اسم ( noun )
• : تعریف: one who opposes; antagonist; foe.
• مترادف: adversary, antagonist, foe
• متضاد: adherent, advocate, ally, exponent, pro, proponent
• مشابه: archenemy, competition, competitor, enemy, opposition, rival
• مترادف: adversary, antagonist, foe
• متضاد: adherent, advocate, ally, exponent, pro, proponent
• مشابه: archenemy, competition, competitor, enemy, opposition, rival
- This boxer faces a tough opponent in the ring tonight.
[ترجمه Reyhane] این بوکسور امشب توی رینگ با یک حرف سخت روبه رو میشه|
[ترجمه شان] این مشتزن امشب با حریف سر سختی در رینگ رو به رو میشود.|
[ترجمه Mrjn] رینگ :میدان ( تهاجم فرهنگی ) 😂|
[ترجمه گوگل] این بوکسور امشب در رینگ با حریف سرسختی روبرو می شود[ترجمه ترگمان] این بوکسور، یه رقیب خشن در حلقه امشب قرار داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The candidate's opponent is now resorting to dirty tricks to win this election.
[ترجمه جواد خزائی] رقیب این کاندیدا اکنون برای برنده شدن در این انتخابات متوسل به ترفند های کثیفی می شود|
[ترجمه گوگل] رقیب این نامزد اکنون برای پیروزی در این انتخابات به ترفندهای کثیف متوسل می شود[ترجمه ترگمان] حریف این نامزد اکنون به حقه های کثیف متوسل می شود تا برنده این انتخابات شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Soviet Union proved to be a stronger opponent than the Nazis had anticipated.
[ترجمه amin ehtemam] اتحاد جماهیر شوروی ثابت کرد که رقیب سخت تری است ، از آنچه که نازی ها پیشبینی کرده بودند .|
[ترجمه جواد خزائی] اتحاد جماهیر شوروی ثابت کرد که نسبت به آنچه نازی ها پیشبینی کرده بودند دشمن قوی تری می باشد|
[ترجمه گوگل] اتحاد جماهیر شوروی نشان داد که مخالفی قویتر از آنچه نازیها پیشبینی میکردند است[ترجمه ترگمان] اتحاد جماهیر شوروی ثابت کرد که رقیب قوی تر از نازی ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید