اسم ( noun )
• (1) تعریف: the inner surface of the hand, between the wrist and the base of the fingers.
- The horse ate the apple pieces from the palm of my hand.
[ترجمه گوگل] اسب تکه های سیب را از کف دستم خورد
[ترجمه ترگمان] اسب تکه های سیب را از کف دستم خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اسب تکه های سیب را از کف دستم خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any of various objects, parts, or measures that are analogous to or based on the placement or size of the palm.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: palms, palming, palmed
عبارات: palm off
حالات: palms, palming, palmed
عبارات: palm off
• (1) تعریف: to quickly conceal (something) in the hand, as in sleight-of-hand tricks or cheating at cards.
- I saw it when he palmed that ace.
[ترجمه گلی افجه ] من دیدم او ان تک خال ( آس ) را کف رفت|
[ترجمه گوگل] من آن را وقتی دیدم که او آس را با دست گرفت[ترجمه ترگمان] من آن را وقتی که این ایس را جمع می کرد، دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to pick up in a stealthy manner.
- He palmed a watch from the jewelry counter.
[ترجمه گلی افجه ] او از پیشخوان جواهر فروشی یک ساعت دزدید|
[ترجمه گوگل] ساعتی را از روی پیشخوان جواهرات برداشت[ترجمه ترگمان] او یک ساعت را از روی پیشخوان مغازه استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: palmlike (adj.)
مشتقات: palmlike (adj.)
• (1) تعریف: any of numerous mainly tropical evergreen plants, usu. an unbranched tree having a crown of large divided leaves, or fronds.
• (2) تعریف: a frond of such a plant, or a representation of a frond, often used to symbolize a victory or other notable achievement.
• (3) تعریف: a victory or success, or the reward resulting from it.
- Her talent earned her the palm.
[ترجمه گوگل] استعداد او کف دست او را به دست آورد
[ترجمه ترگمان] استعداد او کف دستش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] استعداد او کف دستش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید