provoke

/prəˈvoʊk//prəˈvəʊk/

معنی: بر انگیختن، تحریک کردن، خشمگین کردن، بر افروختن، دامن زدن
معانی دیگر: انگیزاندن، پیش انگیز کردن، ایجاد کردن، (دعوا و غیره) دامن زدن، شوراندن، عصبانی کردن، خشم (کسی را) برانگیختن، بر آشفتن، به وجود آوردن، باعث شدن، موجب شدن، (با تحریک و تهییج به کاری) واداشتن، وادار کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: provokes, provoking, provoked
مشتقات: provokingly (adv.), provoker (n.)
(1) تعریف: to incite (a person) to anger, annoyance, deep emotion, or action.
مترادف: agitate, anger, excite, irk, move, rile, stir, vex
متضاد: allay, appease, calm, conciliate, placate, propitiate
مشابه: actuate, bait, enrage, exasperate, fire up, impel, incense, incite, induce, infuriate, motivate, needle, nettle, prompt, rouse, work

- I'd never seen my father this angry, and I wondered what had provoked him.
[ترجمه سعید پارساپور] هرگز پدرم را تا این اندازه عصبانی ندیده بودم، در شگفتم چه چیزی اورا اینچنین بر انگیخته بود
|
[ترجمه گوگل] من هرگز پدرم را اینقدر عصبانی ندیده بودم، و فکر می کردم چه چیزی او را تحریک کرده است
[ترجمه ترگمان] من هرگز پدرم را این قدر عصبانی ندیده بودم و در این فکر بودم که چه چیزی او را عصبانی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- By these demonstrations, they hoped to provoke politicians into taking action.
[ترجمه گوگل] با این تظاهرات، آنها امیدوار بودند که سیاستمداران را به اقدام تحریک کنند
[ترجمه ترگمان] با این تظاهرات، آن ها امیدوار بودند که سیاستمداران را تحریک کنند که اقدام کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She needs complete rest, and hearing this news will only provoke her.
[ترجمه گوگل] او نیاز به استراحت کامل دارد و شنیدن این خبر فقط او را تحریک می کند
[ترجمه ترگمان] احتیاج به استراحت کامل دارد، و شنیدن این خبر فقط او را تحریک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to arouse or bring out.
مترادف: excite, inflame, inspire, kindle, move, stimulate, stir up
متضاد: allay
مشابه: arouse, awaken, galvanize, rouse

- The speech provoked anger in the audience.
[ترجمه نیلوفر] سخنرانی، خشم حضار رو برانگیخت
|
[ترجمه M] سخنرانی، به ( آتش ) خشم حضار دامن زد یا سخنرانی دامن زد به ( آتش ) خشم حضار
|
[ترجمه گوگل] این سخنرانی خشم حضار را برانگیخت
[ترجمه ترگمان] این سخنرانی خشم مردم را برانگیخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The final scene provoked tears.
[ترجمه امپراطور] صحنه پایانی اشک را درآورد.
|
[ترجمه گوگل] صحنه پایانی اشک را برانگیخت
[ترجمه ترگمان] صحنه نهایی به گریه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The intense music provokes a feeling of excitement.
[ترجمه M] موسیقی قوی ( شاید منظورش یه چیزی مثل سبک راک باشه ) موجب تحریک احساس هیجان ( یا احساسات هیجانی ) میشود
|
[ترجمه گوگل] موسیقی شدید باعث ایجاد احساس هیجان می شود
[ترجمه ترگمان] موسیقی فشرده باعث تحریک حس هیجان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to cause or incite as a reaction.
مترادف: cause, excite, foment, foster, generate, inspire, instigate
متضاد: deter
مشابه: activate, actuate, effect, incite, occasion, pick, produce, prompt, stir, yield

- The play provoked much criticism.
[ترجمه گوگل] این نمایشنامه انتقادات زیادی را برانگیخت
[ترجمه ترگمان] این نمایشنامه انتقادات بسیاری را برانگیخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His comments provoked a violent quarrel among the listeners.
[ترجمه گوگل] اظهارات او باعث ایجاد نزاع شدید در بین شنوندگان شد
[ترجمه ترگمان] نظرات او موجب کش مکش شدیدی میان شنوندگان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to provoke a fight between two dogs
دو سگ را به جنگ هم انداختن

2. to provoke a smile
باعث لبخند شدن

3. to provoke jamshid, he kept on coughing repeatedly
او برای برانگیختن خشم جمشید پی درپی سرفه می کرد.

4. to provoke jeaiousy
موجب حسادت شدن

5. to provoke vomiting by fingering the throat
با انگشت زدن به سق استفراغ ایجاد کردن

6. Dairy products may provoke allergic reactions in some people.
[ترجمه گوگل]محصولات لبنی ممکن است در برخی افراد واکنش های آلرژیک ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]محصولات لبنی ممکن است واکنش های آلرژیک را در برخی از مردم تحریک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If one firm goes under it could provoke a cascade of bankruptcies.
[ترجمه پارمیدا] اگر یک شرکت ورشکسته شود ؛ می تواند آبشاری از ورشکستگی را بر انگیزد
|
[ترجمه گوگل]اگر یک شرکت زیر بار آن برود، می‌تواند موجی از ورشکستگی را برانگیزد
[ترجمه ترگمان]اگر یک شرکت در زیر آن فرو رود می تواند آبشاری از آن ها را تحریک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This is likely to provoke a further row about the bank's role in the affair.
[ترجمه گوگل]این احتمالاً باعث ایجاد اختلاف بیشتر در مورد نقش بانک در این ماجرا می شود
[ترجمه ترگمان]این احتمال دارد که یک سطر بیشتر در مورد نقش بانک در این رابطه ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Such a decision may provoke a backlash from their supporters.
[ترجمه گوگل]چنین تصمیمی ممکن است با واکنش حامیان آنها مواجه شود
[ترجمه ترگمان]چنین تصمیمی ممکن است باعث ایجاد واکنش شدید از سوی حامیان آن ها شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Paul tried to provoke Fletch into a fight.
[ترجمه حسین رضایی] پااول سعی کرد فلتچ رو تحریک کنه به داخل یک جنگ
|
[ترجمه Peter Strahm] پاول در تلاش برای تحریک فلچ به یک مبارزه ( جنگ ) بود.
|
[ترجمه گوگل]پل سعی کرد فلچ را به دعوا برانگیزد
[ترجمه ترگمان]پل \"سعی کرد\" فلچ \"رو عصبانی کنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The minister does not wish to provoke further demonstrations.
[ترجمه گوگل]وزیر مایل به تحریک تظاهرات بیشتر نیست
[ترجمه ترگمان]وزیر تمایلی به تحریک تظاهرات بیشتر ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Premature moves in this respect might well provoke a reaction against the reform.
[ترجمه گوگل]حرکت های زودهنگام در این زمینه ممکن است واکنشی علیه اصلاحات ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]حرکت پیش از موعد در این رابطه ممکن است به خوبی واکنش را علیه اصلاحات تحریک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The article was intended to provoke thought.
[ترجمه حسین رضایی] هدف از این مقاله تحریک افکار بود
|
[ترجمه گوگل]هدف این مقاله برانگیختن افکار بود
[ترجمه ترگمان]قصد داشت این مقاله را در ذهن خود ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What had she done to provoke his wrath?
[ترجمه گوگل]او برای برانگیختن خشم او چه کرده بود؟
[ترجمه ترگمان]چه کرده بود که خشمش را برانگیخته بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برانگیختن (فعل)
abet, cheer, prod, arouse, infuse, roust, excite, abrade, stimulate, act, actuate, evince, exacerbate, exasperate, nettle, sick, heat, irritate, whet, impulse, put out, impassion, prompt, foment, instigate, provoke

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

خشمگین کردن (فعل)
annoy, incense, aggravate, exasperate, anger, infuriate, vex, make angry, disgruntle, spite, irritate, enrage, make furious, provoke

بر افروختن (فعل)
fire, glow, kindle, inflame, enflame, overheat, enkindle, ignify, provoke, relume

دامن زدن (فعل)
provoke

انگلیسی به انگلیسی

• anger, irritate, annoy; incite, instigate; stimulate, arouse; cause, induce, bring out
if you provoke someone, you deliberately annoy them and try to make them behave in an aggressive way.
if something provokes a violent or unpleasant reaction, it causes it.

پیشنهاد کاربران

باعث دردسر شدن، داستان شدن ( گفتگو، جدید )
به راه انداختن ( جنگ، بحث، دعوا یا هر مسئله ی )
هم راستا با دامن زدن میشه معنای گسترش افزایش رو بکار برد
invoke یعنی استمداد طلبیدن یا درخواست عاجزانه داشتن خصوصا از قدرت بالاتر مانند خداوند
Provoke به معنای تحریک کسی هست برای انجام عملی که معمولا تداعی منفی داره
Evoke یعنی تحرک ذهن یا حافظه برای به یاد آوردن چیزی یا تصویری یا خاطره ای
تحریک کردن یا ایجاد ( یک واکنش یا هیجان ناگهانی ، معمولاً یک واکنش واحساس قوی یا ناخوشایند ) در کسی
رغبت انگیز
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : provoke
✅️ اسم ( noun ) : provocation
✅️ صفت ( adjective ) : provocative
✅️ قید ( adverb ) : provocatively
نفاق افکندن
جنگ افروزی کردن = war provoking
❌ ? A : do you have a country you don't like
✔️ ? A : do you have any country that you don't like
B : US
? A : How so
B : They provoke wars anywhere
در معنای حقوقی "ایراد شکلی گرفتن" معنی می دهد
موضعی که خوانده در دفاع بدون ورود به ماهیت، ایراد شکلی می گیرد
۱. بر افروختن - موجب شدن - تحریک کردن - برانگیختن و روشن کردن ( احساسات )
۲. خشمگین کردن
verb
[ obj]
1 : to cause the occurrence of ( a feeling or action ) : to make ( something ) happen
◀️His remarks provoked both tears and laughter.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️His insults were intended to provoke [=start] a fight
◀️The results of the election have provoked [=generated] a lot of discussion
◀️ideas that are likely to provoke [=stimulate] change
2 : to cause ( a person or animal ) to become angry, violent, etc.
◀️He just says those things because he's trying to provoke you
◀️The animal will not attack unless it is provoked.
— sometimes into
◀️He was provoked into a violent reaction by their taunts
◀️ If you don't provoke me you don't have to fear me : اگه عصبانیم نکنی، نیازی نیست ازم بترسی

provoke ( verb ) = عصبانی کردن، خشمگین کردن، آزرده کردن، تحریک کردن، دامن، از کوره در رفتن زدن، برانگیختن، شوراندن/موجب شدن، باعث شدن، ایجاد کردن، سبب شدن/موجب عکس العمل یا واکنشی شدن/واداشتن، سرانجام مجبور به کاری شدن، کار را به جایی کشاندن
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف است با کلمه : trigger ( verb ) و goad ( verb )
examples:
1 - Don't let her to provoke you.
نگذار او، تو را تحریک کند.
2 - Don't provoke the dog; it may try to bite you.
آن سگ را خشمگین نکن، ممکن است سعی کند تو را گاز بگیرد.
3 - Dairy products may provoke allergic reactions in some people.
محصولات لبنی ممکن است باعث واکنش های آلرژیک در برخی افراد شود.
4 - The announcement provoked a storm of protest.
( این ) اعلامیه موجب توفانی از اعتراضات شد.
5 - I'm not provoked very quickly, I try to control my nerves.
من خیلی زود از کوره در نمی روم ، سعی می کنم اعصابم را کنترل کنم.
6 - His rude and isolated behavior provoked his divorce and separation from her forever.
رفتار گستاخانه و منزوی او سرانجام کار را برای او به جایی کشاند تا طلاق بگیرد و برای همیشه از او جدا شود.
7 - The words of the dictator of North Korea provoked great anger among the people of the world.
سخنان دیکتاتور کره شمالی خشم زیادی را در بین مردم جهان برانگیخت.

تحریک کردن کسی، دعواانداختن، عصبانی کردن
برانگیختن ، تحریک کردن
در زمینه دارو رسانی
provoke some toxic effects
موجب بعضی از اثرات سمی میشوند یا ایجاد کرد
تحریک کردن، خشمگین کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس