pin down


(خودمانی) 1- کسی را وادار به تصمیم گیری یا قول دادن و غیره کردن 2- تعیین کردن، مشخص کردن، انگشت گذاشتن (روی چیزی)

جمله های نمونه

1. It has taken until now to pin down its exact location.
[ترجمه Alireza] تا به امروز هنوز موقعیت مکانی دقیق را مشخص نکرده است.
|
[ترجمه گوگل]تا به حال تعیین محل دقیق آن طول کشیده است
[ترجمه ترگمان]تا کنون محل دقیق خود را مشخص نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We should use our secondary forces to pin down several enemy columns.
[ترجمه گوگل]ما باید از نیروهای ثانویه خود برای سرنگونی چندین ستون دشمن استفاده کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید از نیروهای ثانویه خود برای مشخص کردن چندین ستون دشمن استفاده کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We can't pin down where the leak came from.
[ترجمه مریم سالک زمانی] محل دقیق نشت معلوم نیست.
|
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم مشخص کنیم که نشت از کجا آمده است
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم جایی را که نشتی از آن امده را پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The cause of the disease is difficult to pin down precisely.
[ترجمه منصور بنانی] مشخص نمودن علت دقیق بیماری، دشوار است.
|
[ترجمه گوگل]تشخیص دقیق علت بیماری دشوار است
[ترجمه ترگمان]تعیین دقیق علت این بیماری دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The flavour was hard to pin down.
[ترجمه گوگل]تشخیص طعم آن سخت بود
[ترجمه ترگمان] مزه کردن خیلی سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She's a difficult person to pin down.
[ترجمه شفیعی] سخت میشه فهمید تو فکرش چی میگذره.
|
[ترجمه مریم سالک زمانی] نمی توان سر از کار او درآورد.
|
[ترجمه گوگل]او آدم سختی است
[ترجمه ترگمان]او آدم دشواری است که می تواند آن را فرو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If we cannot pin down exactly what we are supposed to be managing, how can we manage it?
[ترجمه گوگل]اگر نتوانیم دقیقاً آنچه را که باید مدیریت کنیم مشخص کنیم، چگونه می توانیم آن را مدیریت کنیم؟
[ترجمه ترگمان]اگر نتوانیم دقیقا همان چیزی را که قرار است مدیریت کنیم فرو کنیم، چگونه می توانیم آن را مدیریت کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The teacher cannot pin down the essence of ancient poetry.
[ترجمه گوگل]معلم نمی تواند جوهره شعر کهن را مشخص کند
[ترجمه ترگمان]معلم نمی تواند اساس اشعار باستانی را فرو بنشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Moreover, any attempt to pin down precisely the behavior of 200 these tiny things turns out strangely counterproductive.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، هر تلاشی برای مشخص کردن دقیق رفتار 200 چیز کوچک به طرز عجیبی نتیجه معکوس دارد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، هر گونه تلاش برای فرو کردن دقیقا رفتار ۲۰۰ این چیزهای کوچک به طرز عجیبی معکوس می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The current struggles to pin down the mechanisms underlying both ordinary intoxication and alcoholism are driving this point home with a vengeance.
[ترجمه مریم سالک زمانی] بررسی دقیق سازوکارهای موثر بر استفاده از مشروبات الکلی و اعتیاد به آن، آشکارا نقش خانواده ها را در این میان مشخص کرد.
|
[ترجمه گوگل]تلاش‌های کنونی برای شناسایی مکانیسم‌های نهفته در مسمومیت معمولی و اعتیاد به الکل، این نقطه را با انتقام به خانه می‌کشاند
[ترجمه ترگمان]تلاش کنونی برای فرو کردن مکانیسم های اصلی مستی معمولی و اعتیاد به الکل در حال راندن این نقطه به خانه با یک انتقام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Try to pin down the ones who can not sit still because there is always another exotic place to be.
[ترجمه گوگل]سعی کنید آنهایی را که نمی توانند ساکت بنشینند شناسایی کنید زیرا همیشه مکان عجیب دیگری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]سعی کنید کسانی را که نمی توانند آرام بگیرند را فرو کنید چون همیشه مکان عجیب و غریب دیگری نیز وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is hard to pin down something as elusive as a good school climate.
[ترجمه گوگل]به سختی می توان چیزی به اندازه یک آب و هوای خوب مدرسه را مشخص کرد
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن چیزی به اندازه جو مدرسه خوب دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Photographs are records and documents which pin down the changing world of appearance.
[ترجمه گوگل]عکس ها سوابق و اسنادی هستند که دنیای در حال تغییر ظاهر را نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]عکس ها سوابق و اسنادی هستند که دنیای تغییر ظاهر را مشخص می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's impossible to pin down.
[ترجمه گوگل]او غیر ممکن است
[ترجمه ترگمان]سوزن انداختن غیرممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was difficult for me to pin down the subject.
[ترجمه گوگل]مشخص کردن موضوع برایم سخت بود
[ترجمه ترگمان]برای من دشوار بود که موضوع صحبت را عوض کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• fix firmly in place; confirm, determine; force into revealing the truth

پیشنهاد کاربران

دقیقا چیزی را مشخص کردن
محدود کردن دشمن با گلوله باران کردنش
کسی رو مجبور کردن راست و واضح حرف بزنه
به دقت تعیین کردن
To pin down,
یعنی وادار کردن
اشاره کردن
Mention
۱ - سوال و پیچ کردن؟ کسی را وادار به ارائه توضیحات دقیق در مورد تصمیمات یا برنامه های خود کردن، وادار به تبیین موضوع کردن, وادار به ارائه اطلاعات روشن کردن
۲ - یافتن، پیدا کردن، معین کردن،
Our boss is never in his office, he is so hard to pin down
...
[مشاهده متن کامل]

۳ - در جایی ثابت کردن، غیر قابل حرکت کردن

گیر کشیدن
سوال پیچ کردن، به پای کسی پیچیدن برای گرفتن اطلاعات
زمین گیر کردن
مجبور کردن
1. دقیق و قطعی مشخص کردن ( فهمیدن )
2. قادر به جابه جایی نبودن به خاطر فشار حملات ( در جنگ )
Be pinned down
کشف، اکتشاف
محصور کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس