1. prove all things, hold fast that which is good
(انجیل) همه چیز را بسنج و آنچه را که نیک است نگهدار.
2. prove out
به تجربه ثابت شدن،صحت چیزی را اثبات کردن،درستی چیزی را نشان دادن
3. to prove a new weapon
سلاح جدیدی را آزمایش کردن
4. to prove gold
طلا را سنجیدن
5. to prove his point, he cited several scientific articles
او برای اثبات نکتهی خود به چندین مقالهی علمی استناد کرد.
6. to prove or disprove a hypothesis
فرضیهای را اثبات یا رد کردن
7. can you prove the forty-seventh proposition?
آیا میتوانی قضیهی چهل و هفتم را اثبات کنی؟
8. history will prove the mendacity of his claims
تاریخ دروغ بودن ادعاهای او را ثابت خواهد کرد.
9. how can you prove that the earth is round?
چطور میتوانی ثابت کنی که زمین گرد است؟
10. she can not prove her accusations
او نمیتواند اتهامات خود را ثابت کند.
11. they hope to prove the existence of extraterrestrial life
آنان امیدوارند که وجود زندگی فرا زمینی را به اثبات برسانند.
12. we decided to prove up the copper deposit
...