صفت ( adjective )
• (1) تعریف: located at or on the sides opposing each other; facing.
• مترادف: facing
• مشابه: adverse, cross, on the contrary
• مترادف: facing
• مشابه: adverse, cross, on the contrary
- opposite walls
[ترجمه فاطمه زهرا] دیوار روبروی مقابل|
[ترجمه ریحانه] دیوار های طرف مقابل|
[ترجمه زینب سرآمد] دیوارهای مقابل|
[ترجمه گوگل] دیوارهای مقابل[ترجمه ترگمان] روبروی دیوارها قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: as unlike as possible.
• مترادف: contrary, converse
• متضاد: identical, same
• مشابه: conflicting, contradictory, contrasting, other, reverse
• مترادف: contrary, converse
• متضاد: identical, same
• مشابه: conflicting, contradictory, contrasting, other, reverse
- the opposite opinion
[ترجمه پری] نظر منفی|
[ترجمه گوگل] نظر مخالف[ترجمه ترگمان] برعکس،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a person or thing that faces or is contrary to another.
• مشابه: contrary, negative
• مشابه: contrary, negative
• (2) تعریف: a person or thing as unlike another as possible.
• مترادف: antithesis, contrary, converse
• مشابه: antipode, antonym, contrast, inverse, reverse
• مترادف: antithesis, contrary, converse
• مشابه: antipode, antonym, contrast, inverse, reverse
• (3) تعریف: counterpart.
• مترادف: counterpart
• مشابه: analogue, parallel
• مترادف: counterpart
• مشابه: analogue, parallel
- He's my opposite in the other company.
[ترجمه ریحانه] او در شرکت دیگری با من مخالفت کرده است|
[ترجمه گوگل] او مخالف من در شرکت دیگر است[ترجمه ترگمان] اون مخالف منه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف اضافه ( preposition )
• : تعریف: on the other side or end; facing.
• مترادف: vis-a-vis
• مشابه: across from
• مترادف: vis-a-vis
• مشابه: across from
- They are building their house opposite mine.
[ترجمه امیر] آنها در حال ساخت خانه خود مقابل خانه من هستند|
[ترجمه گوگل] آنها در حال ساختن خانه خود در مقابل خانه من هستند[ترجمه ترگمان] آن ها خانه خود را روبروی من ساخته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: oppositely (adv.), oppositeness (n.)
مشتقات: oppositely (adv.), oppositeness (n.)
• : تعریف: in a facing or opposing position.
• مترادف: across from
• مشابه: contrary
• مترادف: across from
• مشابه: contrary
- He walked opposite.
[ترجمه گوگل] روبروی راه رفت
[ترجمه ترگمان] در مقابل او به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در مقابل او به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید