فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: partakes, partaking, partaken, partook
حالات: partakes, partaking, partaken, partook
• (1) تعریف: to take part; participate.
• مترادف: participate, share
• مشابه: avail oneself of, engage
• مترادف: participate, share
• مشابه: avail oneself of, engage
- We all partook in the festivities.
[ترجمه گوگل] همه ما در جشن ها شرکت کردیم
[ترجمه ترگمان] همه ما توی جشن و سرور بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همه ما توی جشن و سرور بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He knew of his friends' robbery plan, but he did not partake in the crime.
[ترجمه A.A] او از نقشه سرقت دوستانش آگاه بود اما در جرم شرکت نکرد|
[ترجمه گوگل] او از نقشه سرقت دوستانش خبر داشت، اما در این جنایت شرکت نداشت[ترجمه ترگمان] او از نقشه سرقت دوستانش خبر داشت، اما در این جنایت شرکت نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to have or receive a part or portion (usu. fol. by of).
• مترادف: have, share
• متضاد: abstain
• مشابه: eat, get, receive
• مترادف: have, share
• متضاد: abstain
• مشابه: eat, get, receive
- I hope you'll partake of dessert, since I made something special.
[ترجمه گوگل] امیدوارم دسر بخورید چون چیز خاصی درست کردم
[ترجمه ترگمان] امیدوارم از دسر بخوری، از اونجایی که من یه چیز خاص درست کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امیدوارم از دسر بخوری، از اونجایی که من یه چیز خاص درست کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to have the nature or quality (usu. fol. by of).
• مشابه: involve
• مشابه: involve
- His anger partook of frustration and despair.
[ترجمه گوگل] خشم او با ناامیدی و ناامیدی همراه بود
[ترجمه ترگمان] خشم او حاکی از ناامیدی و نومیدی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خشم او حاکی از ناامیدی و نومیدی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to have a share in; take part in; share.
• مترادف: share
• متضاد: forgo
• مشابه: enjoy
• مترادف: share
• متضاد: forgo
• مشابه: enjoy