philosophize

/fɪˈlɒsəfaɪz//fɪˈlɒsəfaɪz/

معنی: فیلسوفانه دلیل اوردن، فلسفی کردن
معانی دیگر: (فیلسوفانه) اندیشیدن، فلسفه پردازی کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: philosophizes, philosophizing, philosophized
مشتقات: philosophizer (n.)
(1) تعریف: to reason in the way of a philosopher.

(2) تعریف: to speculate in a superficial, pompous, or moralistic manner.

جمله های نمونه

1. They spend their time philosophizing about the mysteries of life.
[ترجمه شهریار] آن ها زمان خود را صرف فلسفه ورزی درباره رمز و راز حیات می کنند.
|
[ترجمه گوگل]آنها وقت خود را صرف فلسفه ورزی درباره رازهای زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها وقتشان را درباره اسرار زندگی spend
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The problem with the book is that it sometimes descends into portentous philosophizing.
[ترجمه گوگل]مشکل کتاب این است که گاهی اوقات به فلسفه‌پردازی پرمعنا فرو می‌رود
[ترجمه ترگمان]مشکل این کتاب این است که گاهی به فلسفه portentous فرو می ریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He philosophized, he admitted, not because he was certain of establishing the truth, but because it gave him pleasure.
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که او فلسفه ورزی می کرد، نه به این دلیل که از اثبات حقیقت مطمئن بود، بلکه به این دلیل که به او لذت می داد
[ترجمه ترگمان]او قبول کرد، نه به خاطر اینکه مطمئن بود که حقیقت را ثابت می کند، بلکه به خاطر این که باعث خوشحالی او شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He spent the evening philosophizing on the meaning of life.
[ترجمه شهریار] او عصرها، به اندیشدن و فلسفه ورزی در باب معنای زندگی می پردازد.
|
[ترجمه گوگل]او شب را صرف فلسفه کردن درباره معنای زندگی کرد
[ترجمه ترگمان]آن شب فلسفه و فلسفه زندگی را philosophizing کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Students, she complained, had nothing better to do than spend whole days philosophizing about the nature of truth.
[ترجمه شهریار] شکایت او بر این قرار است که هیچ کاری از دانشجویان برنمی آید جز آنکه تمام روز خود را در فلسفه بافی در باب ماهیت حقیقت صرف کنند.
|
[ترجمه گوگل]او شکایت کرد که دانش‌آموزان کاری بهتر از گذراندن روزهای کامل در مورد ماهیت حقیقت ندارند
[ترجمه ترگمان]او شکایت داشت که دانشجویان هیچ کاری بهتر از آن ندارند که تمام روز را درباره ماهیت حقیقت philosophizing
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The course should be history,but history, philosophized,is a history of ideas as well as of events.
[ترجمه گوگل]دوره باید تاریخ باشد، اما تاریخ، فلسفی، تاریخ ایده ها و همچنین رویدادها است
[ترجمه ترگمان]این درس باید تاریخ باشد، اما تاریخ، philosophized، تاریخی از ایده ها و نیز وقایع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He philosophizes instead of actually doing something.
[ترجمه شهریار] او به جای آن که واقعاً دست به عمل بزند، مشغول فلسفه بافی شده است.
|
[ترجمه گوگل]او به جای اینکه واقعاً کاری را انجام دهد، فلسفه می کند
[ترجمه ترگمان]او به جای آن که واقعا کاری انجام دهد، استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The General was anxious to cut short the philosophizing and get down to more urgent problems.
[ترجمه گوگل]ژنرال مشتاق بود که فلسفه ورزی را کوتاه کند و به مسائل فوری تر بپردازد
[ترجمه ترگمان]ژنرال میل داشت philosophizing را قطع کند و به مشکلات مهم تری خاتمه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To live without philosophizing is in truth the same as keeping the eyes closed without attempting to open them. Rene Descartes
[ترجمه گوگل]زندگی بدون فلسفه ورزی در حقیقت همان بسته نگه داشتن چشم ها بدون تلاش برای بازکردن آنهاست رنه دکارت
[ترجمه ترگمان]زندگی بدون فلسفه عین حقیقت است، همان طور که چشم ها را بدون تلاش برای باز کردن آن ها بسته نگه می دارد رنه دکارت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Jon doesn't go in much for philosophizing.
[ترجمه گوگل]جون زیاد اهل فلسفه کردن نیست
[ترجمه ترگمان]جان برای فلسفه و فلسفه زیاد پیش نمی رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I had some teachers with who I could philosophize about arts, design and being an entrepreneur, so within 2 years, I was sold by arts.
[ترجمه گوگل]من چند معلم داشتم که می توانستم با آنها درباره هنر، طراحی و کارآفرینی فلسفه کنم، بنابراین در عرض 2 سال، توسط هنر فروخته شدم
[ترجمه ترگمان]من برخی از معلمان را داشتم که می توانستم درباره هنر، طراحی، و یک کارآفرین، بنابراین در عرض دو سال، به وسیله هنر به فروش رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Engineers of the world philosophize! You have nothing to lose but your silence!
[ترجمه گوگل]مهندسان جهان فلسفه می کنند! تو چیزی برای از دست دادن نداری جز سکوتت!
[ترجمه ترگمان]مهندسان علوم جهان! شما چیزی برای از دست دادن ندارید، اما سکوت شما!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her speech caused him to philosophize that perhaps life is not so terrible after all .
[ترجمه گوگل]سخنان او باعث شد که او فکر کند که شاید زندگی آنقدرها هم وحشتناک نباشد
[ترجمه ترگمان]حرف او باعث شد که فکر کند که زندگی بعد از این همه مدت طولانی و وحشتناک نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And he surely would not be allowed to philosophize in many cities and countries today.
[ترجمه گوگل]و مطمئناً امروز اجازه فلسفه ورزی در بسیاری از شهرها و کشورها را نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]و مطمئنا او اجازه نخواهد داشت که در بسیاری از شهرها و کشورها به فلسفه بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فیلسوفانه دلیل اوردن (فعل)
philosophize

فلسفی کردن (فعل)
philosophize

انگلیسی به انگلیسی

• think or reason like a philosopher, moralize, express truisms, rationalize, intellectualize (also philosophise)
someone who philosophizes talks about important subjects such as life, often in a boring, pretentious way.

پیشنهاد کاربران

Explain or argue ( an idea ) in terms of one's philosophical theories.
توضیح دادن یا استدلال کردن نظرهای فلسفی .
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: فلسفیختن

⚫ نگارش به خط لاتین: Falsafixtan

⚫ آمیخته از: فلسفه ( Philosophy ) و �‍یز� / �‍یختن� ( ize )
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیب سلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : philosophize
✅️ اسم ( noun ) : philosophy / philosophizing / philosopher
✅️ صفت ( adjective ) : philosophical
✅️ قید ( adverb ) : philosophically
فلسفه ورزی
فلسفه بافی
تفلسف کردن
فلسفه ورزیدن
فلسفیدن
بحث فلسفی کردن

بپرس