palatable

/ˈpælətəbl̩//ˈpælətəbl̩/

معنی: دلپذیر، خوش طعم، لذیذ، خوش مزه، خوشگوار، مطبوع به ذائقه
معانی دیگر: گوارا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: palatably (adv.), palatability (n.)
(1) تعریف: acceptable or pleasing to the sense of taste.
مترادف: agreeable, savory
متضاد: unpalatable
مشابه: appetizing, delectable, delicious, flavorful, pleasant, sapid, satisfying, tasty

- The dish didn't look very appetizing but it was surprisingly palatable.
[ترجمه بهنام] این غذا خیلی اشتها اور بنظر نمی رسید ، اما به طور شگفت انگیزی لذیذ بود.
|
[ترجمه گوگل] این غذا خیلی اشتها آور به نظر نمی رسید اما به طرز شگفت انگیزی خوش طعم بود
[ترجمه ترگمان] این غذا بسیار مطبوع به نظر نمی رسید، اما به طرز شگفت انگیزی مطبوع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: acceptable or pleasing to the mind or emotions.
مترادف: agreeable, pleasant
متضاد: disagreeable, unpalatable
مشابه: appetizing, delectable, enjoyable, nice, sapid, satisfying

- I didn't find either of the suggestions particularly palatable, but I couldn't think of another option that would please me any better.
[ترجمه گوگل] من هیچ یک از این پیشنهادها را به خصوص خوشایند ندیدم، اما نمی‌توانستم به گزینه دیگری فکر کنم که بهتر از این برایم خوشایند باشد
[ترجمه ترگمان] من هیچ کدام از پیشنهادها را به طور خاصی خوشایند پیدا نکردم، اما فکر دیگری نمی توانستم به ذهنم خطور کند که این کار را بهتر از من انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. palatable and nutritious food
خوراک خوشمزه و مغذی

2. The truth, as always, is slightly less palatable.
[ترجمه گوگل]حقیقت، مثل همیشه، کمی کمتر دلپذیر است
[ترجمه ترگمان]حقیقت، همان طور که همیشه است، کمی کم تر خوشایند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The truth is not always very palatable.
[ترجمه گوگل]حقیقت همیشه خیلی خوشایند نیست
[ترجمه ترگمان]حقیقت همیشه خوشایند نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The meal was barely palatable.
[ترجمه گوگل]غذا به سختی قابل خوردن بود
[ترجمه ترگمان] غذا به سختی مطبوع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The food is now palatable, and the medical treatment first-rate.
[ترجمه گوگل]غذا در حال حاضر خوش طعم است، و درمان پزشکی درجه یک
[ترجمه ترگمان]این غذا اکنون خوشایند است و نرخ درمان پزشکی اولیه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His scepticism and irony make his musings palatable to a Western ear.
[ترجمه گوگل]بدبینی و کنایه او تفکرات او را برای گوش غربی ها خوشایند می کند
[ترجمه ترگمان]بدبینی و کنایه او تفکرات خود را برای یک گوش غرب خوشایند می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dinner was sardines and stew, made palatable by two lots of vodka.
[ترجمه گوگل]شام ساردین و خورش بود که با دو عدد ودکا خوش طعم می شد
[ترجمه ترگمان]شام، ساردین و ساردین بود و دو گیلاس ودکا به مشام می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If this is making atrocities palatable for not a few concerned citizens the aftertaste is a bit too much.
[ترجمه گوگل]اگر این باعث می شود که جنایات برای تعداد کمی از شهروندان نگران خوشایند باشد، طعم پس از آن کمی بیش از حد است
[ترجمه ترگمان]اگر این مساله به مذاق برخی از شهروندان علاقمند نیست، aftertaste کمی بیش از حد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Barley straw is soft and palatable, and is widely used as bulk feed for beef cattle.
[ترجمه گوگل]کاه جو نرم و خوش طعم است و به طور گسترده ای به عنوان خوراک فله برای گاوهای گوشتی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]کاه جو نرم و خوشایند است و به طور گسترده به عنوان غذای عمده برای گوشت گاو مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Overfertilization by nitrogen may also make trees more palatable to insects.
[ترجمه گوگل]کود دهی بیش از حد توسط نیتروژن همچنین ممکن است درختان را برای حشرات خوش طعم تر کند
[ترجمه ترگمان]هم چنین Overfertilization توسط نیتروژن ممکن است درختان را برای حشرات خوشایند سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Public financing is more palatable, however, when combined with other, more popular reforms such as limits on campaign spending.
[ترجمه گوگل]با این حال، تأمین مالی عمومی وقتی با سایر اصلاحات محبوب تر مانند محدودیت در هزینه های مبارزات انتخاباتی ترکیب شود، خوشایندتر است
[ترجمه ترگمان]با این حال، تامین مالی عمومی بیشتر خوشایند است، با این حال، وقتی همراه با دیگر اصلاحات محبوب تری مانند محدودیت هزینه های کمپین باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He excelled in conveying information in a palatable, humorous, and exciting form to a general audience.
[ترجمه گوگل]او در انتقال اطلاعات به شکلی دلپذیر، طنزآمیز و مهیج به مخاطب عام سرآمد بود
[ترجمه ترگمان]او در انتقال اطلاعات به یک شکل مطبوع، خنده دار و هیجان انگیز برای مخاطبان عمومی برتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The new invention was nutritious, palatable, cheap and simple to make.
[ترجمه زینب سرآمد] ابداع جدید مغذی، لذیذ، ارزان و آسان جهت آماده کردن بود.
|
[ترجمه گوگل]اختراع جدید مغذی، خوش طعم، ارزان و ساده بود
[ترجمه ترگمان]اختراع جدید مغذی، خوشایند، ارزان و ساده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They changed the wording of the advertisement to make it more palatable to women.
[ترجمه گوگل]آنها متن آگهی را تغییر دادند تا برای زنان خوشایندتر شود
[ترجمه ترگمان]آن ها کلمات آگهی را تغییر دادند تا آن را برای زنان خوشایند جلوه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Some of the dialogue has been changed to make it more palatable to an American audience.
[ترجمه گوگل]برخی از دیالوگ ها تغییر کرده اند تا برای مخاطب آمریکایی دلپذیرتر شود
[ترجمه ترگمان]برخی از این گفتگو تغییر کرده است تا آن را برای مخاطبان آمریکایی مناسب تر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دلپذیر (صفت)
pleasant, nice, handsome, agreeable, mellow, graceful, scrumptious, amiable, lovely, loved, bonnie, bonny, gracious, placable, euphonious, euphonic, melodic, palatable, delightful, melodious, kindly

خوش طعم (صفت)
delicate, mellow, dainty, piquant, savory, tasty, palatable, delicious, toothsome

لذیذ (صفت)
yummy, luscious, savory, pleasurable, palatable, delicious, delectable, toothsome, saporous

خوش مزه (صفت)
yummy, delicate, luscious, piquant, savory, flavorous, tasty, palatable, delicious, toothsome, zesty, flavored, zestful, sapid, gustable, interesting, jestful

خوشگوار (صفت)
savory, savoury, tasty, palatable, digestible

مطبوع به ذائقه (صفت)
palatable

تخصصی

[علوم دامی] خوشخوراکی ؛ مجموعه ویژگیهای فیزیکی، طعم، بو و مانند آنها که میزان پذیرش یک خوراک بوسیله حیوان را مشخص می کند .

انگلیسی به انگلیسی

• tasty, savory; agreeable to the senses
if you describe food or drink as palatable, you mean that it tastes quite pleasant; a formal word.
if you describe something such as an idea as palatable, you mean that it is easy to accept; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مطبوع به ذائقه، خوش طعم، لذیذ، دلپذیر
مطلوب
خوشمزه
خوشایند
Palatable=acceptable or pleasing to the sense of taste
Syn=delicious
palatable ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: کام‏پذیر
تعریف: ویژگی غذای خوش‏طعم و دلچسب
خوشمزه
رضایت بخش

بپرس