on the dot


(عامیانه) درست سر ساعت، درست به موقع

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: (informal) exactly on time; punctually.
مترادف: punctually
مشابه: promptly

جمله های نمونه

1. I'll be there on the dot.
[ترجمه Maryam] سر موقع انجا خوام بود
|
[ترجمه گوگل]من آنجا روی نقطه خواهم بود
[ترجمه ترگمان]من در آن نقطه خواهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They appeared on the dot of 50 pm as always.
[ترجمه مائده] آن ها همیشه سر ساعت 5 بعد از ظهر پیدا می شوند
|
[ترجمه گوگل]مثل همیشه در نقطه 50 بعد از ظهر ظاهر شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها روی نقطه ۵۰ pm مثل همیشه ظاهر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He's very punctual always arrives on the dot.
[ترجمه گوگل]او بسیار وقت شناس است همیشه به نقطه می رسد
[ترجمه ترگمان]او خیلی وقت شناس و وقت شناس به نقطه می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Mr Green arrived at six on the dot .
[ترجمه سولماز] آقای گرین راس ساعت 6 رسید.
|
[ترجمه گوگل]آقای گرین به ساعت شش روی نقطه رسید
[ترجمه ترگمان]آقای گرین به ساعت شش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The three o'clock train arrived on the dot.
[ترجمه Mrjn] قطارِ ساعت۳ به موقع ( سروقت ) رسید
|
[ترجمه گوگل]قطار ساعت سه به نقطه رسید
[ترجمه ترگمان]قطار ساعت سه به نقطه رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The plane landed at two o'clock on the dot.
[ترجمه Mrjn] هواپیما ( دقیق ) سر ساعت ۲ فرود آمد.
|
[ترجمه گوگل]هواپیما در ساعت دو در نقطه فرود آمد
[ترجمه ترگمان]هواپیما ساعت دو در نقطه فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The taxi showed up on the dot.
[ترجمه Mrjn] تاکسی به موقع رسید.
|
[ترجمه گوگل]تاکسی روی نقطه ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]تاکسی روی نقطه ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Just name the time and I'll be there on the dot.
[ترجمه Mrjn] فقط زمان را بگویید و من سرموقع آنجا خواهم آمد.
|
[ترجمه گوگل]فقط زمان را نام ببرید و من روی نقطه آنجا خواهم بود
[ترجمه ترگمان]فقط زمان رو بگو و من هم اونجا خواهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Please tell him I'll call him on the dot of twelve.
[ترجمه گوگل]لطفا به او بگویید من او را روی نقطه دوازده صدا می کنم
[ترجمه ترگمان]لطفا به او بگویید که من او را در نقطه ساعت دوازده صدا می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Breakfast is served at 8 on the dot.
[ترجمه گوگل]صبحانه در ساعت 8 سرو می شود
[ترجمه ترگمان]صبحانه ساعت ۸ روی نقطه سرو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Two o'clock on the dot! How's that for punctuality!
[ترجمه گوگل]ساعت دو روی نقطه! برای وقت شناسی چطور!
[ترجمه ترگمان]ساعت دو است! این چه چیزی است برای وقت شناسی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I expect you to arrive at 7:30 on the dot.
[ترجمه Maryam] انتظار دارم که شما ساعت 7:30 سر موقع برسید
|
[ترجمه گوگل]من انتظار دارم که ساعت 7:30 در نقطه حضور داشته باشید
[ترجمه ترگمان]انتظار دارم ساعت ۷: ۳۰ به نقطه رسیدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At four-thirty on the dot Benny put on his coat and cap and bade William goodnight.
[ترجمه گوگل]بنی در ساعت چهار و نیم کت و کلاه خود را پوشید و به ویلیام شب بخیر گفت
[ترجمه ترگمان]در ساعت چهار و نیم، بنی روی کت و کلاهش گذاشت و به ویلیام خداحافظی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Matthew arrived on the dot of seven.
[ترجمه Maryam] متیو سر موقع ساعت 7 رسید
|
[ترجمه گوگل]متی روی نقطه هفت رسید
[ترجمه ترگمان] متیو \"به نقطه شماره ۷ رسید\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• like a clock, exactly, to the minute

پیشنهاد کاربران

مثال؛
The meeting starts at 9 am, so make sure you’re there on the dot.
A friend might say, “I can always count on Sarah to be on the dot for our lunch dates. ”
In a work setting, a supervisor might praise an employee by saying, “John is a reliable employee who is always on the dot. ”
راس ساعت، سر ساعت exactly on time
I leave for school at six on the dot at early morning من صبح زود سر ساعت ( رأس ساعت ۷ ) میرم سر کار.
سر موقع ؛ سر ساعت

بپرس