petition

/pəˈtɪʃn̩//pɪˈtɪʃn̩/

معنی: عرض، عرضه داشت، عریضه، دادخواست، عرضحال، تظلم، درخواست کردن، دادخواهی کردن
معانی دیگر: درخواست، استدعا، بیش خواهش، دادخواهی، خواهش، خواسته، استدعا کردن، (رسما یا به طور صمیمانه) خواستن، تقاضا دادن، نامه ی حاوی عرضحال یا دادخواست، طومار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a formal request that is usu. written, often signed by many people, and addressed to an authority that is empowered to grant some right or benefit.
مشابه: appeal, application, complaint, grievance, plea, request, solicitation

- Many residents have signed a petition to stop the building of the power plant in their community.
[ترجمه گوگل] بسیاری از ساکنان طوماری را برای توقف ساخت نیروگاه در جامعه خود امضا کرده اند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از ساکنان عریضه ای را برای توقف ساختمان نیروگاه برق در جامعه خود امضا کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a formal, written request or application to a court of law for some judicial action.
مترادف: request
مشابه: application, complaint, grievance, suit

- His lawyer submitted a petition for clemency.
[ترجمه گوگل] وکیل او دادخواست عفو ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] وکیل او دادخواست بخشش را ارائه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a humble request; entreaty; supplication.
مترادف: appeal, entreaty, plea, supplication
مشابه: behest, prayer, request

- Their petitions for help were ignored by the authorities.
[ترجمه گوگل] درخواست کمک آنها توسط مقامات نادیده گرفته شد
[ترجمه ترگمان] مقامات، درخواست های آن ها برای کمک را نادیده گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: petitions, petitioning, petitioned
(1) تعریف: to address a request or entreaty to.
مترادف: appeal to, apply to, entreat
مشابه: ask, beseech, implore, supplicate

- He petitioned the court for a custody hearing.
[ترجمه گوگل] او از دادگاه تقاضای رسیدگی به بازداشت را کرد
[ترجمه ترگمان] او به دادگاه درخواست رسیدگی به دادگاه را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to entreat or request with, or as though with, a petition.
مشابه: appeal to, ask, beg, beseech, entreat, implore, pray, solicit, sue for

- Many students have petitioned the principal to make changes in the dress code.
[ترجمه گوگل] بسیاری از دانش‌آموزان از مدیر مدرسه درخواست کرده‌اند که تغییراتی در لباس پوشیدن ایجاد کند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از دانش آموزان از مدیر درخواست کرده اند که تغییراتی در قانون لباس ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: petitionary (adj.), petitioner (n.)
(1) تعریف: to make a request by, or as if by, petition.
مشابه: appeal, apply, ask, beseech, entreat, implore, importune, plead, sue, supplicate

(2) تعریف: to present or send a petition.
مشابه: appeal, apply

جمله های نمونه

1. a petition for a hearing
درخواست رسیدگی در دادگاه

2. to petition for a divorce
درخواست طلاق دادن

3. to grant a petition
خواهش رسمی را برآوردن

4. will you sign our petition against cruelty to animals?
آیا عرضحال ما را بر علیه ظلم به حیوانات امضا خواهی کرد؟

5. citizens have the right to petition the government
شهروندان حق دارند از دولت دادخواهی کنند.

6. i asked for a transfer, but my petition was killed
تقاضای انتقال کردم ولی درخواستم رد شد.

7. We recently presented the government with a petition signed by 500 people.
[ترجمه گوگل]اخیراً طوماری را به دولت ارائه کردیم که 500 نفر امضا کردند
[ترجمه ترگمان]ما به تازگی یک دادخواست امضا شده توسط ۵۰۰ نفر را به دولت ارائه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The workers are getting up a petition for tighter safety standards.
[ترجمه گوگل]کارگران درخواستی برای استانداردهای ایمنی سختگیرانه تر ارائه می دهند
[ترجمه ترگمان]کارگران یک دادخواست برای استانداردهای ایمنی سخت تر دریافت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I signed a petition against the proposed closure of the local hospital today.
[ترجمه گوگل]من طوماری را علیه پیشنهاد بسته شدن بیمارستان محلی امروز امضا کردم
[ترجمه ترگمان]من یک دادخواست را در مقابل بسته شدن پیشنهادی بیمارستان محلی امضا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We're collecting signatures for a petition.
[ترجمه گوگل]ما در حال جمع آوری امضا برای یک طومار هستیم
[ترجمه ترگمان]ما داریم امضا رو برای یه دادخواست جمع می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The townspeople sent a petition to the government asking for electric light for the town.
[ترجمه گوگل]مردم شهر طوماری را به دولت ارسال کردند و خواستار چراغ برق برای شهر شدند
[ترجمه ترگمان]مردم شهر عریضه ای به دولت ارسال کردند و خواستار چراغ برقی برای این شهر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The petition will be heard tomorrow.
[ترجمه mory] دادخواست فردا شنیده خواهد شد
|
[ترجمه Edi.nozari] Heard اینجا به معنیه رسیدگی
|
[ترجمه گوگل]دادخواست فردا رسیدگی می شود
[ترجمه ترگمان]فردا این عریضه را خواهند شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Democrats say the petition will eviscerate state government.
[ترجمه گوگل]دموکرات ها می گویند این طومار حکومت ایالتی را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]دموکرات ها می گویند که این درخواست دولت ایالتی را لغو خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I signed a petition in support of the campaign to end the marketing of baby milk in developing countries.
[ترجمه گوگل]من طوماری را در حمایت از کمپین پایان دادن به بازاریابی شیر کودک در کشورهای در حال توسعه امضا کردم
[ترجمه ترگمان]من درخواستی را برای حمایت از این کمپین برای پایان دادن به بازاریابی شیر نوزاد در کشورهای در حال توسعه امضا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. All the attempts to petition the Congress had failed.
[ترجمه گوگل]تمام تلاش ها برای درخواست به کنگره شکست خورده بود
[ترجمه ترگمان]تمام تلاش ها برای درخواست کنگره شکست خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Local residents have drawn up a petition to protest the hospital closure.
[ترجمه گوگل]ساکنان محلی طوماری در اعتراض به تعطیلی بیمارستان تنظیم کرده اند
[ترجمه ترگمان]ساکنان محلی دادخواستی را برای اعتراض به بسته شدن بیمارستان تهیه کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They signed a petition in support of the pay claim.
[ترجمه گوگل]آنها طوماری را در حمایت از ادعای حقوق امضا کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها درخواستی را در حمایت از این ادعا امضا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عرض (اسم)
presentation, width, breadth, latitude, petition, ordinate

عرضه داشت (اسم)
statement, declaration, remark, petition, memorial

عریضه (اسم)
letter, petition, memorial

دادخواست (اسم)
suit, plea, petition

عرضحال (اسم)
suit, petition

تظلم (اسم)
petition, plaint

درخواست کردن (فعل)
plead, request, bone, apply, solicit, beg, pray, supplicate, petition, cry off

دادخواهی کردن (فعل)
moot, petition

تخصصی

[حقوق] دادخواهی کردن، عرضحال دادن، درخواست کردن، دادخواهی، دادخواست، عرضحال، عریضه

انگلیسی به انگلیسی

• request, demand; plea, appeal
submit a request; appeal, plead; entreat, solicit
a petition is a document signed by a lot of people which asks for some official action to be taken.
a petition is also an application to a court of law for some specific legal action to be taken; a legal use.
if you petition someone in authority to do something, you make a formal request to them to do it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

petition 3 ( n ) =a formal prayer to God or request to sb in authority, petitioner 3 ( n )
petition
petition 2 ( v ) =to formally ask for something in court, e. g. to petition for divorce. petition 2 ( n ) =an official document asking a court to take a particular course of action, petitioner 2 ( n )
petition
petition 1 ( v ) ( pəˈtɪʃn ) =to make a formal request to sb in authority, especially by sending them a petition, petition 1 ( n ) =a written document signed by people, petitioner 1 ( n )
petition
درخواست دادن - خواسته
Noun
عریضه
Verb
( رسما یا به طور صمیمانه ) خواستن
👈🏿 In July 2020, more than 1. 5 million people signed a Change. org petition campaigning for her videos to be removed from sites like Pornhub and BangBros and her Internet domains returned to her
1 -
a document signed by a large number of people demanding or asking for some action from the government or another authority
مطالبه گروهی، هم خواهی
I signed a petition against the proposed closure of the local hospital today
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
law / specialized
a formal letter to a law court asking for a particular legal action
حقوق، تخصصی/ دادخواست یا عریضِه به معنی دادخواهی کردن است و در اصطلاح حقوقی به آغاز اقامه دعوا از سوی خواهان علیه خوانده از طریق سیستم دادگستری گفته می شود. در بسیاری از مواد قانونی دادخواست به معنی برگه دادخواست استفاده می شود یعنی برگه ای که شخص به وسیله آن دادخواهی خود را به دادگاه ارائه می کند.
She's filing a petition for divorce

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/petition
appeal
نامه درخواست مردمکه به دولت نوشته شده
طومار
نظرسنجی
کارزار
استدعا، تمنا
شکایت
تقاضا نامه
دادخواست
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس