permanency

/ˈpɝːmənənsi//ˈpɜːmənənsi/

معنی: دوام، ثبات، پایداری، ترتیب همیشگی، قرار دائمی
معانی دیگر: رجوع شود به: permanence

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: permanencies
(1) تعریف: permanence.

(2) تعریف: something permanent.

جمله های نمونه

1. Is the new post a permanency?
[ترجمه گوگل]آیا پست جدید ماندگار است؟
[ترجمه ترگمان]این پست همیشگی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There's no permanency about those little distinctions.
[ترجمه گوگل]هیچ ماندگاری در مورد آن تفاوت های کوچک وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ معلوم نیست که این اختلاف سنی وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Permanency is a mere idea, born of the action of time. Time again depends of memory.
[ترجمه گوگل]ماندگاری یک ایده صرف است که زاییده عمل زمان است زمان دوباره به حافظه بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]permanency یک ایده محض است، که از عمل زمان زاده می شود زمان دوباره به حافظه بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was a cancer for permanency and pain.
[ترجمه گوگل]سرطانی بود برای ماندگاری و درد
[ترجمه ترگمان]این سرطان برای همیشه و درد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. 'Oh! Being only a permanency I couldn't be expected to show it like a temporary, ' said Susan Nipper.
[ترجمه گوگل]اوه سوزان نیپر گفت، چون فقط یک کار دائمی هستم، نمی توان انتظار داشت که آن را موقتی نشان دهم
[ترجمه ترگمان]اوه! سوزان nipper گفت: فقط یک قرار دائمی وجود دارد که انتظارش را نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Objective To enhance therapeutic efficiency of the implanted permanency cardiac pacemaker.
[ترجمه گوگل]هدف: افزایش کارایی درمانی پیس میکر قلبی دائمی کاشته شده
[ترجمه ترگمان]هدف افزایش کارایی درمانی of قلبی (permanency)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Q: Yet, the problem of permanency, of continuity of being, is not solved.
[ترجمه گوگل]س: با این حال، مشکل دوام، تداوم وجود، حل نشده است
[ترجمه ترگمان]سوال: با این حال، مساله of، تداوم بودن، حل نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To the efficacy and permanency of your union, a Government for the whole is indispensable.
[ترجمه گوگل]برای کارآمدی و ماندگاری اتحادیه شما، یک دولت برای کل امری ضروری است
[ترجمه ترگمان]برای کارآمدی و کارآیی اتحادیه شما، یک دولت برای کل لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Q: I long for permanency, but I find it nowhere.
[ترجمه گوگل]س: من آرزوی ماندگاری را دارم، اما هیچ جا آن را نمی یابم
[ترجمه ترگمان]سوال: من مدت مدیدی است که این کار را انجام می دهم، اما در هیچ کجا این کار را نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I should not like it for a permanency.
[ترجمه گوگل]من نباید آن را برای ماندگاری دوست داشته باشم
[ترجمه ترگمان]من برای ترتیب همیشگی آن را دوست ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Third is the very real concern of permanency.
[ترجمه گوگل]سوم، نگرانی بسیار واقعی از ماندگاری است
[ترجمه ترگمان]سوم، نگرانی واقعی of است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. By permanency you mean unfailing memory through endless time. You want to eternalise the mind, which is not possible.
[ترجمه گوگل]منظور شما از ماندگاری حافظه بی پایان در طول زمان بی پایان است شما می خواهید ذهن را جاودانه کنید، که ممکن نیست
[ترجمه ترگمان]با این ترتیب، خاطرات دائمی در زمان بی پایان, تو می خوای ذهنت رو عوض کنی که امکان نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ring of Permanency - lifted from Minor to Major.
[ترجمه گوگل]حلقه دائمی - از مینور به ماژور برداشته شد
[ترجمه ترگمان]حلقه of از Minor به سرگرد سرگرد بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They gradually realized the permanency of their condition.
[ترجمه گوگل]کم کم به ماندگاری وضعیت خود پی بردند
[ترجمه ترگمان]آن ها بتدریج درک شرایط خود را درک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوام (اسم)
abidance, persistence, durability, permanence, life, strength, substance, continuity, subsistence, continuance, solidity, persistency, perdurability, perpetuity, permanency

ثبات (اسم)
bookkeeper, constancy, recorder, fortitude, stability, stableness, poise, register, consistency, cataloger, cataloguer, fixity, consistence, immutability, grit, indelibility, permanency

پایداری (اسم)
resistance, durability, constancy, stability, stableness, fixity, endurance, permanency

ترتیب همیشگی (اسم)
permanency

قرار دائمی (اسم)
permanency

انگلیسی به انگلیسی

• continuity, perpetuality; regularity; fixedness, invariability
a permanency is someone or something that is always present or always the same.
permanency also means the same as permanence.

پیشنهاد کاربران

بپرس