فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: outmatches, outmatching, outmatched
حالات: outmatches, outmatching, outmatched
• : تعریف: to surpass in strength, quality, or the like; outdo.
• مشابه: ace, outclass, outdo, surpass
• مشابه: ace, outclass, outdo, surpass
- The bully outmatches me in a fistfight.
[ترجمه علیرضا فرزانه] این قلدر توی کتک کاری با مشت من رو مغلوب میکنه.|
[ترجمه گوگل] قلدر در یک مشت من را مغلوب می کند[ترجمه ترگمان] قلدر توی دعوای مشتی به من حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید