[ترجمه گوگل]آن پسر واقعاً در توپ است [ترجمه ترگمان] اون یارو واقعا توی مجلس رقص - ه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. That new teacher is really on the ball.
[ترجمه ARSALANVK] آن معلم جدید واقعا در کارش موفق است
|
[ترجمه Parniyan Ahmadi] ان معلم جدید واقعا حواس جمع است
|
[ترجمه گوگل]آن معلم جدید واقعاً در توپ است [ترجمه ترگمان]آن معلم جدید واقعا در مجلس رقص است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The new publicity manager is really on the ball.
[ترجمه گوگل]مدیر تبلیغات جدید واقعاً در توپ است [ترجمه ترگمان]مدیر تبلیغات جدید واقعا در مجلس رقص حضور دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The batter was beaten by the sidespin on the ball.
[ترجمه گوگل]خمیر با چرخش کناری روی توپ زده شد [ترجمه ترگمان]The در مجلس رقص شکست خورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. She puts a lot of spin on the ball.
[ترجمه گوگل]او چرخش زیادی روی توپ میزند [ترجمه ترگمان]او توپ زیادی را روی توپ می گذارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. That banker is really on the ball.
[ترجمه Shirinbahari] این بانکدار واقعا فعال و با قابلیت است.
|
[ترجمه گوگل]آن بانکدار واقعاً در توپ است [ترجمه ترگمان]بانک دار واقعا در مجلس رقص است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She really is on the ball; she's bought houses at auctions so she knows what she's doing.
[ترجمه گوگل]او واقعاً روی توپ است او خانه هایی را در حراجی ها خریده است تا بداند دارد چه می کند [ترجمه ترگمان]او واقعا در مهمانی رقص است؛ در حراج خانه خریده، بنابراین او می داند چه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. How do you put more spin on the ball?
[ترجمه گوگل]چگونه می توان چرخش بیشتری روی توپ انجام داد؟ [ترجمه ترگمان]نظرت راجع به توپ چیه؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Keep your eye on the ball and follow through on your swing. Good!
[ترجمه گوگل]چشم خود را به توپ نگه دارید و تاب خود را دنبال کنید خوب! [ترجمه ترگمان]حواست به توپ باشه و از through پیروی کنی بسیار خوب! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. They're really on the ball, quite frightening sometimes.
[ترجمه گوگل]آنها واقعاً روی توپ هستند، گاهی اوقات بسیار ترسناک هستند [ترجمه ترگمان]آن ها واقعا در مجلس رقص هستند، بعضی وقت ها خیلی ترسناک [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. A photographer who was on the ball got some great pictures of the incident.
[ترجمه گوگل]عکاسی که روی توپ بود، عکس های فوق العاده ای از این حادثه گرفت [ترجمه ترگمان]یک عکاس که در مجلس بود عکس های فوق العاده ای از این حادثه گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Calluses grow on the ball of the foot and do not have a nucleus.
[ترجمه گوگل]پینه ها روی توپی پا رشد می کنند و هسته ندارند [ترجمه ترگمان]calluses بر روی توپ پا رشد می کنند و هسته ندارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. There seemed to be no time on the ball, and poor Dylan Kerr was run ragged down the right wing.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که فرصتی برای حضور در توپ وجود نداشته باشد و دیلن کر بیچاره از جناح راست به زمین زده شد [ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که در مجلس رقص وقت نداریم، و دیلان بیچاره هم از جناح راست منحرف شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He will need to keep his eye on the ball during an opening match against rookie Peter Ebdon.
[ترجمه گوگل]او باید در جریان بازی افتتاحیه مقابل پیتر ابدون تازه کار، مراقب توپ باشد [ترجمه ترگمان]او باید در حین مسابقه افتتاحیه با پیتر ebdon، در مسابقه افتتاحیه، چشم خود را بر روی توپ نگه دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
پیشنهاد کاربران
مثال؛ She’s always on the ball and never misses a deadline. A friend might describe another friend as, “He’s always prepared and ready to take action. He’s on the ball. ” A coworker might say, “She’s proactive and stays ahead of her work. She’s always on the ball. ”
هوشیار، زرنگ، حواس جمع، متوجه
شش دانگ
آماده باش حواس جمع
کار درست هم میشه گفت، مثلا: He is on the ball : کارش درسته
گوش به زنگ هوشیار
quick to understand
درک کردن سریع مسائل یا در واکنش به یک وضعیت بسیار سریع و دقیق بودن
سرحال و سرزنده
بادقت
زرنگ، باهوش
حواس جمع ، بادقت ، هوشیار
بادقت ، هوشیار، حواس جمع
به اصطلاح خودمون بخوام بگم، تیز و بُز
زرنگ. سریع فکر وعمل کردن
افراد واقعا حرفه ای وکاربلدهستند
حاضر و سریع در واکنش و جواب
سلام دوستان. تعریف انگلیسی doing a good jobدر فارسی خودمون میشه گفت حواس جمع بودن یا ماهر بودن. از این اصطلاح در جملات استفاده میشه= For example:if you want this job you have to be on the ball