portrait

/ˈpɔːrtrət//ˈpɔːtrɪt/

معنی: شبیه، نقاشی، پیکر، تصویر، عکس یا تصویر صورت، تصویر کردن
معانی دیگر: (به ویژه از صورت) تصویر، فرتور، عکس، رخ نگاشت، رخساره، (مجازی) شرح، بازنمود، مجسمه ی نیم تنه (بیشتر bust می گویند)، نیم تندیس

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a painting, drawing, photograph, or sculpture of a person, esp. a person's face.
مشابه: bust, caricature, close-up, effigy, image, likeness, mask, miniature, picture, profile, silhouette

- A portrait of Abraham Lincoln hangs on the wall.
[ترجمه امیررضا فرهید] تصویری از آب رهام لینکلن روی دیوار آویزان است.
|
[ترجمه سعید والی] تصویری از ابراهم لینکلن روی دیوار اویزان است
|
[ترجمه K.sh] تصویری از آبراهام لینکولن بر روی دیوار آویزان است.
|
[ترجمه Kimia] یک پرتره از چهره ی ابراهیم لینکلن روی دیوار است
|
[ترجمه sarina] تصویری از آبراهام لینکلن به دیوار آویزان است.
|
[ترجمه Ali] پرتره ای از آبراهام لینکلن روی دیوار آویزان شده است
|
[ترجمه گوگل] پرتره ای از آبراهام لینکلن روی دیوار آویزان شده است
[ترجمه ترگمان] تصویری از آبراهام لینکلن روی دیوار آویزان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a verbal description of something, esp. a person.
مترادف: characterization, memoir, portrayal, vignette
مشابه: account, biography, description, history, image, impression, narrative, record

- The author paints a grim portrait of life in the penal colony.
[ترجمه گوگل] نویسنده پرتره ای تلخ از زندگی در مستعمره کیفری ترسیم می کند
[ترجمه ترگمان] نویسنده تصویر تلخ زندگی را در زندان اعمال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the portrait of dorian grey
تصویر دوریان گری

2. a black-and-white portrait of my father
تصویر سیاه و سفید (غیررنگی) پدرم

3. a half-length portrait of my father
تصویر نیم تنه ی پدرم

4. a lifelike portrait
تصویر عین خود شخص

5. my mother's portrait hangs in the living room
تصویر مادرم در اتاق نشیمن آویخته است.

6. he painted a portrait of his mother
او عکس مادرش را نقاشی کرد.

7. this poem offers a portrait of the medieval kashan
این شعر بازنمودی از کاشان قرون وسطی را ارائه می دهد.

8. on the margins of the portrait there were purple blotches
در حاشیه ی تصویر لکه های سرخی وجود داشت.

9. a portrait of the general in full panoply.
[ترجمه گوگل]پرتره ای از ژنرال به صورت کامل
[ترجمه ترگمان]تصویری از ژنرال با زره کامل و کامل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Alberg took the portrait down from the wall.
[ترجمه گوگل]آلبرگ پرتره را از دیوار پایین آورد
[ترجمه ترگمان]Alberg تصویر را از روی دیوار برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His portrait hung above the fireplace.
[ترجمه گوگل]پرتره او بالای شومینه آویزان بود
[ترجمه ترگمان]تصویر او بالای بخاری دیواری آویخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's been commissioned to paint Jackson's portrait .
[ترجمه گوگل]او مأمور شده است که پرتره جکسون را بکشد
[ترجمه ترگمان]او قرار است پرتره جکسون را نقاشی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The portrait was finished after only three sittings.
[ترجمه گوگل]پرتره تنها پس از سه جلسه به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]تابلو پس از سه جلسه دیگر به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. "Elizabeth R", a TV portrait of the Queen, had record viewing figures.
[ترجمه گوگل]«الیزابت آر»، پرتره تلویزیونی ملکه، آمار بیننده ای بی سابقه داشت
[ترجمه ترگمان]\"الیزابت R\"، یک پرتره تلویزیونی از ملکه، آمار مشاهده را ضبط کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We hung her portrait above the fireplace.
[ترجمه گوگل]پرتره او را بالای شومینه آویزان کردیم
[ترجمه ترگمان]تصویرش را بالای بخاری نصب کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I unearthed the portrait from the attic.
[ترجمه گوگل]پرتره را از زیر شیروانی بیرون آوردم
[ترجمه ترگمان]تصویر را از زیر شیروونی پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The art of portrait miniatures was originated in England.
[ترجمه گوگل]هنر مینیاتور پرتره در انگلستان آغاز شد
[ترجمه ترگمان]هنر مینیاتور portrait در انگلستان پدید آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. What an accurate portrait — it's him to the life!
[ترجمه گوگل]چه پرتره دقیق - او به زندگی است!
[ترجمه ترگمان]چه تصویر دقیقی است - او را به زندگی باز می دارد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شبیه (اسم)
likeness, mystery, portrait

نقاشی (اسم)
arras, painting, canvas, portrait, canvass

پیکر (اسم)
likeness, figure, portrait, body, effigy, statue, icon, digit, model

تصویر (اسم)
likeness, description, portrayal, projection, form, image, picture, portrait, hue, icon, delineation, illustration, vignette, scenography

عکس یا تصویر صورت (اسم)
portrait

تصویر کردن (فعل)
figure, portrait

تخصصی

[سینما] تک چهره - چهره بازیگر - پرتره
[کامپیوتر] عمودی - موقعیتی که در آن یک ورق کاغذ بلندتر از حالتی است که به پهنا قرار گیرد ؛ مانند نقاشی عمودی . اکثر چاپگرها، در حالت عمودی کاغذ ،چاپ می کنند. اگر تصویر چاپ شده بتواند از دو سمت بچرخد ( به حالت افقی قررار گیرد)، نتیجه landscape orientation نام دارد . معمولاً چاپگرهای لیزری هر دو حالت چاپ افقی و عمودی را ممکن می کنند .
[برق و الکترونیک] پیکره، تصویر
[ریاضیات] رخساره

انگلیسی به انگلیسی

• painted or drawn image of a person; vertical page orientation; printing lengthwise on a page (computers)
a portrait is a painting, drawing, or photograph of a person.

پیشنهاد کاربران

پرتره
مثال: She painted a beautiful portrait of her grandmother.
او یک پرتره زیبای مادربزرگش نقاشی کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
عمودی هرکی میگه اشتباه زبان گوشیشو انگلیسی کنه میبینه portraitیعنی عمودی
معنی شرح ، توضیح هم میده
A description of sb or sth in words
portrait: پرتره، چهره ، تصویر
پرتره
شق شده . علم رک , در زبان لری
نگاره، فرتور، تمثال ( این واژه در نگارگری به کار می رود )
portrait ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: تک‏چهره
تعریف: بازنمایی چهره یا نیم‏تنه یا شکل کامل یک فرد به‏تنهایی
این کلمه اسم هست. . . و ب معنی یه نقاشی یا عکس از کسی. . .
نقاشی یا عکس از صورت یه فرد
چنتا معنی داره. . . دوستان به موردِ دومِ زیر توجه نکردن. به ترتیب شهرت کلمه میگم
1 - a painting, drawing or photograph of a person, especially of the head and shoulders
یک نقاشی یا عکس از شخص، مخصوصا از سر و شانه های آن
...
[مشاهده متن کامل]

2 - a detailed description of somebody/something
یک شرح یا تعریف همراهِ جزئیات زیاد از شخصی یا چیزی
مثال : The film paints a portrait of a jealous man
فیلم چهره یک مرد حسود را ترسیم می کند. ( در اینجا چهره یعنی شرح زندگی آن شخص )
3 - the way of printing a document in which the top of the page is one of the shorter sides
یک روش برای چاپ کردنِ ( پرینت ) سند، که ( در این نوع روش ) طرفِ ( ضلعِ ) بالای کاغذ یکی از دو ضلع کوتاه کاغذ است.

عمودی، طول
لایک کنید عسلا🍀🐥
نقاشی یا کشیدن صورت یک شخص
لایک کنین گایز💙🌌
کشید صودت فقط صورت
زبان انگلیسی با فارسی، زمین تا آسمان فرق داره، معمولا این کلمات در موقع آپلود تصاویر یا فیلم، توسط برنامه ها، پیشنهاد میشه که نمیتوانیم انو دقیقا به فارسی، ترجمه کنیم، چرا اینکه کلا از مدار ِ مفهوم اون جمله، خارج میشیم، باید بفهمیم که در چنین مواقعی، ما به اون چی میگیم.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
landscape or portrait
حتماً نباید بگیم که"نقاشی یا منظره" باید بگیم: عمودی یا افقی
اینستاگرام
esiknauf. ir

صورت نگاره
a paiting or drawing of a person
نقاشی کردن یا کشیدن یک شخص
طراحی از چهره:
A painting of people faces.

عکس یا نقاشی که از یک فرد کشیده شده است.
نقاشی عکس یا تصویری از چهره فردی
عمودی
پرتره یا نقاشی از صورت
نقاشی یا عکس از صورت و چهره
A picture painting or photographs of a person
the rabinsons have a big family portrait in their living room
تصویر کردن عکس یا نقاشی
a picture, painting or photograph of a person
تصویر هنرمندان
کشیدن تصویری از صورت

[رایانه]
ایستاده ، از درازا
[عکاسی]
رخ نما ، رخ نمایه ، نمای رخ ، رخ نگاره ، رخ انداز ، چهره نما ، نمای ایستاده ، عکس ایستاده
نما ( نمای فاز )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس