percipient

/pərˈsɪpiənt//pəˈsɪpɪənt/

معنی: فریس، مدرک، وابسته به ادراک و بینش
معانی دیگر: دریابنده، دریابگر، تیزبین، زیرک، تیزهوش، بینشگر، فهیم، بافهم و شعور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: percipience (n.), percipiency (n.)
• : تعریف: having an acute power of perception or discernment; perceptive.
متضاد: imperceptive, impercipient
مشابه: clearheaded, perceptive, perspicacious

جمله های نمونه

1. a percipient writer
یک نویسنده ی فهیم

2. She was a percipient interpreter of the public mood.
[ترجمه گوگل]او یک مترجم آگاه از خلق و خوی عمومی بود
[ترجمه ترگمان]او مترجم percipient خلق و خوی عمومی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Thus one percipient observer, Richard Hofstadter, in 195
[ترجمه گوگل]بنابراین یک ناظر آگاه، ریچارد هافستادتر، در سال 195
[ترجمه ترگمان]از این رو، یک ناظر percipient، ریچارد Hofstadter، در ۱۹۵ سالگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. However Vermeer's eyes are so percipient that no instrument is able to substitute for them. "
[ترجمه گوگل]با این حال چشمان ورمیر به قدری فهیم است که هیچ ابزاری نمی تواند جایگزین آن شود "
[ترجمه ترگمان]با این حال، چشمان ورمیر به قدری مبهم است که هیچ ابزاری نمی تواند جایگزین آن ها شود \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Percipient Analysis Teaching Method is a new teaching mode adapt to electronic business classes, which has its own theoretic basis, teaching aims and realizing conditions.
[ترجمه گوگل]روش تدریس تحلیل ادراکی یک روش آموزشی جدید است که با کلاس های کسب و کار الکترونیکی سازگار است که مبنای نظری، اهداف آموزشی و تحقق شرایط خاص خود را دارد
[ترجمه ترگمان]روش تدریس تحلیل Percipient یک روش تدریس جدید با کلاس های کسب وکار الکترونیکی است که پایه نظری خاص خود، اهداف تدریس و درک شرایط را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What it is including demeanour, artistic percipient, play is fluent with decorous respect agree.
[ترجمه گوگل]آنچه که از جمله رفتار، ادراک هنری، بازی روان است با احترام آراسته موافقم
[ترجمه ترگمان]آنچه که از جمله رفتار هنری، percipient هنری، بازی کردن با رعایت ادب و نزاکت توام با نزاکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is interwoven experientially with an array of other elements which affect its character and the meaning it has for the percipient.
[ترجمه گوگل]این به طور تجربی با مجموعه ای از عناصر دیگر در هم تنیده شده است که بر شخصیت آن و معنایی که برای درک کننده دارد تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]آن با آرایه ای از عناصر دیگر که بر شخصیت آن تاثیر می گذارند و معنایی که آن برای the دارد درهم گره شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even though you cannot be pleased by everyone, at least the percipient group and real young persons will appreciate and follow you.
[ترجمه گوگل]با وجود اینکه نمی توانید مورد رضایت همه قرار بگیرید، حداقل گروه درک کننده و جوانان واقعی از شما قدردانی می کنند و شما را دنبال می کنند
[ترجمه ترگمان]با اینکه شما نمی توانید از همه راضی باشید، حداقل گروه percipient و افراد جوان واقعی از شما قدردانی می کنند و از شما پیروی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Holland's classical happy performance level is very high, populace's music percipient is not vulgar, therefore here concert admission ticket is sold out nearly, in other countries is also rare.
[ترجمه گوگل]سطح اجرای شاد کلاسیک هلند بسیار بالا است، درک موسیقی مردم مبتذل نیست، بنابراین بلیط ورودی کنسرت در اینجا تقریباً فروخته شده است، در کشورهای دیگر نیز نادر است
[ترجمه ترگمان]سطح عملکرد شاد کلاسیک هلند بسیار بالا است، موسیقی طبقه عوام مبتذل نیست، بنابراین در اینجا بلیط ورود کنسرت به فروش می رسد، در کشورهای دیگر نیز کمیاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Idea which is independent or for itself, when viewed on the point of this unity with itself, is Perception or Intuition, and the percipient Idea is Nature.
[ترجمه گوگل]تصوری که مستقل یا برای خودش است، وقتی در نقطه این وحدت با خودش نگریسته شود، ادراک یا شهود است و تصور محسوس، طبیعت است
[ترجمه ترگمان]ایده ای که مستقل یا برای خود، هنگامی که در نقطه این اتحاد با خودش مشاهده می شود، ادراک یا شهود است، و ایده percipient طبیعت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Its theme decorates the expression of the hobby that is domestic host and appeal, it has very big effect to the promotion of interior edify and percipient .
[ترجمه گوگل]مضمون آن بیان سرگرمی که میزبان و جذاب داخلی است را تزئین می کند، تأثیر بسیار زیادی در ارتقاء ساختمان و ادراک داخلی دارد
[ترجمه ترگمان]موضوع این کتاب، بیان نوعی سرگرمی است که میزبان و جاذبه داخلی آن است، و تاثیر بسیار زیادی در ارتقای فضای داخلی و percipient دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Its theme decorates the expression of the hobby that is domestic host and appeal, the promotion of its interior edify to people and percipient, have very big effect.
[ترجمه گوگل]مضمون آن زینت دهنده بیان سرگرمی است که میزبانی داخلی است و جذابیت، ارتقای ساختمان داخلی آن به مردم و درک کنندگان، تأثیر بسیار زیادی دارد
[ترجمه ترگمان]موضوع این کتاب، بیان نوعی سرگرمی است که میزبان و جاذبه داخلی است و ترویج فرهنگ داخلی آن به مردم و percipient تاثیر بسیار زیادی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فریس (اسم)
percipient

مدرک (صفت)
comprehended, percipient

وابسته به ادراک و بینش (صفت)
percipient

انگلیسی به انگلیسی

• apprehensive, keen, understands quickly; astute, discerning, distinguishing
someone who is percipient notices or realizes things quickly, often things that other people do not notice or realize; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. تیزهوش. هوشمند. تیزبین. زیرک ۲. هوشمندانه. زیرکانه
مثال:
There are indeed signs in that for the percipient.
براستی در آن نشانه هایی برای هوشمندان است.
�إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ�
بصیر، بینا

بپرس