perceive

/pərˈsiːv//pəˈsiːv/

معنی: درک کردن، مشاهده کردن، دریافتن، دیدن، فهمیدن، ملاحظه کردن، حس کردن
معانی دیگر: پی بردن، (از راه یکی از حس های پنج گانه) آگاه شدن، (با چشم عقل) دیدن، سهیدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: perceives, perceiving, perceived
مشتقات: perceiver (n.)
(1) تعریف: to become aware of by means of the senses.
مترادف: detect, discern, distinguish, know, notice, observe, sense
مشابه: feel, hear, note, recognize, remark, see

- The students are learning how the brain perceives sound.
[ترجمه گوگل] دانش آموزان یاد می گیرند که مغز چگونه صدا را درک می کند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان می آموزند که مغز چگونه صدا را درک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The dog perceived a change in its owner and became alarmed.
[ترجمه کامران] سگ متوجه تغییری در صاحبش شد و ترسید.
|
[ترجمه HA] سگ متوجه تغییری در صاحبش شد و هشیار شد
|
[ترجمه گوگل] سگ تغییری در صاحبش احساس کرد و نگران شد
[ترجمه ترگمان] سگ متوجه تغییری در صاحب آن شد و ترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If we smell something continually over a length of time, eventually we no longer perceive it.
[ترجمه شان] اگر بویی را پیوسته در زمان درازی ، استشمام کنیم ءسرانحام دیگر آن را درک نخواهیم کرد.
|
[ترجمه گوگل] اگر چیزی را به طور مداوم در طول زمان بو کنیم، در نهایت دیگر آن را درک نمی کنیم
[ترجمه ترگمان] اگر ما چیزی را پیوسته در طول زمان استشمام کنیم، سرانجام دیگر آن را نخواهیم دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She perceived something moving--perhaps a scorpion?--over the top of her blanket.
[ترجمه گوگل] او متوجه چیزی متحرک شد - شاید یک عقرب؟ - بالای پتویش
[ترجمه ترگمان] اون یه چیزی رو دید که تکون می خورد شاید یه عقرب؟ بالای پتویش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to mentally notice or distinguish, or to grasp and comprehend what something is.
مترادف: apperceive, comprehend, grasp, realize, see, sense, understand
مشابه: appreciate, apprehend, discern, get, know

- I can't perceive the difference between these concepts.
[ترجمه گوگل] من نمی توانم تفاوت بین این مفاهیم را درک کنم
[ترجمه ترگمان] من نمی توانم تفاوت بین این مفاهیم را درک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He hoped that his enemy could not perceive his weakness.
[ترجمه masome ayazi] او امیدواربود که دشمنش به ضعف او پی نبرد
|
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که دشمنش نتواند ضعف او را درک کند
[ترجمه ترگمان] امیدوار بود که دشمنش متوجه ضعف او نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She did not perceive her daughter's feelings of jealousy.
[ترجمه گوگل] او احساس حسادت دخترش را درک نکرد
[ترجمه ترگمان] احساس حسادت دخترش را درک نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I suddenly perceived that he had meant something entirely different.
[ترجمه گوگل] من ناگهان متوجه شدم که منظور او چیز کاملاً متفاوتی بوده است
[ترجمه ترگمان] ناگهان متوجه شدم که منظور او کام لا متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. A key task is to get pupils to perceive for themselves the relationship between success and effort.
[ترجمه ستاره] وظیفه اصلی دانش آموزان این است که رابطه بین موفقیت و تلاش را درک کنند.
|
[ترجمه گوگل]یک وظیفه کلیدی این است که دانش آموزان را وادار کنیم تا خودشان رابطه بین موفقیت و تلاش را درک کنند
[ترجمه ترگمان]وظیفه کلیدی به دست آوردن دانش آموزان برای درک رابطه بین موفقیت و تلاش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Voters perceive him as a decisive and resolute international leader.
[ترجمه Rezaricky] رای دهندگان او را به عنوان یک رهبر بین المللی قاتع و مصمم میشناسند
|
[ترجمه گوگل]رای دهندگان او را به عنوان یک رهبر بین المللی قاطع و مصمم می دانند
[ترجمه ترگمان]رای دهندگان او را به عنوان یک رهبر بین المللی مصمم و مصمم تلقی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Confederate States perceive that they cannot carry all before them with a rush.
[ترجمه گوگل]کشورهای کنفدراسیون درک می کنند که نمی توانند همه چیز را با عجله جلو ببرند
[ترجمه ترگمان]ایالات کنفدراسیون احساس می کنند که نمی توانند با عجله تمام آن ها را حمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I plainly perceive some objections remain.
[ترجمه گوگل]من به وضوح درک می کنم که برخی از مخالفت ها باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]من آشکارا می بینم که مانعی در کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She did not perceive herself as disabled.
[ترجمه سامان] او خود را به عنوان یک معلول در نظر نمی گرفت
|
[ترجمه شان] او خودش را معلول نمی دید.
|
[ترجمه گوگل]او خود را معلول نمی دانست
[ترجمه ترگمان]خود را ناتوان می دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They only recognise badness when they perceive it in others.
[ترجمه masome ayazi] آنها تنها زمانی بدی رامتوجه میشوند که آن را دردیگران مشاهده کنند
|
[ترجمه گوگل]آنها تنها زمانی بدی را تشخیص می دهند که آن را در دیگران درک کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط بدی را تشخیص می دهند وقتی که آن را در دیگران درک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I can't perceive any difference between these coins.
[ترجمه masome ayazi] من نمیتوانم تفاوت بین این سکه هارامتوجه بشم
|
[ترجمه گوگل]من نمی توانم هیچ تفاوتی بین این سکه ها درک کنم
[ترجمه ترگمان]من هیچ تفاوتی بین این سکه ها نمی بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Translators do not yet perceive computers as a threat to their livelihood.
[ترجمه گوگل]مترجمان هنوز رایانه را تهدیدی برای معیشت خود نمی دانند
[ترجمه ترگمان]Translators هنوز کامپیوترها را تهدیدی برای معیشت خود درک نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Children who do badly in school tests often perceive themselves to be failures.
[ترجمه اسکارلت] کودکانی که امتحانات مدرسه را به طور بدی میگذراننداغلب خودشان را آدم های ناموفقی در نظر می گیرند.
|
[ترجمه امیر] کودکانی که آزمون های مدرسه را خراب میکنند اغلب خودشان را شکست خورده تصور میکنند.
|
[ترجمه گوگل]کودکانی که در آزمون های مدرسه ضعیف عمل می کنند، اغلب خود را شکست خورده می دانند
[ترجمه ترگمان]کودکانی که در آزمون های مدرسه به شدت عمل می کنند اغلب خود را شکست می بینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Did you perceive anyone entering the laboratory?
[ترجمه گوگل]آیا متوجه ورود کسی به آزمایشگاه شدید؟
[ترجمه ترگمان]کسی رو دیدی که وارد آزمایشگاه شده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Cats are not able to perceive colour.
[ترجمه گوگل]گربه ها قادر به درک رنگ نیستند
[ترجمه ترگمان]گربه ها قادر به درک رنگ نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Did you perceive a red colour or a green one?
[ترجمه گوگل]آیا رنگ قرمز را درک کردید یا سبز؟
[ترجمه ترگمان]رنگ قرمز یا سبز رنگ دیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Other species can perceive colours of the spectrum that are invisible to us.
[ترجمه گوگل]گونه های دیگر می توانند رنگ هایی از طیف را که برای ما نامرئی هستند درک کنند
[ترجمه ترگمان]گونه های دیگر می توانند رنگ های طیفی که برای ما نامریی هستند را درک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You can easily perceive what he wants.
[ترجمه گوگل]شما به راحتی می توانید آنچه را که او می خواهد درک کنید
[ترجمه ترگمان]به آسانی می توانید بفهمید که او چه می خواهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Can't you perceive this?
[ترجمه گوگل]نمی توانید این را درک کنید؟
[ترجمه ترگمان]نمی توانی این را درک کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درک کردن (فعل)
comprehend, hear, induct, appreciate, intuit, realize, apperceive, understand, perceive, apprehend, fathom, seize, discern, catch, follow, compass, savvy, cognize, interpret

مشاهده کردن (فعل)
apperceive, perceive, observe, see, behold

دریافتن (فعل)
comprehend, sense, discover, realize, apperceive, understand, perceive, find out, apprehend, deduce

دیدن (فعل)
sense, vision, sight, eye, view, notice, look, witness, perceive, observe, see, behold, distinguish, descry, twig, catch sight, contemplate

فهمیدن (فعل)
comprehend, sense, get, realize, savor, understand, perceive, see, fathom, grasp, figure out, discern, catch, rumble, follow, savvy, conceive, penetrate, plug in

ملاحظه کردن (فعل)
remark, consider, note, regard, notice, perceive, observe, heed

حس کردن (فعل)
sense, perceive, feel

انگلیسی به انگلیسی

• feel, sense, be aware of; distinguish, discern; see, behold
if you perceive something, especially something that is not obvious, you see, notice, or realize it.
if you perceive someone or something as being or doing a particular thing, you think you have understood what they are or what they are doing.

پیشنهاد کاربران

ترجمه ی تمام دوستان درست بود.
ترجمه ی حامد جباری و مثال بصری ، دیداری عالی ایشانرا خیلی پسندیدم. آفرین
بعد، ترجمه ی احرار، خیلی کوتاه ، مختصر و مفید بود : ( بو بردن )
خیلی به مفهوم واقعی percieve و perception نزدیک است.
تصور کردن راجع به موضوعی، پنداشتن
understand
comprehend
grasp
observe, understand
perceive ( v ) ( pərˈsiv ) =to notice or become aware of sth, e. g. I perceived a change in his behavior. =to understand or think of sth sb in a particular way, perception ( n )
perceive
درک کردن
مثال: Different people perceive colors differently.
افراد مختلف رنگ ها را به صورت متفاوتی درک می کنند.
درک کردن
پنداشتن
دیدن
برداشت کردن ( از موضوعی یا مفهومی )
Perception در بین افراد مختلف متفاوت هست.
مثلا دونفر یه واقعه ای یا یک شخص رو میبینن و هرکدوم برداشت های متفاوتی میکنن👇
من او را شخصی خودکامه دیدم.
...
[مشاهده متن کامل]

- من او را شخصی قاطع دیدم.
در اینجا دیدن همون پنداشتن یا برداشت شخصی شما هست.

perceive = discern = make out = recognize
بصورت بصری دیدن : to see = to perceive
visually
بررسی و مشاهده: watch = to observe
نگاه دقیق روی چیزی :to look at = to concentrate on
آگاه شدن از موضوعی
بوبردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : perceive
اسم ( noun ) : perception / perceptiveness
صفت ( adjective ) : perceptive / perceptible
قید ( adverb ) : perceptively / perceptibly
محسوب شدن ، تلقی شدن
● در نظر گرفتن ( به عنوان. . . )
● متوجه چیزی شدن
قلمداد کردن
SYN:
Understand - Notice
Bill perceived a tiny figure in the distance
بیل متوجه یه جسم خیلی کوچیک تو دوردست شد
مشاهده، درک کردن
تلقی و درک خاصی داشتن از چیزی یا کسی، باور و پیش زمینه فکری ( نهادینه شده ) داشتن
How do the French perceive the British?
دیدن ( معمولا به معنای درک کردن )
I perceived a note of unhappiness in her voice.
پی بردن، متوجه شدن، احساس کردن ( با استفاده از قوه ادراک )
تشخیص دادن ( رنگ، بو، مزه، . . . )
برداشت کردن، تلقی کردن ( written )

دریافت یک حس یا نظر
تشخیص دادن ( رنگ، بو ، مزه ، صدا و . . . )
درک کردن
در موضوع پوشش و لباس به معنی برداشت کردن یا شناخت کسی از روی ظاهر
در نظر گرفتن
تلقی کردن، برداشت کردن
برداشت کردن
پنداشتن، دانستن
قضاوت کردن
تصور یا برداشت از امری ( که میتواند با واقعیت فاصله داشته باشد. مثلا تصور بحران )
لحاظ کردن
فرارسیدن
برداشت کردن ( برداشت فکری ) ، تلقی کردن
Understand
متوجه شدن
استنباط کردن
تلقی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس