outskirt

/ˈaʊtˌskərt//ˈaʊtˌskərt/

معنی: مرز، حاشیه، حومه، حوالی
معانی دیگر: اطراف (شهر و غیره)، حول و حوش، برون گاه، اکناف (جمع)، گوشه و کنار، دور از مرکز

جمله های نمونه

1. Kate's house was on the western outskirts of the town.
[ترجمه گوگل]خانه کیت در حومه غربی شهر بود
[ترجمه ترگمان]خانه کیت در حاشیه غربی شهر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She found a small, inexpensive motel on the outskirts of the town; it was barren and unlovely.
[ترجمه گوگل]او یک متل کوچک و ارزان قیمت در حومه شهر پیدا کرد عقیم و دوست داشتنی بود
[ترجمه ترگمان]یک هتل کوچک ارزان قیمتی در حومه شهر پیدا کرد؛ بی حاصل و کریه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We reached the outskirts of town and began to pick up speed.
[ترجمه گوگل]به حومه شهر رسیدیم و شروع به افزایش سرعت کردیم
[ترجمه ترگمان]به حاشیه شهر رسیدیم و سرعت بیشتری را شروع کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As they approached the outskirts of the city, Ella's mood visibly lightened.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به حومه شهر، حال و هوای الا به وضوح روشن شد
[ترجمه ترگمان]همچنان که به حاشیه شهر نزدیک می شدند، حال الا به وضوح دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They live on the outskirts of Milan.
[ترجمه گوگل]آنها در حومه میلان زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در حومه میلان زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They've got quite a big place on the outskirts of Leeds.
[ترجمه گوگل]آنها مکان بسیار بزرگی در حومه لیدز دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها جایگاه بزرگی در حومه شهر (لیدز)دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The factory is in/on the outskirts of New Delhi.
[ترجمه گوگل]این کارخانه در / در حومه دهلی نو است
[ترجمه ترگمان]این کارخانه در حومه دهلی نو قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They live on the outskirts of Paris.
[ترجمه گوگل]آنها در حومه پاریس زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در حومه پاریس زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Fierce fighting has continued all day on the outskirts of the town.
[ترجمه گوگل]درگیری های شدید تمام روز در حومه شهر ادامه داشته است
[ترجمه ترگمان]نبرد شدید در سراسر روز در حومه شهر ادامه داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We bivouacked on the outskirts of the city.
[ترجمه گوگل]در حومه شهر دویدیم
[ترجمه ترگمان]ما در حومه شهر پرسه زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hours later we reached the outskirts of New York.
[ترجمه گوگل]ساعاتی بعد به حومه نیویورک رسیدیم
[ترجمه ترگمان]چند ساعت بعد به حومه نیویورک رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We live on the outskirts of Leeds.
[ترجمه گوگل]ما در حومه لیدز زندگی می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در حومه لیدز زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We live on the outskirts of the city.
[ترجمه گوگل]ما در حومه شهر زندگی می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در حومه شهر زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Artillery and mortar shells were landing in the outskirts of the city.
[ترجمه گوگل]گلوله های توپ و خمپاره در حومه شهر فرود آمد
[ترجمه ترگمان]توپخانه و گلوله های خمپاره در اطراف شهر فرود آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Our car broke down on the outskirts of the city.
[ترجمه گوگل]ماشین ما در حومه شهر خراب شد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل ما در حومه شهر خراب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرز (اسم)
border, bound, abutment, abuttals, edge, brink, boundary, frontier, mark, precinct, balk, rubicon, bourn, bourne, outskirt, ridge, purlieus, rand, selvage, selvedge

حاشیه (اسم)
border, margin, brink, gloss, braid, fringe, verge, margent, listel, purl, brim, fixing, outskirt, marge, rand, selvage, selvedge

حومه (اسم)
vicinity, environs, outskirt

حوالی (اسم)
skirt, outskirt

انگلیسی به انگلیسی

• peripheral region, environ, suburb

پیشنهاد کاربران

بپرس