معنی: اضداد، قیاس ضد و نقیض، بیان مغایرمعانی دیگر: (اظهاری که ظاهرا متناقض یا چرند است ولی ممکن است واقعا درست باشد) گفته ی متناقض نما، معما نما، ناسازه، خرق اجماع، پارادکس، چرند نما، پارا دخشی، لغز، (قدیمی) اظهار خلاف عقیده ی عمومی، پرا اندیشه، قیاس ضد و نقی، مهمل نما
اسم ( noun )مشتقات: paradoxical (adj.), paradoxically (adv.)
• (1)تعریف: a statement that contradicts or seems to contradict itself, yet often expresses a truth, such as "Less is more". • مشابه: absurdity, antilogy, contradiction, conundrum, enigma, inconsistency, oxymoron, puzzle, riddle
- It may be a paradox, but I believe that sometimes you have to be cruel to be kind.
[ترجمه حسن رفیعی] هر چند این حرف ممکن است متناقض به نظر برسد، اما گاه برای مهربان بودن باید بی رحم بود.
|
[ترجمه گوگل] ممکن است یک پارادوکس باشد، اما من معتقدم که گاهی برای مهربان بودن باید ظالم بود [ترجمه ترگمان] ممکن است یک تناقض باشد، اما من معتقدم که گاهی اوقات شما باید ظالم باشید تا مهربان باشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: a person, thing, or situation that exhibits contrasting or contradictory qualities. • مترادف: enigma • مشابه: absurdity, ambivalence, anomaly, contradiction, conundrum, incongruity, inconsistency, problem, puzzlement, riddle
- the paradox of the wise fool
[ترجمه پارسا رهیده] پارادوکس عقل بی عقلان
|
[ترجمه گوگل] پارادوکس احمق خردمند [ترجمه ترگمان] تناقض عقل سلیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3)تعریف: an assertion that contradicts itself, yet follows from logical reasoning. • مشابه: antilogy, contradiction, enigma, inconsistency
جمله های نمونه
1. "more haste, less speed" is a well-known paradox
((عجله ی بیشتر - سرعت کمتر)) ناسازه ی معروفی است.
2. " i am not so rich as to buy cheap things " is a paradox
آنقدر پولدار نیستم که چیزهای ارزان بخرم یک ناسازه است.
3. It's a paradox that in such a rich country there can be so much poverty.
[ترجمه گوگل]این یک پارادوکس است که در چنین کشور ثروتمندی می تواند این همه فقر وجود داشته باشد [ترجمه ترگمان]این یک پارادوکس است که در چنین کشوری غنی می تواند اینقدر فقیر باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. It is a curious paradox that professional comedians often have unhappy personal lives.
[ترجمه گوگل]این یک پارادوکس عجیب است که کمدین های حرفه ای اغلب زندگی شخصی ناخوشایندی دارند [ترجمه ترگمان]این یک پارادوکس عجیب است که کمدین های حرفه ای اغلب زندگی شخصی خود را خراب می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The paradox is that the region's most dynamic economies have the most primitive financial systems.
[ترجمه گوگل]پارادوکس این است که پویاترین اقتصادهای منطقه دارای ابتدایی ترین سیستم های مالی هستند [ترجمه ترگمان]پارادوکس این است که اکثر اقتصادهای در منطقه ابتدایی ترین سیستم های مالی را دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He was a paradox—a loner who loved to chat to strangers.
[ترجمه گوگل]او یک پارادوکس بود - یک فرد تنها که دوست داشت با غریبه ها چت کند [ترجمه ترگمان]او یک پارادوکس بود - تنها کسی که دوست داشت با غریبه ها صحبت کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It's a work full of paradox and ambiguity.
[ترجمه گوگل]اثری پر از پارادوکس و ابهام [ترجمه ترگمان]این کار پر از تناقض و ابهام است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Although strictly illogical, Martin's interpretation of this paradox seems the best.
[ترجمه مريم] اما تفسیر مارتین از این پارادوکس به شدت غیر منطقی به نظر می رسد
|
[ترجمه گوگل]اگرچه به شدت غیرمنطقی است، اما تفسیر مارتین از این پارادوکس بهترین به نظر می رسد [ترجمه ترگمان]اما تفسیر مارتین از این پارادوکس به شدت غیر منطقی به نظر می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It is a paradox that in such a rich country there should be so many poor people.
[ترجمه گوگل]این یک پارادوکس است که در چنین کشور ثروتمندی باید این همه فقیر وجود داشته باشد [ترجمه ترگمان]این یک پارادوکس است که در چنین کشوری غنی باید بسیاری از مردم فقیر وجود داشته باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The paradox of earth is that it cradles life and then entombs life.
[ترجمه گوگل]تناقض زمین این است که زندگی را در گهواره قرار می دهد و سپس زندگی را به گور می برد [ترجمه ترگمان]پارادوکس زمین این است که آن، زندگی و سپس زندگی را در گهواره قرار می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. 'More haste, less speed' is a well-known paradox.
[ترجمه گوگل]«عجله بیشتر، سرعت کمتر» یک پارادوکس شناخته شده است [ترجمه ترگمان]شتاب بیشتر، سرعت کم تر، یک پارادوکس معروف است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The paradox about time is that it seems to go faster as we become older and less active.
[ترجمه گوگل]تناقض در مورد زمان این است که به نظر می رسد با افزایش سن و کم تحرکی، سرعت آن بیشتر می شود [ترجمه ترگمان]پارادوکس در مورد زمان این است که به نظر می رسد سریع تر و کم تر فعال می شویم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The paradox is that fishermen would catch more fish if they fished less.
[ترجمه Ali] پارادوکس این است که ماهیگیران ماهی بیشتری می گیرند اگر که ماهی ها کمتر باشند
|
[ترجمه گوگل]تناقض این است که ماهیگیران اگر کمتر ماهی بگیرند، ماهی بیشتری می گیرند [ترجمه ترگمان]پارادوکس این است که اگر کم تر ماهیگیری کنند، ماهی گیران بیشتر صید می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Paradox and irony are characteristics of her style.
[ترجمه گوگل]پارادوکس و کنایه از ویژگی های سبک اوست [ترجمه ترگمان]پارادوکس و کنایه، ویژگی های سبک او هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• statement that seems to be self-contradictory; false statement, untrue statement you refer to a situation as a paradox when it involves two facts, and you would not expect it to be possible for both of them to be true.
پیشنهاد کاربران
✍ توضیح: A statement that contradicts itself but may still be true 🤔 🔍 مترادف: Contradiction ✅ مثال: "Less is more" is a paradox, as it suggests that having less can result in more.
خلاف مشهور
۱. گفته متناقض نما. معما ۲. تضاد و تناقض. تناقض گویی. ضد و نقیض ۳. جمع اضداد ۴. مغالطه ۵. گفته خلاف عرف مثال: the uncertainty principle leads to all sorts of paradoxes, like the particles being in two places at once ... [مشاهده متن کامل]
بی ثباتی اصول و ضوابط اخلاقی به همه گونه تضاد و تناقض گویی منجر می شود، مانند وجود همزمان ذرات در دو مکان
یک بیان یا گزارۀ ظاهرا نامعقول یا خود - متناقض که ممکن است درست باشد