[ترجمه گوگل]تاکسی روی نقطه ظاهر شد [ترجمه ترگمان]تاکسی روی نقطه ظاهر شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Just name the time and I'll be there on the dot.
[ترجمه Mrjn] فقط زمان را بگویید و من سرموقع آنجا خواهم آمد.
|
[ترجمه گوگل]فقط زمان را نام ببرید و من روی نقطه آنجا خواهم بود [ترجمه ترگمان]فقط زمان رو بگو و من هم اونجا خواهم بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Please tell him I'll call him on the dot of twelve.
[ترجمه گوگل]لطفا به او بگویید من او را روی نقطه دوازده صدا می کنم [ترجمه ترگمان]لطفا به او بگویید که من او را در نقطه ساعت دوازده صدا می زنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Breakfast is served at 8 on the dot.
[ترجمه گوگل]صبحانه در ساعت 8 سرو می شود [ترجمه ترگمان]صبحانه ساعت ۸ روی نقطه سرو می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Two o'clock on the dot! How's that for punctuality!
[ترجمه گوگل]ساعت دو روی نقطه! برای وقت شناسی چطور! [ترجمه ترگمان]ساعت دو است! این چه چیزی است برای وقت شناسی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I expect you to arrive at 7:30 on the dot.
[ترجمه Maryam] انتظار دارم که شما ساعت 7:30 سر موقع برسید
|
[ترجمه گوگل]من انتظار دارم که ساعت 7:30 در نقطه حضور داشته باشید [ترجمه ترگمان]انتظار دارم ساعت ۷: ۳۰ به نقطه رسیدید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. At four-thirty on the dot Benny put on his coat and cap and bade William goodnight.
[ترجمه گوگل]بنی در ساعت چهار و نیم کت و کلاه خود را پوشید و به ویلیام شب بخیر گفت [ترجمه ترگمان]در ساعت چهار و نیم، بنی روی کت و کلاهش گذاشت و به ویلیام خداحافظی کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Matthew arrived on the dot of seven.
[ترجمه Maryam] متیو سر موقع ساعت 7 رسید
|
[ترجمه گوگل]متی روی نقطه هفت رسید [ترجمه ترگمان] متیو \"به نقطه شماره ۷ رسید\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• like a clock, exactly, to the minute
پیشنهاد کاربران
مثال؛ The meeting starts at 9 am, so make sure you’re there on the dot. A friend might say, “I can always count on Sarah to be on the dot for our lunch dates. ” In a work setting, a supervisor might praise an employee by saying, “John is a reliable employee who is always on the dot. ”
راس ساعت، سر ساعت exactly on time I leave for school at six on the dot at early morning من صبح زود سر ساعت ( رأس ساعت ۷ ) میرم سر کار.