outward

/ˈaʊtwərd//ˈaʊtwəd/

معنی: ظاهر، ظواهر، عین، ظاهری، بیرونی، ظاهر، بطرف خارج
معانی دیگر: برونگرا، به طرف خارج، برون سوی، رو به بیرون، بیرونی (در برابر: اندرونی)، نمایان، هویدا، آشکار، ظاهری (در برابر: باطنی یا روحی یا فکری)، صوری، جسمی، نمودار، سطحی، سیما، جهان مادی (در برابر: دنیای معنوی یا روحانی)، outwards بطرف خارج

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: on, or moving or directed toward, the outside or surface of; external or exterior.
مترادف: exterior, external, outer, outside
متضاد: inward
مشابه: extrinsic, outermost, outlying, peripheral, surface

(2) تعریف: of or pertaining to the surface or outside; apparent or superficial.
مترادف: apparent, exterior, external, ostensible, outer, seeming, superficial, surface
متضاد: inner
مشابه: assumed, evident, manifest, observable, ostensive, outside, perceptible, right, visible

- His outward confidence masked his insecurities.
[ترجمه گلی افجه] ظاهر قابل اعتماد , شرارت او را مخفی کرده بود
|
[ترجمه iahmadrezam] اعتماد به نفس ظاهری او، سستی ( عدم خودباوری ) او را پوشید.
|
[ترجمه گوگل] اعتماد به نفس بیرونی اش ناامنی هایش را پوشانده بود
[ترجمه ترگمان] اعتماد ظاهری او insecurities را پوشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of, pertaining to, or related to that which is external to oneself.
مترادف: external, outside
متضاد: internal
مشابه: extraneous, extrinsic

- Her strong character resisted outward influences.
[ترجمه گوگل] شخصیت قوی او در برابر تأثیرات بیرونی مقاومت می کرد
[ترجمه ترگمان] شخصیت قوی او در مقاومت ظاهری مقاومت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of, concerned with, or relating to the body, as opposed to the mind or spirit.
مترادف: bodily, corporal, corporeal, physical, somatic
متضاد: inward
مشابه: carnal, fleshly, material, substantial, tangible
قید ( adverb )
(1) تعریف: toward the outside.
متضاد: inward
مشابه: away, forth, out, outside, without

(2) تعریف: obviously; visibly.
مترادف: manifestly, obviously, openly, plainly, visibly
مشابه: evidently, externally
اسم ( noun )
مشتقات: outwards (adv.), outwardness (n.)
(1) تعریف: the exterior part or appearance.
مترادف: exterior, external, outside, surface
مشابه: periphery

(2) تعریف: the external, material world.

جمله های نمونه

1. outward beauty
زیبایی صوری

2. an outward journey
مسافرت به خارج (از مرکز یا مبدا)

3. the outward garb of friendship
تظاهر به دوستی

4. the outward leak of energy from the sun
تراوش برون سوی انرژی از خورشید

5. the eternally outward moving stars
ستارگانی که تا ابد حرکت برون سوی دارند

6. the gradual outward slope of the mountain
شیب تدریجی و برون سوی کوه

7. to all outward appearances
تا آنجایی که از ظواهر پیداست،ظواهر چنین نشان می دهد

8. he gives no outward sign of happiness
او نشانه ی آشکاری از شادی بروز نمی دهد.

9. so fair an outward and so foul a nature!
ظاهر چنان زیباو طینت آنچنان بد!

10. the inward and outward flow of information
جریان درون سوی و برون سوی اطلاعات

11. the inward and outward flow of money
جریان درون سوی و برون سوی (داخلی و خارجی) پول

12. an improvement of his outward status
بهتر شدن مقام و منزلت ظاهری او

13. he slept in the outward room
او در اتاق بیرونی خوابید.

14. ships that were trying to run either inward or outward through the blockade
کشتی هایی که سعی می کردند با گذشتن از خط محاصره داخل یا خارج شوند.

15. Mark showed no outward signs of distress.
[ترجمه گوگل]مارک هیچ نشانه‌ای از ناراحتی ظاهری نداشت
[ترجمه ترگمان]مارک هیچ اثری از ناراحتی نشون نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He got lost on the outward journey.
[ترجمه گلی افجه] او سفر خارجی را از دست داد
|
[ترجمه گوگل]او در سفر بیرونی گم شد
[ترجمه ترگمان]سفر بیرون از دست رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Rising interest rates were an outward indication of the change in government attitude to economic controls.
[ترجمه گوگل]افزایش نرخ بهره نشانه ظاهری تغییر نگرش دولت نسبت به کنترل های اقتصادی بود
[ترجمه ترگمان]افزایش نرخ بهره نشانه ای از تغییر در نگرش دولت به کنترل های اقتصادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The outward appearance of the building has not changed at all in 200 years.
[ترجمه گوگل]ظاهر ساختمان در طول 200 سال هیچ تغییری نکرده است
[ترجمه ترگمان]ظاهر ظاهری این ساختمان در عرض ۲۰۰ سال هیچ تغییری نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The economy and outward appearance of the area have changed considerably.
[ترجمه گوگل]اقتصاد و ظاهر منطقه به طور قابل توجهی تغییر کرده است
[ترجمه ترگمان]وضعیت اقتصادی و ظاهری این منطقه بطور قابل توجهی تغییر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She simply observes the outward forms of religion.
[ترجمه گوگل]او به سادگی اشکال ظاهری دین را مشاهده می کند
[ترجمه ترگمان]او به سادگی می توان شکل ظاهری دین را مشاهده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ظاهر (اسم)
figure, appearance, look, outward, exterior, form, sensation

ظواهر (اسم)
appearance, outward, exterior

عین (اسم)
original, eye, source, essence, outward, spring, fountain, outness

ظاهری (صفت)
outside, specious, seeming, showy, external, outward, exterior, superficial, extern, skin-deep

بیرونی (صفت)
over, o'er, out, outdoor, foreign, external, outer, outward, exterior, cortical, extrinsic, extern, extrinsical

ظاهر (صفت)
outside, clear, apparent, external, outward, exterior, manifest, obvious, evident, patent, confessed, conspicuous, discernible, evidential, flat-out, noticeable, observable, ostensive

بطرف خارج (قید)
without, outward, outwards

تخصصی

[صنعت] تمرکز بر خارج
[ریاضیات] برونسو، خارجی، به طرف خارج، ظاهری، بیرونی، برونگرا

انگلیسی به انگلیسی

• external; toward the outside, pertaining to the surface of; of the physical (as opposed to the spiritual)
toward the outside; to the outside
if something moves or faces outwards or outward, it moves or faces away from the place you are in or the place you are talking about.
an outward journey is a journey that you make away from a place that you are intending to return to later.
the outward feelings or qualities are the ones people appear to have, rather than the ones they actually have.
the outward features of something are the ones that you can see from the outside.
outwards is used to indicate that a person's actions confirm or affect people other than themselves.

پیشنهاد کاربران

ب طرف بیرون باز شدن
هم معنی انگلیسی: appearanc
خروجی
ظاهر یا ظواهر یا بیرونی
Bent outward
به طرف بیرون خم شو
سطح ظاهری و بیرونی چیزی - نمایان

بپرس