• : تعریف: done or designed with the intention of impressing others and consequently overly showy or grandiose; pretentious. • مترادف: pretentious, showy • متضاد: chaste, conservative, elegant, simple, unostentatious • مشابه: affected, bombastic, camp, chichi, flamboyant, flashy, gallant, garish, gaudy, grandiose, immodest, pompous, vulgar
- The young millionaire enjoyed his ostentatious display of wealth.
[ترجمه گوگل] میلیونر جوان از نمایش ثروتمند خود لذت می برد [ترجمه ترگمان] میلیونر جوان از نمایش پر زرق و برق خود لذت می برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His second wife found the mansion ostentatious and desired a simpler home.
[ترجمه گوگل] همسر دوم او عمارت را خودنمایی میدانست و خانهای سادهتر میخواست [ترجمه ترگمان] زن دومش این عمارت را پر زرق و برق می دید و از خانه ای ساده تر آرزو می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. She carried her car keys on an ostentatious gold key ring.
[ترجمه گوگل]او کلیدهای ماشینش را روی یک حلقه کلید طلایی خودنمایی می کرد [ترجمه ترگمان]کلید ماشینش را روی یک حلقه کلید طلایی پر زرق و برق برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. They criticized the ostentatious lifestyle of their leaders.
[ترجمه سعید هوشنگی] نه پرخاشگر بودند نه دنبال جلب توجه
|
[ترجمه گوگل]آنها از سبک زندگی خودنمایانه رهبران خود انتقاد کردند [ترجمه ترگمان]آن ها سبک زندگی رهبران خود را مورد انتقاد قرار دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. They were neither aggressive nor ostentatious.
[ترجمه گوگل]آنها نه پرخاشگر بودند و نه خودنمایی [ترجمه ترگمان]نه aggressive و نه زرق و برق [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. They built themselves huge, ostentatious houses.
[ترجمه گوگل]آنها برای خود خانه های بزرگ و خودنمایی می ساختند [ترجمه ترگمان]خودشان را بزرگ و پرزرق و برق ساختند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Buying an airline seemed foolhardy and unnecessarily ostentatious: it affronted his sense of proportion.
[ترجمه گوگل]خرید یک خط هوایی احمقانه و غیرضروری خودنمایی به نظر می رسید: حس نسبت او را مورد آزار قرار می داد [ترجمه ترگمان]خریدن یک شرکت هواپیمایی به نظر جسورانه و بدون نیاز بود: این احساس نسبت به تناسب امور را به خود جلب کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He was vain and ostentatious.
[ترجمه سعید هوشنگی] او پوچ بود و طبل تو خالی !
|
[ترجمه گوگل]او بیهوده و خودنما بود [ترجمه ترگمان]او بی هوده و ostentatious بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She wore a white blouse with an ostentatious frilly jabot and a big paste spray on one lapel.
[ترجمه گوگل]او یک بلوز سفید پوشیده بود که روی یک یقه آن یک اسپری خمیری بزرگ داشت [ترجمه ترگمان]پیراهن سفیدی به تن داشت که پر زرق و برق بود و یک اسپری چسب گنده روی یقه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Purely ostentatious outlays, especially on dwellings, yachts and associated females, were believed likely to incite the masses to violence.
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این بود که هزینه های صرفاً خودنمایی، به ویژه در خانه ها، قایق های تفریحی و زنان مرتبط، احتمالاً توده ها را به خشونت تحریک می کند [ترجمه ترگمان]هزینه های کلی قیمتی، به خصوص در خانه ها، قایق بادبانی و زنان در ارتباط با زنان، به احتمال زیاد موجب تحریک توده ها به خشونت شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Functional rather than ostentatious, for telling the time rather than for telling others who he was.
[ترجمه گوگل]کارکردی به جای خودنمایی، برای گفتن زمان به جای اینکه به دیگران بگوید او کیست [ترجمه ترگمان]به جای اینکه به دیگران بگوید که او کیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Ostentatious expenditure focused the attention of the poor on the wealth of the wealthy, for this of course was its purpose.
[ترجمه گوگل]مخارج متظاهرانه توجه فقرا را به ثروت ثروتمندان معطوف می کرد، زیرا البته هدف آن همین بود [ترجمه ترگمان]صرف هزینه، توجه فقرا را بر ثروت ثروتمندان معطوف داشت، زیرا این البته هدف آن بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The plantation-style home is comfortable, not ostentatious, furnishings a rustic combination of flea market antiques and Storehouse chic.
[ترجمه گوگل]خانه ای به سبک مزرعه راحت است، نه خودنمایی، و ترکیبی روستایی از عتیقه جات بازار و شیک فروشگاه است [ترجمه ترگمان]خانه - سبک خانه راحت است، نه به خاطر زرق و برق، و یک ترکیب روستایی از عتیقه جات در بازار کهنه فروشان و لباس های شیک و شیک [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Stretch limousines were an ostentatious symbol of wealth in the '80s.
[ترجمه گوگل]لیموزین های استرچ در دهه 80 نمادی از ثروت بودند [ترجمه ترگمان]لیموزین های کشیده یک نماد پر زرق و برق در دهه ۸۰ بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The most ostentatious team in professional sports made the decision to play football and let the histrionics take care of themselves.
[ترجمه گوگل]خودنمایی ترین تیم در ورزش حرفه ای تصمیم گرفت فوتبال بازی کند و اجازه داد هیستریونیک ها مراقب خودشان باشند [ترجمه ترگمان]The تیم در ورزش های حرفه ای تصمیم گرفتند فوتبال بازی کنند و اجازه دهند که the از خودشان مراقبت کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Breakspear was both more venerable and less ostentatious than most colleges.
[ترجمه گوگل]Breakspear هم ارجمندتر و هم کمتر خودنمایی نسبت به بسیاری از کالج ها بود [ترجمه ترگمان]Breakspear هم بسیار محترم و less از most دانشگاه ها بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He gave an ostentatious yawn.
[ترجمه گوگل]خمیازه ی خودنمایی کرد [ترجمه ترگمان]خمیازه ای کشید و گفت: [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
ostentatious, braggart, boastful, hypocritical, pretending, simulating, making believe, prudish
انگلیسی به انگلیسی
• showy, pretentious; bombastic, pompous; garish something that is ostentatious is very expensive and is intended to impress people; a formal word, used showing disapproval. people who are ostentatious try to impress other people with their wealth or importance; a formal word, used showing disapproval. an ostentatious action is done in an exaggerated way in order to attract people's attention; a formal word, used showing disapproval.
پیشنهاد کاربران
( اشیا ) : گران قیمت و پر زرق و برق ( آدم ) : فخر فروش، خودنما
تابلو بازی در آوردن - فخرفروشی_ ندپد پدید بازی
نمایشی - متظاهرانه
characterized by or given to pretentious or conspicuous show in an attempt to impress others/ too obviously showing your money, possessions, or power, in an attempt to make other people notice and admire you ... [مشاهده متن کامل]
صفت/ نمایش متظاهرانه یا خودنمایی در تلاش برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران آشکارا نشان دادن پول، دارایی یا قدرت خود، در تلاش برای جلب توجه دیگران و تحسین شما “The bride wore an ostentatious diamond necklace that sparkled in the light. ” “The CEO’s office was decorated with ostentatious artwork and expensive furniture. ” “The politician’s speech was filled with ostentatious promises that he had no intention of keeping. ” “The wealthy businessman drove an ostentatious sports car that turned heads wherever he went. ” “The fashion designer’s latest collection was criticized for being too ostentatious and impractical. ”
ظاهرنما، زرق و برق دار، پر جلوه excessively showy something that is ostentatious looks very expensive and is designed to make people think that its owner must be very rich ( of an action ) done in a very obvious way so that people will notice it
خودنما ( یی ) ، ظاهرنما هم برای اشخاص و هم برای اشیا استفاده میشه He was vain and ostentatious. She carried her car keys on an ostentatious gold key ring.