• (1)تعریف: an elevated, relatively level area of land. • مشابه: table
• (2)تعریف: a period or state of stability or minimal change.
- She made quick progress and then reached a plateau.
[ترجمه Ali] او به سرعت پیشرفت کرد و سپس ( پیشرفتش ) متوقف شد.
|
[ترجمه دوریان هاویلیارد] او پیشرفت سریعی کرد و بعد پیشرفتش متوقف شد.
|
[ترجمه گوگل] او به سرعت پیشرفت کرد و سپس به یک فلات رسید [ترجمه ترگمان] او پیشرفت سریعی کرد و سپس به یک فلات رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )حالات: plateaus, plateauing, plateaued
• : تعریف: to reach a state of stability or minimal change.
جمله های نمونه
1. this plateau gradually rose upward
این فلات کم کم مرتفع شد.
2. a learning plateau
ترازه ی یادگیری
3. the iranian plateau
فلات ایران
4. land prices seem to have reached a plateau
ظاهرا قیمت زمین ثابت شده است.
5. The US death rate reached a plateau in the 1960s, before declining suddenly.
[ترجمه گوگل]نرخ مرگ و میر در ایالات متحده در دهه 1960 قبل از کاهش ناگهانی به اوج رسید [ترجمه ترگمان]نرخ مرگ آمریکا در دهه ۱۹۶۰ به یک فلات رسید، قبل از این که ناگهان رو به رو شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Inflation rates have reached a plateau.
[ترجمه Sabanaranj@yahoo.com] نرخ تورم به یه حد ثابت و استیبل رسیده
|
[ترجمه گوگل]نرخ تورم به اوج خود رسیده است [ترجمه ترگمان]نرخ تورم به یک فلات رسیده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The road straightened and we were on a plateau.
[ترجمه گوگل]جاده صاف شد و روی یک فلات بودیم [ترجمه ترگمان]جاده صاف و مسطح بود و ما روی یک فلات بودیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The labourers in Tibet developed the Tibetan plateau with their own labour and wisdom.
[ترجمه گوگل]کارگران تبت با زحمت و خرد خود فلات تبت را توسعه دادند [ترجمه ترگمان]کارگران تبت فلات تبت را با نیروی کار و حکمت خود گسترش دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Bar a plateau in 198 there has been a rise in inflation ever since the mid-1980's.
[ترجمه گوگل]بار یک فلات در سال 198 از اواسط دهه 1980 افزایش تورم وجود داشته است [ترجمه ترگمان]بار در ۱۹۸ همچنان از اواسط دهه ۱۹۸۰ شاهد افزایش تورم بوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The economic slowdown has caused our sales to plateau.
[ترجمه گوگل]رکود اقتصادی باعث شده است که فروش ما کاهش یابد [ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی باعث شده است که فروش ما به فلات مون برسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The plateau extends for many miles.
[ترجمه گوگل]این فلات کیلومترها امتداد دارد [ترجمه ترگمان]این فلات بیش از چند مایل گسترده شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. A terrible storm swept across the plateau.
[ترجمه گوگل]طوفان مهیب فلات را فرا گرفت [ترجمه ترگمان]توفان مخوفی سراسر فلات را فرا گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. We took a plane south-west across the Anatolian plateau to Cappadocia.
[ترجمه گوگل]ما با هواپیمای جنوب غربی از فلات آناتولی به سمت کاپادوکیه رفتیم [ترجمه ترگمان]ما یک هواپیما در جنوب غربی فلات (آناتولی)تا کاپادوکیا را در پیش گرفتیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It lay on a narrow plateau above the fens, the houses strung along the northerly of two converging roads.
[ترجمه گوگل]روی یک فلات باریک بالای حصارها قرار داشت، خانهها در امتداد شمال دو جاده همگرا قرار داشتند [ترجمه ترگمان]این جاده روی یک فلات کوچکی در بالای آن قرار داشت، خانه ها به سمت شمال دو جاده بزرگ به طرف شمال کشیده می شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Selvagem Grande is a plateau from which 100m high cliffs plunge into the sea.
[ترجمه گوگل]Selvagem Grande فلاتی است که صخره های 100 متری از آن به دریا فرو می روند [ترجمه ترگمان]Selvagem گراند یک فلات است که از آن ۱۰۰ متر ارتفاع به دریا می ریزد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. Blue people began popping up all over the plateau.
[ترجمه گوگل]مردم آبی شروع به ظهور در سراسر فلات کردند [ترجمه ترگمان]مردم آبی در سراسر فلات شروع به ظاهر شدن کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. Proceeding north along a plateau high above the eastern bank of the river, he had stumbled upon the Nez Perce.
[ترجمه گوگل]او که در امتداد یک فلات در بالای ساحل شرقی رودخانه به سمت شمال حرکت می کرد، به طور تصادفی به Nez Perce برخورد کرد [ترجمه ترگمان]که در امتداد فلات شرقی رودخانه که در امتداد ساحل شرقی رودخانه پیش می رفت پیش می رفت و به پرسی nez برخورد کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. The prime objective was to keep plateau production going for as long as possible through increased recovery and satellites.
[ترجمه گوگل]هدف اصلی این بود که تولید فلات را تا زمانی که ممکن است از طریق افزایش بازیافت و ماهواره ها ادامه دهد [ترجمه ترگمان]هدف اصلی این بود که تولید فلات، تا حد امکان از طریق افزایش بازیابی و satellites، ادامه یابد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
زمین مسطح (اسم)
champaign, plateau
فلات (اسم)
plateau, fiord, fjord, table land
تخصصی
[] تختگاه [آب و خاک] فلات
انگلیسی به انگلیسی
• flat-topped hill, tableland; high flat surface; standstill, lack of progress a plateau is a large area of high, flat land. if an activity or process has reached a plateau, it has reached a stage where there is no further change or development.
پیشنهاد کاربران
از رشد ایستادن - بلا تغییر ماندن - به وضع ثابت رسیدن
عدم پیشرفت career plateauing or career plateaus = عدم پیشرفت شغلی
در فیزیولوژی به معنای کفه
Plateaus in progress توقف پیشرفت
در عمران ( زلزله ) به معنی قسمت افقی نمودار
در مفوهم انتزاعی یعنی: درجا زدن، ثبات پیدا کردن
تخت شدن ( در نمودار )
A large hill with a flat top
کفه ( روی نمودار ) به کفه رسیدن ( از رشد ایستادن )
plateau ( شنوایی شناسی ) واژه مصوب: کفه تعریف: گسترۀ پوشش مؤثر که در محدودۀ آن می توان آستانۀ گوش آزمایشی را به طور صحیح و مناسب اندازه گیری کرد|||متـ . کفی 2
فلات ؛ وضعیت ثابت ؛ ثابت ماندن – the iranian plateau – The plateau extends for many miles – The US death rate reached a plateau – Inflation rates have reached a plateau – The economic slowdown has caused our sales to plateau
سطح ثابت
ترازه
کفه در نمودار ( در حالتی که تقریبا شیبی در این مقطع وجود ندارد )
پلَ تُ ۱. فلات : فلات یا نَجد در زمین شناسی و دانش های زمین به جایی کوهستانی می گویند که همواره دارای زمینی تخت و پهن باشد. ۲. قله - نوک - انتها و آخر چیزی Noun [count] 1 : a large flat area of land that is higher than other areas of land that surround it ... [مشاهده متن کامل]
◀️a plateau covering hundreds of miles ◀️the Colorado Plateau 2 : a period when something does not increase or advance any further ◀️After several years of rapid growth, the company is now at a plateau. [=it has stopped growing] ◀️The price of gas seems to have reached a plateau - the Iranian plateau - فلات ایران - Land prices seem to have reached a plateau. - ظاهراً قیمت زمین ثابت شده است. - a learning plateau - ترازه ی یادگیری همنچتین در مسائل جنسی هم میاد. میگن که رابطه جنسی چند مرحله و استیج داره : Excitement Plateau Orgasm Resolution
فلت، هموار
رسیدن به سطح بخصوصی از پیشرفت وسپس در آن سطح متوقف ماندن
ثابت ماندن، به ثبات رسیدن، ثبات
در نفت و گاز: ( نمودار ) تولید یکنواخت
نمودار ( مثل نمودار تولید نفت =OIL PRODUCTION PLATEAU ) - شمای نموداری
متوقف شدن Sales of computers have plateaued in recent years.