اسم ( noun )
• (1) تعریف: the norm or the average in amount or degree; standard.
• مترادف: normal, standard
• مشابه: average, mark, mean, norm
• مترادف: normal, standard
• مشابه: average, mark, mean, norm
- His health is near par for a person of his age.
[ترجمه گوگل] سلامتی او برای یک هم سن و سالش تقریباً برابر است
[ترجمه ترگمان] سلامت او برای شخصی که در سن و سال او قرار دارد، برابر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سلامت او برای شخصی که در سن و سال او قرار دارد، برابر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her work performance has not been up to par recently.
[ترجمه گوگل] عملکرد کاری او اخیراً در حد و اندازه نبوده است
[ترجمه ترگمان] عملکرد کاری او به تازگی بیشتر نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عملکرد کاری او به تازگی بیشتر نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a condition of equality in amount, degree, quality, or the like; level.
• مترادف: level
• مشابه: equivalence
• مترادف: level
• مشابه: equivalence
- Last's night's performance was on a par with the previous one.
[ترجمه گوگل] اجرای دیشب در حد اجرای قبلی بود
[ترجمه ترگمان] عملکرد شب گذشته برابر با قبلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عملکرد شب گذشته برابر با قبلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the face value of a financial security, or the condition of such a security when it sells at this value (often prec. by at).
• (4) تعریف: in golf, the number of strokes set as a standard for a skilled player on a hole or course.
• مشابه: standard
• مشابه: standard
- Par is set at thirty-six for the back nine holes.
[ترجمه گوگل] Par برای نه سوراخ پشتی سی و شش تنظیم شده است
[ترجمه ترگمان] این پر در سی و شش تا برای ۹ سوراخ در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این پر در سی و شش تا برای ۹ سوراخ در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: normal or average, or at a standard level.
• مترادف: normal
• مشابه: average, standard, typical, usual
• مترادف: normal
• مشابه: average, standard, typical, usual
• (2) تعریف: in finance, at or concerning par.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: pars, parring, parred
حالات: pars, parring, parred
• : تعریف: to have a score equaling par on (a golf hole or course).
• مشابه: average
• مشابه: average
- She parred on that last hole.
[ترجمه گوگل] او در آخرین سوراخ رد کرد
[ترجمه ترگمان] اون آخرین حفره رو پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون آخرین حفره رو پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید