patriarch

/ˈpeɪtriˌɑːrk//ˈpeɪtrɪɑːk/

معنی: سالار، شیخ، رئیسه خانواده، ایلخانی، بزرگ خاندان، پدرسالار، ریش سفید قوم، پدرشاه، رئیس خانواده
معانی دیگر: (به ویژه مذهب یا شرکت بازرگانی یا کوچ نشین و غیره) بنیانگذار، پی افکن، موسس، پیش کسوت، بانی، مرد مسن و باوقار، ریش سفید، بزرگ محله، کدیور، کهن ترین، (سابقا - کلیسا) مطران، سرمطران، سرقبیله، سردودمان، (انجیل) پطر پارخ، (کلیسای ارتدکس) سرمطران، رهبر روحانی، اسقف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: patriarchal (adj.), patriarchally (adv.)
(1) تعریف: a usu. elderly male leader of a family or tribe. (Cf. matriarch.)
مشابه: elder

- The tribe sought the advice of the patriarch in all important matters.
[ترجمه گوگل] قبیله در همه امور مهم از پدرسالار مشاوره می خواستند
[ترجمه ترگمان] قبیله به دنبال توصیه کشیش در همه مسائل مهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in the Old Testament, one of the fathers of humankind or of the Hebrews.

(3) تعریف: an elderly and revered man, or some analogous living thing such as a very large tree or large old herd animal.
مشابه: father

(4) تعریف: in some churches, a high-ranking bishop or other official.
مشابه: father

جمله های نمونه

1. dehkhoda, the patriarch of iranian lexicographers and my inspiration
دهخدا پیش کسوت فرهنگ نویسان ایران و الهام بخش من

2. the paramount patriarch of that group
ریش سفید ارشد آن گروه

3. this cypress is the patriarch of native trees, going back to the time of the dinosaurs
این سرو از کهن ترین درختان بومی اینجاست و قدمت آن به دوره ی دایناسورها برمی گردد.

4. I thought of myself as a patriarch, dispensing words of wisdom to all my children.
[ترجمه sakineh tebbi] من خودم رو بزرگ خاندان تصور می کردم که به فرزندانم سخنان حکیمانه می گویم
|
[ترجمه گوگل]من خودم را یک پدرسالار می‌دانستم که به همه فرزندانم سخنان حکیمانه می‌فرستم
[ترجمه ترگمان]به خودم به عنوان رئیس patriarch، کلمات عقل و حکمت را به همه بچه های من عرضه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The patriarch of the house, Mr Jawad, rules it with a ferocity renowned throughout the neighbourhood.
[ترجمه گوگل]پدرسالار خانه، آقای جواد، با خشونتی که در سراسر محله شهرت دارد، آن را اداره می کند
[ترجمه ترگمان]آقای جواد، رئیس این خانه، آن را با درنده خویی در سراسر همسایگی اجرا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Tobie, who regarded the Patriarch with undiluted horror, felt thankful.
[ترجمه گوگل]توبی، که پدرسالار را با وحشتی رقیق‌ناپذیر می‌نگریست، احساس سپاسگزاری کرد
[ترجمه ترگمان]Tobie که با ترس و وحشت به اسقف نگاه می کرد، احساس قدردانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He should try the Latin Patriarch next: that's Bessarion, godfather to one of his sons.
[ترجمه گوگل]او باید پدرسالار لاتین را امتحان کند: این بساریون است، پدرخوانده یکی از پسرانش
[ترجمه ترگمان]بعدا باید پدر روحانی لاتین را امتحان کند: این Bessarion، پدرخوانده یکی از پسران خودش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. WEAPONS/ARMOUR: The Supreme Patriarch carries a sword but wears no armour as this would compromise his magic.
[ترجمه گوگل]اسلحه/زره: پدرسالار اعظم شمشیر حمل می کند اما زره نمی پوشد زیرا این امر جادوی او را به خطر می اندازد
[ترجمه ترگمان]سلاح \/ armour: اسقف اعظم شمشیر خود را حمل می کند اما زره ندارد زیرا این امر جادوی او را به خطر می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In 1905 he was made the first patriarch templar.
[ترجمه گوگل]در سال 1905 او اولین معبد پدرسالار شد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۰۵ او اولین patriarch را تشکیل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As late as the succession crisis of 1682 patriarch Joachim played a critical role and even briefly acted as Regent.
[ترجمه گوگل]در اواخر بحران جانشینی پدرسالار یواخیم در سال 1682 نقش مهمی ایفا کرد و حتی برای مدت کوتاهی به عنوان نایب السلطنه ایفای نقش کرد
[ترجمه ترگمان]Joachim، patriarch، در اواخر بحران سال ۱۶۸۲ نقش مهمی ایفا کرد و حتی مدت کوتاهی به عنوان نایب السلطنه عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. No one, knowing the Patriarch, could doubt that, after a day of his voice, Zacco was sick of him.
[ترجمه گوگل]هیچ کس، با شناخت پدرسالار، نمی توانست شک کند که پس از یک روز صدای او، زاکو از او خسته شده است
[ترجمه ترگمان]هیچ کس، بدون اینکه شیخ را بشناسد، شک داشت که پس از یک روز صدای او، Zacco از او بیزار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So far there was no word from the Patriarch, or from Abyssinia.
[ترجمه گوگل]تا کنون هیچ خبری از پدرسالار یا حبشه نشده است
[ترجمه ترگمان]تا کنون هیچ کلمه ای از جانب اسقف یا حبشه شنیده نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Back in the village he is the patriarch, since his father and elder brother are dead.
[ترجمه گوگل]او در دهکده پدرسالار است، زیرا پدر و برادر بزرگترش مرده اند
[ترجمه ترگمان]از وقتی که پدر و برادر بزرگ تر از پدر و برادر بزرگ تر هستند، رئیس the است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Perversely, Tess adores this faintly sinister patriarch, and hopes to wheedle her way into his affections.
[ترجمه گوگل]تس به شکلی انحرافی، این پدرسالار به شدت شوم را می‌پرستد و امیدوار است راه او را به محبت‌های او باز کند
[ترجمه ترگمان]Perversely، تس این patriarch faintly را دوست دارد، و امید دارد به affections دست بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سالار (اسم)
principal, head, chief, leader, headman, chieftain, don, sheik, sheikh, goodman, patriarch

شیخ (اسم)
sheik, sheikh, hierarch, patriarch

رئیسه خانواده (اسم)
patriarch, matriarch

ایلخانی (اسم)
patriarch

بزرگ خاندان (اسم)
patriarch

پدرسالار (اسم)
patriarch

ریش سفید قوم (اسم)
patriarch

پدرشاه (اسم)
patriarch

رئیس خانواده (اسم)
sheik, sheikh, patriarch

انگلیسی به انگلیسی

• male head of a church; male head of a family
a patriarch is the male head of a family, group, or tribe.
a patriarch is also the head of one of a number of eastern christian churches.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A male head of a family or group, often used in a historical or religious context 👴
🔍 مترادف: Founder, elder
✅ مثال: The patriarch of the family made all the important decisions during family gatherings
1. مرد خانواده 2. رئیس قبیله 3. ریش سفید. شیخ 4. اسقف اعظم. مطران
مثال:
a benevolent patriarch
یک ریش سفید و رئیس قبیله مهربان و نیکوکار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : patriarch / patriarchy / patriarchate
✅️ صفت ( adjective ) : patriarchal
✅️ قید ( adverb ) : _
بنیان گذار
بزرگ خاندان
پدرسالار
به نقل از هزاره:
1 - رئیس قبیله، پدر [قبیله] رئیس، سرکرده، بزرگ؛ [حیوان] رئیس نر
2 - ریش سفید، بزرگ
3 - ( در کلیسای شرق، با حرف بزرگ ) بطریق، سراسقف
رئیس خانواده، ریش سفید قوم، ایلخانی شیخ، بزرگ خاندان،
( sheikh عربی ) شیخ، رئیس قبیله، رئیس خانواده
whit honorable family to bring happiness to friendship
خانواده شریف را برای خوشحالی به دوستی آوردن
...
[مشاهده متن کامل]

With the family bringing happiness
to the love environment
با خانواده محترم ، شادی آوردن به محیط دوستی

مرد سرپرست خانواده - رئیس خانواده - بزرگ خاندان

بپرس