فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: perceives, perceiving, perceived
مشتقات: perceiver (n.)
حالات: perceives, perceiving, perceived
مشتقات: perceiver (n.)
• (1) تعریف: to become aware of by means of the senses.
• مترادف: detect, discern, distinguish, know, notice, observe, sense
• مشابه: feel, hear, note, recognize, remark, see
• مترادف: detect, discern, distinguish, know, notice, observe, sense
• مشابه: feel, hear, note, recognize, remark, see
- The students are learning how the brain perceives sound.
[ترجمه گوگل] دانش آموزان یاد می گیرند که مغز چگونه صدا را درک می کند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان می آموزند که مغز چگونه صدا را درک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان می آموزند که مغز چگونه صدا را درک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The dog perceived a change in its owner and became alarmed.
[ترجمه کامران] سگ متوجه تغییری در صاحبش شد و ترسید.|
[ترجمه HA] سگ متوجه تغییری در صاحبش شد و هشیار شد|
[ترجمه گوگل] سگ تغییری در صاحبش احساس کرد و نگران شد[ترجمه ترگمان] سگ متوجه تغییری در صاحب آن شد و ترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If we smell something continually over a length of time, eventually we no longer perceive it.
[ترجمه شان] اگر بویی را پیوسته در زمان درازی ، استشمام کنیم ءسرانحام دیگر آن را درک نخواهیم کرد.|
[ترجمه گوگل] اگر چیزی را به طور مداوم در طول زمان بو کنیم، در نهایت دیگر آن را درک نمی کنیم[ترجمه ترگمان] اگر ما چیزی را پیوسته در طول زمان استشمام کنیم، سرانجام دیگر آن را نخواهیم دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She perceived something moving--perhaps a scorpion?--over the top of her blanket.
[ترجمه گوگل] او متوجه چیزی متحرک شد - شاید یک عقرب؟ - بالای پتویش
[ترجمه ترگمان] اون یه چیزی رو دید که تکون می خورد شاید یه عقرب؟ بالای پتویش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون یه چیزی رو دید که تکون می خورد شاید یه عقرب؟ بالای پتویش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to mentally notice or distinguish, or to grasp and comprehend what something is.
• مترادف: apperceive, comprehend, grasp, realize, see, sense, understand
• مشابه: appreciate, apprehend, discern, get, know
• مترادف: apperceive, comprehend, grasp, realize, see, sense, understand
• مشابه: appreciate, apprehend, discern, get, know
- I can't perceive the difference between these concepts.
[ترجمه گوگل] من نمی توانم تفاوت بین این مفاهیم را درک کنم
[ترجمه ترگمان] من نمی توانم تفاوت بین این مفاهیم را درک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من نمی توانم تفاوت بین این مفاهیم را درک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He hoped that his enemy could not perceive his weakness.
[ترجمه masome ayazi] او امیدواربود که دشمنش به ضعف او پی نبرد|
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که دشمنش نتواند ضعف او را درک کند[ترجمه ترگمان] امیدوار بود که دشمنش متوجه ضعف او نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She did not perceive her daughter's feelings of jealousy.
[ترجمه گوگل] او احساس حسادت دخترش را درک نکرد
[ترجمه ترگمان] احساس حسادت دخترش را درک نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] احساس حسادت دخترش را درک نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I suddenly perceived that he had meant something entirely different.
[ترجمه گوگل] من ناگهان متوجه شدم که منظور او چیز کاملاً متفاوتی بوده است
[ترجمه ترگمان] ناگهان متوجه شدم که منظور او کام لا متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ناگهان متوجه شدم که منظور او کام لا متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید