اسم ( noun )
حالات: people, peoples
حالات: people, peoples
• (1) تعریف: human beings; persons.
- Our cat doesn't get along with other cats, but she's affectionate with people.
[ترجمه MASOOMEH] گربه ی ما با گربه های دیگرمان کنار نمی آید ، ولی با مردم مهربان است.|
[ترجمه Fateme] گربه ی ما با گربه های دیگر نمیتواند تنها بماند ولی با مردم مهربان است.|
[ترجمه lisa] گربه ما با گربه های دیگر کنار نمی آید اما با مردم مهربان است.|
[ترجمه Sorena] گربه ی ما با گربه های دیگر رابطه ی خوبی ندارد؛ اما با مردم مهربان است|
[ترجمه 😻] مردم، عده ، آفریده، خلق، جمعیت|
[ترجمه Translator] گربه ی ما با گربه های دیگر کنار نمی آید اما او هست مهربان با مردم|
[ترجمه شان] گربه ما با دیگر گربه ها کنار نمی اید اما با ادم ها مهربان است .|
[ترجمه Hani] گربه ی ماباگربه هایدیگررابطه ی خوبی ندارد ، امابامردم مهربان یا ( خوش برخورد ) است.|
[ترجمه گوگل] گربه ما با گربه های دیگر کنار نمی آید، اما با مردم مهربان است[ترجمه ترگمان] گربه ما با گربه دیگر کنار نمی اید، اما با مردم مهربان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Many people were already waiting in line when we got to the box office.
[ترجمه روشنک نیکویان] گربه مون با گربه های دیگه نمیسازه اما با مردم مهربونه|
[ترجمه شان] هنگامی که ما به گیشه فروش رسیدیم هنوز مردم بسیاری در صف در انتظار بودند .|
[ترجمه گوگل] وقتی به باکس آفیس رسیدیم خیلی ها از قبل در صف منتظر بودند[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم قبل از رسیدن به اداره در صف منتظر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: all persons who share the same nationality, religion, community, or race.
• مترادف: community, kindred, nation, race, tribe
• مشابه: clan, country, folk, horde, public, strain
• مترادف: community, kindred, nation, race, tribe
• مشابه: clan, country, folk, horde, public, strain
• (3) تعریف: persons in regard to a leader, employer, residence, or the like.
• مشابه: clientele, commune, constituents, family, household, members, membership, population, staff, team
• مشابه: clientele, commune, constituents, family, household, members, membership, population, staff, team
• (4) تعریف: family members; ancestry; kin.
• مترادف: ancestry, family, kin, kindred, kinfolk
• مشابه: dynasty, folks, relations, relatives, strain
• مترادف: ancestry, family, kin, kindred, kinfolk
• مشابه: dynasty, folks, relations, relatives, strain
- My people came from Scotland.
[ترجمه Translator] مردم من از اسکاتلند آمدند یا مردم من از اسکاتلند می آیند|
[ترجمه عباس آل طیب] خویشان من اهل اسکاتلند بودند.|
[ترجمه گوگل] مردم من از اسکاتلند آمدند[ترجمه ترگمان] مردم من از اسکاتلند می آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: the persons of a nation.
• مترادف: citizenry, populace, population
• مشابه: public
• مترادف: citizenry, populace, population
• مشابه: public
• (6) تعریف: the mass of ordinary persons (often prec. by the).
• مترادف: crowd, mob, populace, the herd, the masses, the multitude
• مشابه: common, commoners, gallery, hoi polloi, mass, Middle America, plebeians, proletariat, public, rabble, working class
• مترادف: crowd, mob, populace, the herd, the masses, the multitude
• مشابه: common, commoners, gallery, hoi polloi, mass, Middle America, plebeians, proletariat, public, rabble, working class
- I appeal to the people for my support.
[ترجمه گوگل] من از مردم تقاضا دارم که از من حمایت کنند
[ترجمه ترگمان] من از مردم برای حمایت از خودم درخواست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من از مردم برای حمایت از خودم درخواست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: peoples, peopling, peopled
حالات: peoples, peopling, peopled
• : تعریف: to inhabit or populate.
• مترادف: inhabit, populate, settle
• مشابه: colonize, fill, homestead
• مترادف: inhabit, populate, settle
• مشابه: colonize, fill, homestead