد پتروشیمی و غیره گفته میشه.
to supply a building or a device with water pipes, or to connect a building or a device to a water pipe
🔊 دوستان دقت کنید که تلفظ درست این کلمه {پلام} می باشد ( حرف b سایلنت است )
دوستان plump میشه تپل مپل
Plumb به معنی شاغول بودنه.
The wall is out of plumb by half a metre
بررسی کردن
ارزیابی کردن
۱ - ارزیابی کردن
عمق/ کنه/بحر چیزی را آزمودن
اصل موضوع را بررسی کردن
پی به عمق موضوعی بردن
Fathom
To examine thoroughly
Try to discover
To measure the the depths of something
...
[مشاهده متن کامل]

Try to understand something mysterious
To understand the depths of something
۲ - شاغول
۳ - لوله کشی: plumbing
۴ - قائم، عمود، راست
• In his earnestness, Dr. Luzan kept delving further into my psyche, plumbing the depths

تپل مپل

بپرس