onetime

/ˈwənˈtaɪm//ˈwənˈtaɪm/

معنی: یک زمانی
معانی دیگر: پیشین، قبلی، سابق، یکوقتی، سابقا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: former.
مشابه: former

- a one-time member of the team
[ترجمه گوگل] یک بار عضو تیم
[ترجمه ترگمان] یکی از اعضای تیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: done or occurring only once.
متضاد: chronic

- a one-time chance to win the championship
[ترجمه گوگل] یک بار شانس قهرمانی
[ترجمه ترگمان] یک فرصت برای پیروزی در مسابقات قهرمانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Neil McMurtry, a one-time bus driver, is the lead singer.
[ترجمه زینب عفتی] نیل مکمرتی، راننده اتوبوس سابق، خواننده اصلی است.
|
[ترجمه مهسا توکلی] نیل مکمرتی، که قبلاً راننده اتوبوس بود، خواننده اصلی است.
|
[ترجمه گوگل]نیل مک مورتری، یک راننده اتوبوس، خواننده اصلی است
[ترجمه ترگمان]نیل McMurtry، راننده اتوبوس یک روزه، خواننده پیشرو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Duggan, a TV presenter and one-time journalist, made the announcement last week.
[ترجمه ش.] دوگان، روزنامه نگار سابق و مجری فعلی تلویزیون، هفته ی گذشته این خبر را اعلام کرد.
|
[ترجمه گوگل]دوگان، مجری تلویزیون و روزنامه‌نگار سابق، هفته گذشته این خبر را اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]دوگان، یک مجری تلویزیون و یک روزنامه نگار زمانی، هفته گذشته این خبر را اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They swept in refusing to see their one-time friends.
[ترجمه گوگل]آنها از دیدن دوستان سابق خود امتناع کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها از دیدن دوستان one امتناع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some officials, such as Mr Gavin, urge Washington to consider a one-time national amnesty.
[ترجمه گوگل]برخی از مقامات، مانند آقای گاوین، از واشنگتن می خواهند که یک بار عفو ملی را در نظر بگیرد
[ترجمه ترگمان]برخی از مقامات، مانند آقای گوین، واشنگتن را بر آن دارند تا یک عفو عمومی یک ساعته را در نظر بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Foolishly the deejay opted for cash, a one-time deal he still regrets.
[ترجمه گوگل]دیجی به طرز احمقانه ای پول نقد را انتخاب کرد، معامله ای که هنوز هم از آن پشیمان است
[ترجمه ترگمان]Foolishly the پول نقد را انتخاب کرد، یک معامله یک روزه که هنوز پشیمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The company expects to incur one-time expenses through mid-1999 associated with the integration of these businesses.
[ترجمه گوگل]این شرکت انتظار دارد تا اواسط سال 1999 هزینه های یکباره را در ارتباط با ادغام این مشاغل متحمل شود
[ترجمه ترگمان]این شرکت انتظار دارد تا در اواسط سال ۱۹۹۹ هزینه های یک زمان را با ادغام این شرکت ها متحمل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As for this year, one-time items will reduce the 1996 budget deficit.
[ترجمه گوگل]در مورد امسال نیز اقلام یکباره باعث کاهش کسری بودجه سال 96 می شود
[ترجمه ترگمان]در سال جاری، یک مورد زمانی کسری بودجه سال ۱۹۹۶ را کاهش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Jobs and his onetime partner Steve Wozniak are scheduled to join Amelio on-stage during his keynote speech.
[ترجمه گوگل]جابز و شریک سابقش استیو وزنیاک قرار است در طول سخنرانی اصلی خود به آملیو روی صحنه بپیوندند
[ترجمه ترگمان](استیو وازنیاک)و (استیو وازنیاک)، هم کار سابق او، قرار است در سخنرانی اصلی خود به امیلیو روی صحنه بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The latest round of layoffs will cost the company $ 90 million to $ 100 million in one-time charges this quarter.
[ترجمه گوگل]آخرین دور اخراج، 90 تا 100 میلیون دلار هزینه یکباره برای شرکت در این سه ماهه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]آخرین دور از اخراج برای این شرکت ۹۰ میلیون دلار هزینه خواهد داشت که این مبلغ به مدت یک ماه به ۱۰۰ میلیون دلار می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A one-time county cricketer, he still plays for Darlington with whom he has a reputation as a high scorer.
[ترجمه گوگل]او که یک بار کریکت کانتی بوده است، هنوز هم برای دارلینگتون بازی می کند که نزد آنها به عنوان یک گلزن بالا شهرت دارد
[ترجمه ترگمان]او که یک کریکت باز کشوری است، هنوز برای دارلینگتون بازی می کند و او به عنوان بهترین گلزن این شهر شهرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His complexion evokes the onetime Cleveland racketeer, Waxy Gordon.
[ترجمه گوگل]رنگ چهره او تداعی کننده واکسی گوردون بازیکن سابق کلولند است
[ترجمه ترگمان]رنگ چهره او، \"onetime Cleveland\" و \"waxy گوردون\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The disposal costs could include a one-time charge to dump the water permanently into the sewer system.
[ترجمه گوگل]هزینه های دفع می تواند شامل یک بار شارژ برای تخلیه دائمی آب به سیستم فاضلاب باشد
[ترجمه ترگمان]هزینه های دفع می تواند شامل یک شارژ تمام وقت برای تخلیه آب برای همیشه در سیستم فاضلاب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Phoenix expects to incur a one-time charge of $ 1 million to cover severance and relocation costs associated with the move.
[ترجمه گوگل]فینیکس انتظار دارد یک بار هزینه 1 میلیون دلاری برای پوشش هزینه های جدایی و جابجایی مرتبط با این انتقال متحمل شود
[ترجمه ترگمان]فونیکس انتظار دارد برای پوشش دادن هزینه های جابجایی و نقل مکان همراه با این حرکت یک هزینه ۱ میلیون دلاری را متحمل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Following a tremendous start to this term, the one-time journeyman has pronounced his determination to go for the title.
[ترجمه گوگل]پس از شروع فوق‌العاده این ترم، سفیر یک‌باره عزم خود را برای رفتن به این عنوان اعلام کرده است
[ترجمه ترگمان]پس از شروع فوق العاده این دوره، یک کارگر ماهر، عزم خود را برای رفتن به عنوان قهرمانی اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We'd fade into someone at least one time in life,not for any result,company,ownership even love,just for meeting you in my most beautiful days.
[ترجمه گوگل]ما حداقل یک بار در زندگی به کسی تبدیل می‌شویم، نه برای هیچ نتیجه‌ای، شرکتی، مالکیتی، حتی عشقی، فقط برای دیدار با تو در زیباترین روزهایم
[ترجمه ترگمان]حداقل یک زمانی در زندگی محو می شویم، نه برای هر نتیجه، شرکت، مالکیت حتی عشق، فقط برای ملاقات با تو در most روز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. At one time he was dominating over the party.
[ترجمه گوگل]زمانی بر حزب مسلط بود
[ترجمه ترگمان]در یک زمان، او بر حزب حاکم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. At one time the doctors couldn't cure TB/cure people of TB.
[ترجمه گوگل]زمانی پزشکان نمی‌توانستند سل را درمان کنند/ افراد مبتلا به سل را درمان کنند
[ترجمه ترگمان]پزشکان در یک زمان بیماری سل یا درمان بیماران سل را درمان نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. You not once gave me one time to turn the head, I always in smiled actually to you.
[ترجمه گوگل]تو نه یک بار به من فرصت دادی تا سرم را برگردانم، من همیشه به تو لبخند می زدم
[ترجمه ترگمان]تو یه بار بهم وقت ندادی که سر رو عوض کنم همیشه به تو لبخند می زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. It is said that at one time a highwayman lived in the house.
[ترجمه گوگل]می گویند روزگاری در آن خانه بزرگراهی زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]می گویند که در یک زمان راهزنی در خانه زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Never regret anything because at one time it was exactly what you wanted.
[ترجمه گوگل]هرگز از چیزی پشیمان نشو زیرا زمانی دقیقاً همان چیزی بود که می خواستی
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت حسرت چیزی رو نمی خورم چون یه بار دقیقا همون چیزی بود که تو می خواستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He beat up on my brother's kid one time.
[ترجمه گوگل]او یک بار بچه برادرم را کتک زد
[ترجمه ترگمان] یه بار به بچه برادرم ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. In your life, there will at least one time that you forget yourself for someone, asking for no result, no company, no ownership nor love. Just ask for meeting you in my most beautiful years.
[ترجمه گوگل]در زندگی شما حداقل یک بار پیش می آید که خود را به خاطر کسی فراموش کنید، بدون هیچ نتیجه ای، بدون شرکت، بدون مالکیت و عشق فقط از شما بخواهم در زیباترین سالهایم ملاقات کنم
[ترجمه ترگمان]در زندگی شما حداقل یک زمان وجود دارد که شما خودتان را برای کسی فراموش می کنید و در نتیجه هیچ شرکتی، نه شرکتی، نه مالکیت و نه عشق را طلب می کنید فقط از شما خواهش می کنم که در زیباترین ساله ای من ملاقات کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. At one time we met frequently.
[ترجمه گوگل]در یک زمان ما اغلب ملاقات می کردیم
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات همدیگر را می دیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The fish lay thousands of eggs at one time.
[ترجمه گوگل]ماهی در یک زمان هزاران تخم می گذارد
[ترجمه ترگمان]ماهی در یک زمان هزاران تخم مرغ دراز کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. A little delay will give one time to prepare.
[ترجمه گوگل]کمی تاخیر یک زمان برای آماده شدن می دهد
[ترجمه ترگمان]یک تاخیر کوچک یک زمان برای آماده شدن به شما می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. All of them were French possessions at one time or another.
[ترجمه گوگل]همه آنها زمانی متعلق به فرانسه بودند
[ترجمه ترگمان]همه آن ها در یک زمان اموال فرانسه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. At one time they used to mine coal in these valleys.
[ترجمه گوگل]زمانی در این دره ها زغال سنگ استخراج می کردند
[ترجمه ترگمان]در این دره ها از معادن زغال سنگ استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. At one time the schools were mainly attached to the church.
[ترجمه گوگل]زمانی مدارس عمدتاً به کلیسا متصل بودند
[ترجمه ترگمان]در یک زمان، مدارس عمدتا به کلیسا وابسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یک زمانی (صفت)
onetime

انگلیسی به انگلیسی

• former; at some time in the past
once; former
you use one-time to indicate that someone used to have a particular job, position, or role.

پیشنهاد کاربران

One - time یک صفت هست به معنی یکبار مصرف، یکباره
یعنی چیزی که یکبار فقط میتونه مورد استفاده قرار بگیره یا فقط یکبار اتفاق بیفته
🚨 باید حتما بین one و time یک خط هایفن قرار داده باشه
∆ you've unlocked a gift. With these one - time streak freezes, you can miss one day of practice without losing your streak
...
[مشاهده متن کامل]

تکرار نشدنی
one - time opportunity فرصت تکرار نشدنی
معنای دوستان
( فقط ) یکبار، یک بار برای همیشه
. . .
In fact, the software can be used free of charge for a trial period of 40 days , after which, in order to continue to take advantage of the advanced features ( e. g. the creation of encrypted archives ) , a license must be purchased at a cost of 36, € 54 "one - time" fee
...
[مشاهده متن کامل]

یک زمانی
سر وقت
مقطعی
پیشین، قبلی
یک باره
Because drug addiction is typically a chronic disorder, a short - term, one - time treatment is usually not sufficient lengths of time.
از آنجایی که اعتیاد به مواد مخدر معمولاً اختلالی مزمن است، مدت زمان یک در مان یک باره و کوتاه مدت، کافی نیست.
پیشین. سابق
به موقع
فقط یک بار، یک بار برای همیشه
یکباره
پیشین
یه زمانی
سروقت بودن، به موقع بودن،

one time به معنی یکبار
on time به معنی سروقت/
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس