oratory

/ˈɔːrəˌtɔːri//ˈɒrətr̩i/

معنی: عبارت سازی، فصاحت، سخن سرایی، خوش زبانی، فن خطابه، فصاحت و بلاغت، سخن پردازی، شیوهسخنرانی، علم بدیع
معانی دیگر: نمازخانه، خلوتگاه مذهبی، کلیسای کوچک، (کلیسای کاتولیک) انجمن کشیشان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the art of public speaking.
مترادف: elocution, rhetoric
مشابه: articulation, speech

- He has good ideas, but he needs to improve his skill in oratory if he wants to win an election.
[ترجمه گوگل] او ایده‌های خوبی دارد، اما اگر می‌خواهد در انتخابات پیروز شود، باید مهارت‌های خود را در سخنرانی بهبود بخشد
[ترجمه ترگمان] او ایده های خوبی دارد، اما اگر بخواهد در انتخابات پیروز شود، باید مهارت خود را در سخنرانی بهبود بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: eloquent or powerful speech in a public setting.
مترادف: eloquence
مشابه: address, declamation, lecture, oration, panegyric, peroration, persuasion, rhetoric, speech

- The audience was moved by her brilliant oratory.
[ترجمه گوگل] حضار تحت تأثیر سخنرانی درخشان او قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان] حضار تحت تاثیر سخنرانی برجسته او قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: oratories
• : تعریف: a small chapel or room for private worship or prayer.

جمله های نمونه

1. his oratory had hypnotized the audience
سخنوری او شنوندگان را افسون کرده بود.

2. political oratory is not my métier
در سخنرانی سیاسی سررشته ندارم.

3. a blaze of oratory
سخنوری هنرمندانه و پردرخشش

4. He dazzled the crowd with his oratory.
[ترجمه گوگل]او با سخنوری خود جمعیت را خیره کرد
[ترجمه ترگمان]جمعیت را با نمازخانه خود گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He displayed determination as well as powerful oratory.
[ترجمه گوگل]او قاطعیت و همچنین خطابه قدرتمندی از خود نشان داد
[ترجمه ترگمان]او عزم و اراده خود را به عنوان نمازخانه قدرتمند به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His oratory soon had the crowd booing his opponents.
[ترجمه گوگل]سخنرانی او به زودی باعث شد تا جمعیت مخالفانش را هو کنند
[ترجمه ترگمان]سخنرانی او به زودی طرفداران او را هو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The crowd was held spellbound by her oratory.
[ترجمه گوگل]جمعیت توسط سخنرانی او طلسم شده بودند
[ترجمه ترگمان]جمعیت مسحور نمازخانه او شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I admire the oratory of some politicians.
[ترجمه گوگل]من سخنرانی برخی از سیاستمداران را تحسین می کنم
[ترجمه ترگمان]سخنرانی برخی از سیاستمداران را تحسین می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The prime minister has a reputation for powerful oratory.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر به سخنوری قدرتمند شهرت دارد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر شهرت زیادی به سخنرانی قدرتمند دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Reverend Sonny Lara is well-known for his oratory.
[ترجمه گوگل]کشیش سانی لارا به خاطر سخنوری اش معروف است
[ترجمه ترگمان]کشیش سانی لارا به خاطر سخنرانی اش مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was called oratory, and dealt with, among other things, logic and the art of persuasion. . . .
[ترجمه گوگل]به آن سخنوری می گفتند و از جمله به منطق و هنر متقاعدسازی می پرداخت
[ترجمه ترگمان]به اصطلاح نمازخانه نام داشت، و در میان چیزهای دیگر منطق و هنر متقاعد کردن را به کار می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mozart's heroic brand of oratory is very different from Beethoven's much more robust variety.
[ترجمه گوگل]نام تجاری قهرمانانه سخنرانی موتزارت با انواع بسیار قوی تر بتهوون متفاوت است
[ترجمه ترگمان]شهرت قهرمانانه موتزارت با تنوع بسیار بسیار متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Buchanan, armed with little more than expert oratory, can probably be sidelined by the Republicans.
[ترجمه گوگل]بوکانان، مسلح به چیزی بیش از سخنوری متخصص، احتمالاً می تواند توسط جمهوری خواهان کنار گذاشته شود
[ترجمه ترگمان]بیوکنن که مجهز به کمی بیش از سخنوری تخصصی است، احتمالا توسط جمهوری خواهان به حاشیه رانده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was subsequently placed in the inner oratory where it was enshrined beneath an altar.
[ترجمه گوگل]متعاقباً در فضای خطابه داخلی قرار گرفت و در زیر یک محراب قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]پس از آن در نمازخانه داخلی، جایی که آن را زیر محراب دفن کرده بودند، قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عبارت سازی (اسم)
rant, bombast, grandiloquence, elocution, eloquence, oratory, prate

فصاحت (اسم)
elocution, eloquence, oratory

سخن سرایی (اسم)
elocution, oratory

خوش زبانی (اسم)
eloquence, oratory, silver tongue, smooth tongue

فن خطابه (اسم)
oratory, homiletics

فصاحت و بلاغت (اسم)
rhetoric, oratory

سخن پردازی (اسم)
oratory, verbiage

شیوه سخنرانی (اسم)
oratory

علم بدیع (اسم)
rhetoric, oratory

انگلیسی به انگلیسی

• art of public speaking; skill and experience in public speaking
oratory is the art of making formal speeches; a formal word.

پیشنهاد کاربران

فن بیان🙃
بسیار خلاصه و مختصر 🙌
the art or practice of formal speaking in public
فن سخنوری
فن خوش زبانی - خوش بیانی
فصاحت و بلاغت
فن زیبا نطق کردن
( زبان بازی )

بپرس