فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: perks, perking, perked
حالات: perks, perking, perked
• (1) تعریف: to recover good health or spirits (usu. fol. by up).
• مشابه: lighten
• مشابه: lighten
- He perked up at the good news.
[ترجمه مهرانه] او از خبرهای خوب به ذوق آمد|
[ترجمه مصطفی بدری] خبرهای خوش او را ذوق زده کرد.|
[ترجمه Me] با خبر های خوب به وجد آمد.|
[ترجمه مریم مزدایی] خبرهای خوب به او حال داد.|
[ترجمه گوگل] او از خبرهای خوب خوشحال شد[ترجمه ترگمان] اون توی اخبار خوب خودنمایی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to have a jaunty manner or bearing.
• (3) تعریف: to stick upward or outward (often fol. by up).
- The dog's ears perked up at the sound.
[ترجمه پرهام] گوشهای سگ در شنیدن صداها خوب عمل میکنند|
[ترجمه مریم مزدایی] گوشه ای سگ از این صدا ، تیز شد و راست ایستاد.|
[ترجمه گوگل] گوش های سگ از این صدا بلند شد[ترجمه ترگمان] گوش های سگ در صدا برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: perkish (adj.)
مشتقات: perkish (adj.)
• (1) تعریف: to raise (the ears, head, or the like) in order to hear better or to see or be seen (often fol. by up or out).
• (2) تعریف: to improve the appearance of (usu. fol. by up).
- Fresh paint perked up the house.
[ترجمه مریم مزدایی] رنگ تازه به خانه حالو هوایی داد.|
[ترجمه shima payandeh] رنگ تازه خانه را به نما اورد.|
[ترجمه گوگل] رنگ تازه خانه را فراگرفت[ترجمه ترگمان] رنگ تازه در خانه خودنمایی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: perks, perking, perked
حالات: perks, perking, perked
• : تعریف: (informal) to percolate.
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a privilege or benefit, as of a high rank or position; perquisite.