pedestal

/ˈpedəstl̩//ˈpedɪstl̩/

معنی: شالوده، پایه ستون، بلند کردن، ترفیع دادن، روی پایه قرار دادن
معانی دیگر: (چراغ رومیزی و گلدان و مجسمه و غیره) پایه، پاپیکره، پا تندیس، (بخش زیرین ستون) زیر ستون، پایه ی ستون، پاستون، پایه مجسمه، محور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: put (someone) on a pedestal
(1) تعریف: a support or base for a column, statue, lamp, or the like.

(2) تعریف: a foundation or supporting structure.
مشابه: foundation
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pedestals, pedestaling, pedestaled
• : تعریف: to place on or furnish with a pedestal.

جمله های نمونه

1. the statue's pedestal was of marble
پایه ی مجسمه از سنگ مرمر بود.

2. to mount a statue on a pedestal
مجسمه را بر پایه ی خود سوار کردن

3. Don't try to put her on a pedestal, she's as guilty as the rest of them!
[ترجمه R.Eli] سعی نکن به او بهای زیادی بدهی، او هم مثل بقیه گناهکار است
|
[ترجمه meli.njt] سعی نکن اورا راهنما ( ( رهبر ) ) قرار دهی او هم مثل بقیه گناهکار است
|
[ترجمه گوگل]سعی نکن او را روی پایه بگذاری، او هم مثل بقیه مقصر است!
[ترجمه ترگمان]سعی نکن او را روی یک پایه قرار بدهی، او هم به اندازه بقیه گناهکار است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Women are both put on a pedestal and treated like second-class citizens.
[ترجمه مهدی رمضانی] زنان هم مورد ارزش قرار می گیرند و هم مانند شهروندان درجه دو برخورد می شوند.
|
[ترجمه گوگل]زنان هم بر روی یک پایه قرار می گیرند و هم مانند شهروندان درجه دو با آنها رفتار می شود
[ترجمه ترگمان]زنان هر دو بر پایه ستون پایه قرار می گیرند و مانند شهروندان طبقه دوم رفتار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He dismounted a statue from its pedestal.
[ترجمه گوگل]او مجسمه ای را از روی پایه اش پایین آورد
[ترجمه ترگمان]از یک مجسمه از پایه مجسمه از اسب پایین آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My last boyfriend put me on a pedestal.
[ترجمه R.Eli] آخرین دوست پسرم من را مثل بت میپرستید ( بهای زیادی به من می داد )
|
[ترجمه مهدی رمضانی] آخرین دوست پسرم ارزش زیادی برای من قائل بود.
|
[ترجمه آرش] آخرین دوست پسرم یک پایه ستون در من فرو کرد
|
[ترجمه گوگل]آخرین دوست پسرم مرا روی یک پایه گذاشت
[ترجمه ترگمان] آخرین دوست پسرم منو روی یه پایه گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A statue pedestal of the king found in his tomb complex was also inscribed with Imhotep's name and his titles.
[ترجمه گوگل]روی پایه مجسمه پادشاه که در مجموعه مقبره او یافت شد، نام ایمهوتپ و القاب او نیز حک شده بود
[ترجمه ترگمان]پایه مجسمه ای که پادشاه در مجموعه آرامگاه خود یافته بود نیز با نام Imhotep و his حکاکی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some examples still had a moulded foot pedestal, while others had four short, cast and chased legs.
[ترجمه گوگل]برخی از نمونه‌ها هنوز یک پایه پای قالب‌بندی شده داشتند، در حالی که برخی دیگر دارای چهار پایه کوتاه، ریخته‌گری و تعقیب‌شده بودند
[ترجمه ترگمان]برخی از نمونه ها هنوز پایه و پایه خود را داشتند، در حالی که برخی دیگر چهار پایه کوتاه، ریخته و دنبال شده داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And Murph will come down from that good-guy pedestal a little.
[ترجمه گوگل]و مورف از آن پایه مرد خوب کمی پایین می آید
[ترجمه ترگمان]و \"Murph\" از اون پایه خوب یه ذره میاد پایین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Recently, a small crack appeared in our pedestal hand basin in the bathroom.
[ترجمه گوگل]اخیراً یک شکاف کوچک در حوض دستی پایه ما در حمام ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]اخیرا یک شکاف کوچک در دست شویی ما در دست شویی ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Above: A Norber erratic on its limestone pedestal.
[ترجمه گوگل]بالا: یک نوربر نامنظم بر روی پایه سنگ آهکی خود
[ترجمه ترگمان]بالاتر از همه چیز عجیب و غریبی است که بر پایه سنگ آهک آن قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At the very top of the steps was a bust of Shakespeare on a pedestal.
[ترجمه گوگل]در بالای پله ها مجسمه ای از شکسپیر بر روی یک پایه قرار داشت
[ترجمه ترگمان]در بالای پلکان یک تکه از آثار شکسپیر روی یک پایه قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The press were determined to knock the princess off the pedestal that they had put her on.
[ترجمه گوگل]مطبوعات مصمم بودند که شاهزاده خانم را از روی پایه ای که او را روی آن گذاشته بودند بیاندازند
[ترجمه ترگمان]مطبوعات مصمم بودند که شاهزاده خانم را از روی پایه بلند کنند و از روی پایه بلند کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Before it could be transported to the United States, a site had to be found for it and a pedestal had to be built.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بتوان آن را به آمریکا منتقل کرد، باید مکانی برای آن پیدا می‌کرد و پایه‌ای ساخته می‌شد
[ترجمه ترگمان]قبل از این که بتواند به آمریکا انتقال یابد، باید یک سایت برای آن پیدا شود و یک پایه باید ساخته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This recent scandal has really knocked the President off his pedestal.
[ترجمه گوگل]این رسوایی اخیر واقعاً رئیس جمهور را از جایگاه خود برانداخت
[ترجمه ترگمان]این رسوایی اخیر، رئیس جمهور رو از پایه خودش پرت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شالوده (اسم)
base, sole, skeleton, infrastructure, kernel, foundation, texture, pedestal, ground plan

پایه ستون (اسم)
plinth, base of a column, socle, pedestal, footing, base of a pillar

بلند کردن (فعل)
steal, remove, rear, raise, enhance, extol, lift, heave, pick up, elevate, exalt, pedestal, ennoble, heighten, enthrone, heft, hoist, hoist up, throw up, upraise

ترفیع دادن (فعل)
increase, promote, elevate, pedestal

روی پایه قرار دادن (فعل)
pedestal

تخصصی

[سینما] پایه - پایه دوربین - پایه ستونی - پدستال
[عمران و معماری] پایه - پاسنگ - پایه ستون - پای بست - ستونپایه - شالوه - سکو
[برق و الکترونیک] پایه 1. ساختار نگهدارنده آنتن رادار 2. پالس بالا - تخت که سطح پایه پالس دیگر را بالا می برد .
[زمین شناسی] پایه ستون، پایه

انگلیسی به انگلیسی

• base, foundation; stand; mount, pad
a pedestal is the base on which a statue or a column stands.
if you put someone on a pedestal, you admire them very much and think that they cannot be criticized. if someone falls from a pedestal, people cease to admire them.

پیشنهاد کاربران

places me on a pedestal I’ve
never deserved.
مرا در جایگاهی قرار می دهد که هرگز لیاقتش را نداشته ام.
جایگاه، مقام
۱. پایه ۲. پایه مجسمه. پاپیکره ۳. پایه ستون. پاستون ۴. پایه دار
مثال:
The statue's pedestal was of marble.
پایه ستون مجسمه از مرمر بود.
فایل کشویی اداری
پادست ، پایه دم دست، پایه ستون: محلی که پایهای برای ستون و غیره قرار می گیرد.
Put them on a pedestal = بت ساختن از آن ها
پایه
pedestal ( مهندسی عمران )
واژه مصوب: ستون پایه
تعریف: عضوی که نیروی ستون را به پِی یا شالودۀ ساختمان منتقل کند
بت ساختن از کسی
the base that a column, statue, etc. rests on. Ox
نمونه، سمبل موفقیت

بپرس