people

/ˈpiːpl̩//ˈpiːpl̩/

معنی: جمعیت، مردم، طایفه، خلق، ملت، قوم، مردمان، پرجمعیت کردن، اباد کردن
معانی دیگر: امت، اشخاص، افراد، آدم ها، (قدیمی) گله، دسته، ساکنان، اهل، همگنان، همکاران، هم قبیله ها، - ها، خویشان، خویشاوندان، ایل و تبار، قوم و خویش، توده ها، مردم عامی، انسان ها (در برابر: جانوران animals)، (از مردم) پرکردن، دارای سکنه کردن، (به ویژه در کشورهای کمونیست) خلق، ساکن شدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: people, peoples
(1) تعریف: human beings; persons.

- Our cat doesn't get along with other cats, but she's affectionate with people.
[ترجمه MASOOMEH] گربه ی ما با گربه های دیگرمان کنار نمی آید ، ولی با مردم مهربان است.
|
[ترجمه Fateme] گربه ی ما با گربه های دیگر نمیتواند تنها بماند ولی با مردم مهربان است.
|
[ترجمه lisa] گربه ما با گربه های دیگر کنار نمی آید اما با مردم مهربان است.
|
[ترجمه Sorena] گربه ی ما با گربه های دیگر رابطه ی خوبی ندارد؛ اما با مردم مهربان است
|
[ترجمه 😻] مردم، عده ، آفریده، خلق، جمعیت
|
[ترجمه Translator] گربه ی ما با گربه های دیگر کنار نمی آید اما او هست مهربان با مردم
|
[ترجمه شان] گربه ما با دیگر گربه ها کنار نمی اید اما با ادم ها مهربان است .
|
[ترجمه Hani] گربه ی ماباگربه هایدیگررابطه ی خوبی ندارد ، امابامردم مهربان یا ( خوش برخورد ) است.
|
[ترجمه گوگل] گربه ما با گربه های دیگر کنار نمی آید، اما با مردم مهربان است
[ترجمه ترگمان] گربه ما با گربه دیگر کنار نمی اید، اما با مردم مهربان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Many people were already waiting in line when we got to the box office.
[ترجمه روشنک نیکویان] گربه مون با گربه های دیگه نمیسازه اما با مردم مهربونه
|
[ترجمه شان] هنگامی که ما به گیشه فروش رسیدیم هنوز مردم بسیاری در صف در انتظار بودند .
|
[ترجمه گوگل] وقتی به باکس آفیس رسیدیم خیلی ها از قبل در صف منتظر بودند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم قبل از رسیدن به اداره در صف منتظر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: all persons who share the same nationality, religion, community, or race.
مترادف: community, kindred, nation, race, tribe
مشابه: clan, country, folk, horde, public, strain

(3) تعریف: persons in regard to a leader, employer, residence, or the like.
مشابه: clientele, commune, constituents, family, household, members, membership, population, staff, team

(4) تعریف: family members; ancestry; kin.
مترادف: ancestry, family, kin, kindred, kinfolk
مشابه: dynasty, folks, relations, relatives, strain

- My people came from Scotland.
[ترجمه Translator] مردم من از اسکاتلند آمدند یا مردم من از اسکاتلند می آیند
|
[ترجمه عباس آل طیب] خویشان من اهل اسکاتلند بودند.
|
[ترجمه گوگل] مردم من از اسکاتلند آمدند
[ترجمه ترگمان] مردم من از اسکاتلند می آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the persons of a nation.
مترادف: citizenry, populace, population
مشابه: public

(6) تعریف: the mass of ordinary persons (often prec. by the).
مترادف: crowd, mob, populace, the herd, the masses, the multitude
مشابه: common, commoners, gallery, hoi polloi, mass, Middle America, plebeians, proletariat, public, rabble, working class

- I appeal to the people for my support.
[ترجمه گوگل] من از مردم تقاضا دارم که از من حمایت کنند
[ترجمه ترگمان] من از مردم برای حمایت از خودم درخواست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: peoples, peopling, peopled
• : تعریف: to inhabit or populate.
مترادف: inhabit, populate, settle
مشابه: colonize, fill, homestead

جمله های نمونه

1. people ambulated in the park all day
تمام روز مردم در پارک پرسه می زدند.

2. people are at last awakening to their responsibilities
بالاخره مردم دارند به مسئولیت های خود آگاه می شوند.

3. people are prohibited from gathering in streets
مردم حق ندارند در خیابان ها اجتماع کنند.

4. people are ungrateful; thus a man i know was kicked out of the house by his own children
مردم نمک نشناس هستند; مثلا مردی را می شناسم که فرزندان خودش او را از خانه بیرون کرده اند.

5. people became fed up with his dictatorship
مردم از زورگویی های او بیزار شدند.

6. people can freely come and go in the streets
مردم می توانند آزادانه در خیابان ها رفت و آمد کنند.

7. people conglomerate around his statue
مردم دور مجسمه ی او جمع شدند.

8. people cried out against his cruelties
مردم بیدادگری های او را سخت مورد اعتراض قرار دادند.

9. people crowded about his corpse
مردم دور جسد او جمع شدند.

10. people damaged by war
آسیب دیدگان جنگ

11. people did not feel secure even in their homes
مردم حتی در خانه هایشان احساس امنیت نمی کردند.

12. people did not gravitate toward communism
مردم نسبت به کمونیسم گرایشی پیدا نکردند.

13. people differ greatly in their tastes
مردم از نظر سلیقه خیلی با هم فرق دارند.

14. people enchained by ignorance and superstition
مردمی که در زنجیر جهل و خرافاتند

15. people flocked to hear him speak
مردم برای شنیدن سخنانش ازدحام کردند.

16. people formerly baited chained bears for sport
در گذشته مردم برای سرگرمی،سگ ها را به جان خرس های زنجیر شده می انداختند.

17. people from as far afield as kashan and kerman came to the wedding
مردم از جاهای دور دستی مثل کاشان و کرمان به عروسی آمدند.

18. people go to the proximity of tochal in cable cars
مردم با تله کابین تا نزدیکی توچال می روند.

19. people grew weary of that useless war
کم کم مردم از آن جنگ بیهوده بیزار شدند.

20. people helped the victims with donations of money and jewelry
مردم با دادن پول و جواهرات به آسیب دیدگان کمک کردند.

21. people in their shirt sleeves will not be admitted
به کسانی که کت نپوشیده اند(فقط پیراهن به تن دارند) اجازه ی دخول داده نخواهد شد.

22. people mix us up and call us by each other's names
مردم ما (دوتا) را با هم اشتباه می گیرند و هر یک را به نام دیگری صدا می زنند.

23. people of christian faith
مردم عیسوی مذهب

24. people of color
مردم رنگین پوست (غیر سفید پوست)

25. people of different religious and political persuations
مردی با اعتقادات مذهبی و سیاسی مختلف

26. people of different social ranks
مردم طبقات مختلف اجتماع

27. people of this type
اشخاصی از این سنخ (یا قماش)

28. people of wealth
صاحبان ثروت

29. people over sixty are usually called seniors
اشخاص بیش از شصت ساله را معمولا سالمند می نامند.

30. people poured admiration on her
مردم او را غرق تحسین کردند.

31. people protested against frequent blackouts
مردم نسبت به خاموشی های مکرر اعتراض کردند.

32. people protested against their leader's detention without trial
مردم نسبت به بازداشت بدون محاکمه ی رهبر خود اعتراض کردند.

33. people rejoiced at seeing their leader
مردم با دیدن رهبر خود شادمانی کردند.

34. people remembered all the hurts they had suffered
مردم همه ی ستم هایی را که دیده بودند بیاد آوردند.

35. people rushed to stores to buy food
مردم برای خرید خواروبار به فروشگاه ها هجوم آوردند.

36. people should be able to express themselves in the free market of ideas
مردم باید بتوانند عقاید خود را در بازار آزاد اندیشه ها بیان کنند.

37. people smiled at his folly
مردم حماقت او را مورد تمسخر قرار دادند.

38. people standing agape, watching the flames
مردمی که بهت زده به شعله ها نگاه می کردند

39. people swarmed around his car
مردم ریختند دور اتومبیلش.

40. people threading through narrow alleys
مردمی که به زحمت از کوچه های باریک عبور می کردند

41. people want to live in peace and quiet
مردم می خواهند در صلح و آرامش زندگی کنند.

42. people went to see his hanging
مردم رفتند که به دار آویخته شدن او را تماشا کنند.

43. people were afraid of the possibility of global annihilation
مردم از امکان نابودی جهان واهمه داشتند.

44. people were angry and there was trouble in the streets
مردم خشمگین بودند و در خیابان ها ناامنی وجود داشت.

45. people were clamouring for free elections
مردم با جنجال زیاد خواستار انتخابات آزاد بودند.

46. people were going about their business as usual
مردم مثل همیشه مشغول کسب و کار خود بودند.

47. people were milling around in the railway station
در ایستگاه راه آهن مردم در هم می لولیدند.

48. people were queuing up to buy sugar
مردم برای خرید شکر در صف می ایستادند.

49. people were reclaiming their lost civil rights from the government
مردم حقوق مدنی از دست رفته ی خود را از دولت مطالبه می کردند.

50. people were saying that the end of the world was near
مردم می گفتند آخرالزمان نزدیک است.

51. people were unanimous in his praise
مردم در تعریف از او هم داستان بودند.

52. people who are trapped by poverty
مردمی که گرفتار فقر شده اند

53. people who buy land now will clean up when the prices go up
کسانی که حالا زمین بخرند،وقتی قیمت ها بالا برود سود کلان خواهند برد.

54. people who have never experienced hunger
مردمی که هرگز گرسنگی نکشیده اند

55. people who jump on modern poetry as obscure
کسانی که شعر نو را به خاطر مبهم بودن آن مورد انتقاد قرار می دهند

56. people who scuff their feet wear out their shoes faster
کسانی که پای خود را برزمین می کشند کفش های خود را زودتر کهنه می کنند.

57. people will adore this film
مردم شیفته ی این فیلم خواهند شد.

58. people wish not only to maintain their present standard of living but to raise it too
مردم نه تنها می خواهند سطح زندگی فعلی خود را حفظ کنند بلکه می خواهند آن را بالاتر هم ببرند.

59. people with whom iranians can identify
مردمی که ایرانیان می توانند با آنان احساس همدردی بکنند

60. people who live in glass houses should not throw stone
اشخاص آسیب پذیر نباید به دیگران حمله کنند،آبگینه فروش نباید سنگ پرانی کند

61. a people cursed by disease and famine
مردمی که از بیماری و قحطی رنج می بردند.

62. a people ground by tyranny
مردمی که زیر بار ستم خرد شده بودند

63. a people long inhibited by superstition
مردمی که مدت ها خرافات آنان را از پیشرفت بازداشته بود

64. a people of opposite political inclinations
مردمی با گرایش های سیاسی متضاد

65. a people reduced to poverty
مردمی که فقر دامنگیر آنها شده است

66. affirmative people
اشخاص مثبت

67. bilingual people speak two languages well
اشخاص دو زبانه به خوبی به دو زبان تکلم می کنند.

68. chinese people
چینی ها

69. colorblind people do not have the ability to discriminate colors
اشخاص کور رنگ قدرت تمیز دادن رنگ ها را ندارند.

70. countless people
مردم بی شمار

مترادف ها

جمعیت (اسم)
habitancy, party, heap, flock, society, bike, army, group, company, population, crowd, people, mob, gang, cortege, press, throng, herd, habitance, gaggle

مردم (اسم)
folk, population, people, citizenry, public, mankind

طایفه (اسم)
race, tribe, people, clan, family, nation

خلق (اسم)
invention, folk, people, creation, humor, nation, kidney

ملت (اسم)
folk, people, nation, creed

قوم (اسم)
race, people, nation

مردمان (اسم)
people

پرجمعیت کردن (فعل)
people

اباد کردن (فعل)
inhabit, people

انگلیسی به انگلیسی

• american magazine that covers celebrity gossip and news about entertainers
human beings; persons; members of particular race religion or culture; citizens of a nation
fill with people, populate; settle, inhabit
-people combines with nouns to form new nouns which refer to people who live in a particular place, or who are involved in a particular activity.
people are men, women, and children.
the people are ordinary men and women, as opposed to the upper classes or the government.
a people consists of all the men, women, and children of a particular country or race.
if a place is peopled by a particular group of people, those people live there; a formal use.

پیشنهاد کاربران

کسی، کسان، اشخاص
I know people, I am people
من آشنا دارم، خودمم کسی هستم
کسان
Human: مردم
People: مردمان
بله. در گذشته، مردم مفرد بود و به جای وام واژگانِ بشر، آدم و انسان بکار میرفت و جمع آن مردمان بود. اما با گذشت زمان شوربختانه این از میان رفت و ما امروزه به people میگوییم مردم و به Human میگیم بشر، آدم و انسان که هر سه در ادبیات عرب به کار رفته اند. بشر بی گمان عربی است، آدم از عبری به عربی راه یافته و بر روی ریشه یابی وازۀ انسان هم بحث هست. برخی آنرا عربی و برخی هندواروپایی میدانند.
...
[مشاهده متن کامل]

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: مردم

⚫ نگارش به خط لاتین: Mardom

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

افراد، مردم
مثال: People from all walks of life attended the event.
افراد از تمام طبقات جامعه در رویداد شرکت کردند.
people جمع person هست ( persons رسمیه و هر جایی نباید ازش استفاده کرد ) ؛ برای همین علاوه بر "مردم"، "آدمها"، "افراد"، "اشخاص"، "انسانها" و. . . هم میشه ترجمش کرد.
people :نفر
At least 32 people killed in Khan Younis and five in Rafah
دست کم 32 نفر در خان یونس و پنج نفر در رفح کشته شدند .
people: مردم
of a group of people: از گروهی از مردم
اشخاص، آدم ها ، افراد
مدعی العموم. توی دادگاه The People به معنای نمایندۀ دولت یا همون مدعی العموم هست
نفر
مثلاً در عبارت �hundreds of people� به معنی �صدها نفر�
اهالی
مردم - نفر - فرد - افراد
خویش .
مردم
خلق
ابناء جهان . [ اَ ءِ ج َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خلق .
آباد کردن، پرجمعیت کردن، ساکن شدن
to live in a place or fill it with people
For example:
The town was peopled largely by workers from the car factory and their families.
People در نقش اسم یعنی مردم
در نقش فعل
Is Peopled with /by somebody یعنی پر است از. . . .
Popular culture is peopled with fictional heroes.
فرهنگ معرف پر شده است از قهرمانان تخیلی.
گربه ی ما با گربه های دیگرمان کنار نمی آید ولی با مردم مهربان است
اسم people به معنای مردم، چند نفر، افراد
معادل های فارسی اسم people مردم، چند نفر و افراد هستند. people یک اسم جمع است و بطور کلی به انسان ها ( مردان، زنان و کودکان ) اشاره دارد. برای اشاره به افراد یک کشور و یا شهر و روستا و همچنین به افراد یک جامعه بخصوص نیز از این اسم استفاده می شود. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

. many people never get any exercise ( بسیاری از مردم هیچ ورزشی انجام نمیدهند. )
. we've invited thirty people to our party ( ما سی نفر را به مهمانیمان دعوت کرده ایم. )
منبع: سایت بیاموز

ارباب مراحم و اشفاق=مردمان مهربان و مشفق. ( ناظم الاطباء ) .
آدمیان.
اطرافیان
دور و بری ها
فقط مردم بقیه فرمالیته است
مردم ، جمعیت ، ملت ، افراد
مردم
گاهی به معنی فرد هم هست
مثلا:Four peoples
چهار نفر.
humans
انسان ها
مردم
فعل: ساکن شدن
مردم_ملت
people didn't pay attention to Froebei
مردم به فروبل توجه نمیکردند 🔣
مردم، ملت، افراد
مخاطبین
مردم، ملت، جمعیت
مردم ، جمعیت
فقط مردم و بس
کارکنان شرکت در مورد متون مدیریت
مردم ، افراد، خلق.
مردم. افراد
کسانی
مردم
گروه، مردم، خلق، ملت، قوم و خویش

ملت. تعداد زیاد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤١)

بپرس