pardon

/ˈpɑːrdn̩//ˈpɑːdn̩/

معنی: پوزش، حکم، بخشش، فرمان عفو، امرزش، گذشت، معذرت خواستن، بخشیدن
معانی دیگر: عفو کردن، (در پوزش خواهی) معذور داشتن یا بخشیدن، پوزش (کسی را) پذیرفتن، عذر خواهی، پوزش پذیری، معذور داری، مغفرت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an official release from the punishment attending a crime or conviction.
مترادف: reprieve
متضاد: punishment
مشابه: absolution, amnesty, clemency, excuse, mercy, release, remission

- He was to hang for the crime, but the governor granted him a pardon.
[ترجمه محمد حیدری] قرار بود او را برای جرمش حلق آویز کنند, ولی حاکم عفو و پوزش او را پذیرفت.
|
[ترجمه ایمان حجتی] قرار بود او به خاطر جرمش به دار آویخته شود، ولی حاکم او را عفو کرد
|
[ترجمه گوگل] او قرار بود به خاطر این جنایت اعدام شود، اما فرماندار او را عفو کرد
[ترجمه ترگمان] او می خواست به جرم جنایت مقاومت کند، اما فرماندار از او پوزش خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the document that effects such a release.
مترادف: reprieve

- The governor still has to sign the pardon.
[ترجمه گوگل] فرماندار همچنان باید عفو را امضا کند
[ترجمه ترگمان] فرماندار هنوز باید این عفو را امضا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: forgiveness for a minor discourtesy.
مترادف: forgiveness
مشابه: clemency, excuse, forbearance, indulgence

- I beg your pardon, I didn't mean to disturb you.
[ترجمه گوگل] ببخشید قصد مزاحمت نداشتم
[ترجمه ترگمان] ببخشید، نمی خواستم مزاحمتون بشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pardons, pardoning, pardoned
مشتقات: pardonable (adj.), pardonably (adv.)
(1) تعریف: to release (a person) from punishment for a crime or other offense.
مترادف: let off, reprieve
متضاد: punish
مشابه: absolve, amnesty, discharge, emancipate, exculpate, forgive, free, liberate, make allowance for, release

- He was convicted but the governor pardoned him.
[ترجمه گوگل] او محکوم شد اما فرماندار او را عفو کرد
[ترجمه ترگمان] او مجرم شناخته شد، اما فرماندار او را عفو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to remit the punishment for (a crime or other offense).
مترادف: remit
مشابه: absolve, excuse

- The President pardoned his offense.
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور از تخلف او گذشت
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور جسارت او را عفو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to forgive or excuse (some act or behavior).
مترادف: excuse, overlook
متضاد: condemn
مشابه: forgive, remit

- Please pardon my clumsiness.
[ترجمه گوگل] خواهش میکنم از بی حیایی من ببخشید
[ترجمه ترگمان] لطفا از دست clumsiness ببخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I hope you will pardon my speaking so frankly with you.
[ترجمه گوگل] امیدوارم ببخشید که اینقدر صریح با شما صحبت کردم
[ترجمه ترگمان] امیدوارم مرا عفو کنید که بی پرده با شما صحبت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I never pardon being ignored when I'm asked a question.
[ترجمه گوگل] من هرگز نمی بخشم که وقتی از من سوالی می پرسند نادیده گرفته می شوند
[ترجمه ترگمان] من هیچ وقت از سوالی که از او سوال کردم معذرت نخواستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to forgive (someone).

- Pardon me for interrupting.
[ترجمه گوگل] ببخشید که حرفمو قطع کردم
[ترجمه ترگمان] ببخشید که مزاحم شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. pardon me (or i beg your pardon)
پوزش می خواهم (ببخشید،معذرت می خواهم).

2. beg someone's pardon
پوزش خواستن،معذرت خواهی کردن

3. i beg your pardon
عذر می خواهم،ببخشید.

4. we asked their pardon for having made too much noise
از اینکه خیلی سرو صدا کرده بودیم از آنها پوزش خواستیم.

5. she was granted a pardon
او مورد عفو قرار گرفت.

6. she wrote a letter to the queen asking for a pardon for her son
او به ملکه نامه نوشت و برای پسرش درخواست عفو کرد.

7. Pardon me - I didn't hear what you said.
[ترجمه A.A] ببخشید ، نشنیدم چی گفتید
|
[ترجمه گوگل]ببخشید - نشنیدم چی گفتی
[ترجمه ترگمان]ببخشید … من چیزی که تو گفتی رو نشنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was granted a pardon after new evidence had proved his innocence.
[ترجمه گوگل]پس از اینکه شواهد جدید بی گناهی او را ثابت کرده بود، عفو شد
[ترجمه ترگمان]بعد از این که مدارک تازه ثابت شد که بی گناهی او ثابت شده است عذر خواهی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He went there to ask her pardon, but the words stuck in his throat.
[ترجمه گوگل]او به آنجا رفت تا از او عفو کند، اما کلمات در گلویش گیر کردند
[ترجمه ترگمان]به آنجا رفت تا از او پوزش بخواهد، اما کلمات در گلویش گیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She asked him to pardon her rudeness.
[ترجمه گوگل]او از او خواست که بی ادبی او را ببخشد
[ترجمه ترگمان]از او خواست که بی ادبی او را عفو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pardon my ignorance, but what exactly is ergonomics?
[ترجمه زهرا] بی توجهی من رو ببخشید ولی ارگونومی دقیقا چیه؟
|
[ترجمه گوگل]نادانی من را ببخشید، اما ارگونومی دقیقا چیست؟
[ترجمه ترگمان]ببخشید که نادانی من چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Pardon all men, but never thyself.
[ترجمه گوگل]همه مردم را ببخش، اما هرگز خودت را
[ترجمه ترگمان]مرا عفو کنید، اما هرگز خود را فراموش نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Please pardon me for not arriving soon.
[ترجمه Bahareh] من رو میبخشید برای اینکه دیر رسیدم
|
[ترجمه گوگل]ببخشید که زود نرسیدم
[ترجمه ترگمان] لطفا ببخشید که زود نیومدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The government offered a free pardon to the rebels.
[ترجمه گوگل]دولت برای شورشیان عفو ​​رایگان ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]دولت به شورشیان عفو عمومی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Pardon my asking, but is that your husband?
[ترجمه Bahareh] ببخشید که میپرسم ، ولی این همسر شماست؟
|
[ترجمه گوگل]ببخشید که می پرسم، اما آیا او شوهر شماست؟
[ترجمه ترگمان]ببخشید که پرسیدم، آیا این شوهر شماست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Beg pardon, but have you seen my ball-pen?
[ترجمه گوگل]ببخشید، اما آیا توپ من را دیده اید؟
[ترجمه ترگمان]ببخشید، اما شما ball منو ندیدین؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Tyler was convicted but was granted a royal pardon .
[ترجمه گوگل]تایلر محکوم شد اما عفو سلطنتی به او داده شد
[ترجمه ترگمان]تایلر محکوم شد، ولی از پادشاه پوزش خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He could never pardon her for the things she had said.
[ترجمه گوگل]او هرگز نتوانست او را به خاطر چیزهایی که گفته بود ببخشد
[ترجمه ترگمان]هرگز نمی توانست به خاطر چیزهایی که گفته بود پوزش بخواهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوزش (اسم)
excuse, pardon, apology

حکم (اسم)
brief, attachment, dictum, statement, edict, canon, precept, sentence, rule, decree, verdict, mandate, commission, pardon, fiat, arbiter, ruling, warrant, ordonnance, statute, commandment, finding, doom, writ, ordinance, rescript

بخشش (اسم)
release, present, profusion, forgiveness, remission, remittal, bounty, tip, grant, grace, boon, pardon, gift, generosity, mercy, baksheesh, bakshish, benefaction, beneficence, bestowal, munificence, largess, pity

فرمان عفو (اسم)
pardon

امرزش (اسم)
remission, remittal, pardon

گذشت (اسم)
forgiveness, remission, remittal, amnesty, pardon

معذرت خواستن (فعل)
excuse, pardon, apologize

بخشیدن (فعل)
give, vouchsafe, present, absolve, forgive, donate, remit, give away, assoil, portion, dispense, grant, privilege, pardon, gift, spare, bestow, betake, condone, endue, indue

تخصصی

[حقوق] عفو کردن، بخشیدن، فرمان عفو

انگلیسی به انگلیسی

• forgiveness; absolution; clemency
forgive; absolve; grant clemency
you say `pardon?' or, in american english, `pardon me?' when you want someone to repeat what they have just said.
you can also say `i beg your pardon' when you want someone to repeat what they have just said; a formal use.
you also say `i beg your pardon' when you want to apologize because you have done something slightly embarrassing; a formal use.
if someone who has been found guilty of a crime is given a pardon, they are officially allowed to go free and are not punished.
if someone who has been found guilty of a crime is pardoned, they are officially allowed to go free and are not punished.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
The governor pardoned the prisoner, citing new evidence that proved their innocence. ”
In a legal context, it might be stated, “The judge has the power to pardon a convicted individual. ”
A person discussing the justice system might argue, “Pardoning someone can be a controversial decision, as it raises questions about accountability and fairness. ”
...
[مشاهده متن کامل]

یه مارک الکل هم هست
✅عفو کردن - بخشیدن ( احکام قضایی و . . . )
Iran pardons or commutes sentence of 'large' number of prisoners, state media reports
. . .
( CNN )
Iran will pardon or commute the sentences of a large number of prisoners as part of an annual amnesty, state media reported Sunday, although it is unclear how this will apply to people arrested in the recent wave of protests
...
[مشاهده متن کامل]

عفو ملوکانه
عفو کردن، بخشیدن
به معنی. . ببخشید؟
وقتی ک مثلا چیزی رو متوجه نمیشی یا اینکه خیلی تعجب میکنیـ. . ـ.
از تعجب میگی ببخشید!؟
A request to a speaker to repeat something because one did not hear or understand it
وقتی که طرف مقابلون یه چی میگه و ما متوجه نمیشیم از کلمه ی پاردِن استفاده میکنیم /
. I'll tell you this later
...
[مشاهده متن کامل]

!pardon
بعدن بهت میگم .
ببخشید ! ( یعنی متوجه نشدم لطفا دوباره تکرار کن )
@لَنگویچ

ببخشید ، معذرت میخوام
فرمان عفو، بخشش
He announces slew of pardons.
او فرامین عفو زیادی را اعلام کرد.
تعداد زیادی فرمان عفو اعلام کرد.
به معنای عفو رهبری هم میشه
https://en. wikipedia. org/wiki/Pardon#Iran
Excuse me, pardon
به معنای پوزش خواستن و معذرت خواهی کردن

عذر خواهی میکنم عذر میخواهم
به این نکته از کتاب In Other Word خانم مونا بیکر صفحه 261 توجه کنید: مکالمه بین دو شخص واقعی استکه نقل شده:
his aide Ibnu
Pardon?
General Ibnu
معاونش ابنو.
ببخشید؟ ( یعنی دوباره بگو، متوجه نشدم، و مانند آن )
ژنرال ابنو.
محمدرضا ایوبی صانع
وقتی چیزی رو نمیسنویم و میخوایم دوباره تکرار بشه :
"Hurry up Ali " pardon ? I said hurry up
مترادف:
Exciuse me
پوزش خواهستن
عذر خواهی
معذرت
بخشیدن//بخشش//معذرت خواهی کردن//
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس