فعل گذرا ( transitive verb )حالات: overrates, overrating, overrated
• : تعریف: to esteem too highly; overvalue. • متضاد: deprecate, depreciate, underrate, undervalue
- I think he overrates his abilities as a writer.
[ترجمه گوگل] من فکر می کنم او توانایی های خود را به عنوان یک نویسنده بیش از حد ارزیابی می کند [ترجمه ترگمان] من فکر می کنم اون توانایی های خودش رو به عنوان یه نویسنده بزرگ کرده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her artwork is overrated by the critics.
[ترجمه گوگل] آثار هنری او توسط منتقدان بیش از حد ارزیابی می شود [ترجمه ترگمان] کار هنری او توسط منتقدان بیش از حد مورد توجه قرار گرفته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. I think I overrated him; he can't handle a senior job.
[ترجمه مریم سالک زمانی] ارزیابی من از توانمندی او غلوآمیز بوده است، او از تصدی پست رده بالا عاجز است.
|
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم من او را بیش از حد ارزیابی کردم او نمی تواند یک شغل ارشد را اداره کند [ترجمه ترگمان]فکر کنم بهش اهمیت دادم، اون نمیتونه یه شغل ارشد رو تحمل کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Be careful not to overrate the opposition.
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که مخالفان را بیش از حد ارزیابی نکنید [ترجمه ترگمان]مراقب باشید که با مخالفان مخالفت نکنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Frankly, I think the Internet is overrated.
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، من فکر می کنم اینترنت بیش از حد ارزیابی شده است [ترجمه ترگمان]صادقانه بگویم، من فکر می کنم که اینترنت بیش از حد اهمیت دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. If you consider him a miracle man, you're overrating him.
[ترجمه گوگل]اگر او را یک مرد معجزه گر می دانید، در حال قدردانی از او هستید [ترجمه ترگمان]اگر او را یک معجزه تصور کنید، او را فریب می دهید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He overrated his abilities as a salesman.
[ترجمه گوگل]او توانایی های خود را به عنوان یک فروشنده بیش از حد ارزیابی کرد [ترجمه ترگمان]توانایی او به عنوان یک فروشنده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I believe you overrate his abilities.
[ترجمه گوگل]من معتقدم که شما توانایی های او را بیش از حد ارزیابی می کنید [ترجمه ترگمان] فکر کنم توانایی های خودش رو عوض کردی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I think his work is extremely overrated.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم کار او بسیار زیاده روی شده است [ترجمه ترگمان]به نظر من کارش خیلی مهمه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Life in the wild is vastly overrated.
[ترجمه گوگل]زندگی در طبیعت به شدت بیش از حد ارزش گذاری شده است [ترجمه ترگمان]زندگی در حیات وحش بیش از حد اهمیت دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. In my opinion, Hirst's work has been vastly overrated.
[ترجمه گوگل]به نظر من، آثار هیرست به شدت بیش از حد ارزیابی شده است [ترجمه ترگمان]به نظر من، کار Hirst بیش از حد اهمیت داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. In my opinion, she's a hugely overrated singer.
[ترجمه گوگل]به نظر من، او یک خواننده فوق العاده بیش از حد است [ترجمه ترگمان]به نظر من، اون یک خواننده فوق العاده مهم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I think that film is overrated.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم آن فیلم بیش از حد ارزیابی شده است [ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که این فیلم بیش از حد به آن توجه دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Good table manners, I submit, are largely overrated.
[ترجمه گوگل]من ارائه می کنم، رفتار خوب روی میز تا حد زیادی بیش از حد ارزیابی می شود [ترجمه ترگمان]رفتار میز خوب، من تسلیم می شوم، بیش از حد به آن ها توجه دارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I think her books are very overrated.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم کتاب های او بسیار زیاده روی شده اند [ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که کتاب های او خیلی اهمیت دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The allegedly good baseball weather is overrated, especially at night.
[ترجمه گوگل]هوای بیسبال که گفته می شود خوب است، به خصوص در شب بیش از حد ارزیابی می شود [ترجمه ترگمان]گفته می شود که آب و هوای خوب بیسبال به خصوص در شب مورد توجه قرار گرفته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Vacations prove that a life of pleasure is overrated. Mason Cooley
[ترجمه گوگل]تعطیلات ثابت می کند که زندگی سرشار از لذت بیش از حد ارزش گذاری شده است میسون کولی [ترجمه ترگمان]vacations ثابت میکنه که زندگی لذت زیادی داره میسون Cooley [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
زیاد براورد کردن (فعل)
overestimate, overrate
زیاد اهمیت دادن به (فعل)
overrate
انگلیسی به انگلیسی
• rate too highly; ascribe too much importance; overestimate if you overrate something, you think it is better or more important than it really is.