of

/ʌv//ɒv/

معنی: از، در باره، بوسیله، از طرف، از لحاظ، ز، در جهت، از مبدا، از منشا، در سوی
معانی دیگر: علامت کسره (کسره ی ربط)، ساخته شده از، - یی، حاوی، دارای، (نمایشگر مقدار یا میزان یا نسبت بخش به کل)، وابسته به، مال، از آن، (در دادن تاریخ یا زمان)، (در نشان دادن رابطه)، (نشان دادن عمل نسبت به چیزی یا کسی)، (آثار هنری و ادبی و غیره) توسط کسی، مربوط یا پیوسته به چیزی یا کسی، با، از محل بخصوصی، اهل، از راه، به دلیل، به علت، (همراه صفت و of - در داوری رفتار)، بسبب

بررسی کلمه

حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: used to indicate distance or separation from.

- within a foot of the door
[ترجمه Mahyar sari] در فاصله یک قدمی از درب
|
[ترجمه Ali] فاصله یک قدم تا درب
|
[ترجمه آذررضا] f در ابزار صنعتی با ۱۵ کیلو گرم وزن که با جوشکاری بعداز خم کاری میلگرد ۲۵ میلیمتر قد یک متر با این شکل ساخته میشود میتواند با چرخش دست یک حمل کننده تیرآهن با وزن ۲۲۵۰۰کیلوگرم ۲۳تن تیر آهن را با نیم چرخش حدودا ۱۲ دقیقه تخلیه کند با این فهم متوجه میشویم که مانند مورچه که حمل باری که چند برابر وزن خودش است را جابجا میکند این موجود حرف f نیز وسیعتر از معنی که وجود دارد پیدا میکند بجای اینکه ترجمه کنیم of علی یک متر مانده ب در فهم کنیم علی احاطه نموده است بر محیط پیرامون و فقط یک متر از در که برای Ali تعریف میشود میزان مانده از حاصل شدن از آن خود کرده است
|
[ترجمه گوگل] در یک قدمی در
[ترجمه ترگمان] در یک متری در،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They were cheated of their opportunity.
[ترجمه محمد] آنها از فرصت خود استفاده کرده اند
|
[ترجمه سیامک] آن ها از فرصت خویش محروم شده بودند.
|
[ترجمه لیلانوری] آنها از فرصت ( موقعیت ) خود محروم شده بودند.
|
[ترجمه گوگل] آنها از فرصت خود فریب خوردند
[ترجمه ترگمان] آن ها از فرصت استفاده کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: used to indicate origin.

- the natives of the mountains
[ترجمه متین] بومیانی از کوهسنان
|
[ترجمه گوگل] بومیان کوهستان
[ترجمه ترگمان] بومیان کوهستان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: used to indicate cause or explanation.

- He died of a serious wound.
[ترجمه گوگل] او بر اثر جراحت شدید جان باخت
[ترجمه ترگمان] اون بخاطر یه زخم جدی مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: made from.

- a blanket of wool
[ترجمه m] یکپتوی نرم و پشمی
|
[ترجمه گوگل] یک پتوی پشمی
[ترجمه ترگمان] یک پتو پشمی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: used to indicate something in apposition.

- that fool of a politician
[ترجمه لیلانوری( مترجم)] آن سیاستمدار احمق
|
[ترجمه گوگل] آن احمق یک سیاستمدار
[ترجمه ترگمان] آن احمق یک سیاست مدار،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: containing.

- a pail of water
[ترجمه گوگل] یک سطل آب
[ترجمه ترگمان] یک سطل آب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: connected with.

- the back of a chair
[ترجمه گوگل] پشتی یک صندلی
[ترجمه ترگمان] پشت یک صندلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: characterized by.

- a man of integrity
[ترجمه گوگل] مردی با صداقت
[ترجمه ترگمان] مردی با کمال صحت و درستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(9) تعریف: before; until.

- ten minutes of six
[ترجمه احسان] ده دقیقه تا شش
|
[ترجمه گوگل] ده دقیقه از شش
[ترجمه ترگمان] ده دقیقه از شش دقیقه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(10) تعریف: belonging to.

- the home of a friend
[ترجمه گوگل] خانه یک دوست
[ترجمه ترگمان] خانه یک دوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(11) تعریف: concerning; about.

- a discussion of politics
[ترجمه گوگل] بحث در مورد سیاست
[ترجمه ترگمان] بحث درباره سیاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(12) تعریف: named or specified as.

- the land of Oz
[ترجمه گوگل] سرزمین اوز
[ترجمه ترگمان] سرزمین \"اوز\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(13) تعریف: with respect to.

- She is hard of hearing.
[ترجمه گوگل] او کم شنوا است
[ترجمه ترگمان] شنیدن صدایش سخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: to.

- offering
[ترجمه گوگل] ارائه
[ترجمه ترگمان] پیشنهاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: against.

- offend
[ترجمه گوگل] توهین کردن
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. of a marriageable age
دارای سن مناسب برای زناشویی

2. of a mean stature
دارای قد متوسط

3. of course not!
البته که نه !

4. of course, he doesn't know (that) we have come
البته او نمی داند که ما آمده ایم.

5. of his book's first printing only one copy is extant
فقط یکی از نسخه های چاپ اول کتابش باقی مانده است.

6. of his own motion
به خواست خودش

7. of middle size
دارای اندازه ی متوسط

8. of none effect
بدون هیچ گونه اثر

9. of questionable origin
دارای منبع نامعلوم

10. of thee i sing
تو را می ستایم.

11. of what duration?
در طول چه مدتی ؟

12. of (or in) the nature of
مانند،همانند،مثل،دارای،دارای ویژگی

13. of a certain age
(معمولا در مورد زنان) پا به سن گذاشته

14. of a certainty
(قدیمی) بدون شک،محققا،حتما

15. of a kind
1- (عامیانه) یک جور،از یک نوع،هم گونه 2- از جنس بد،نامرغوب،بد

16. of a piece (or of one piece)
همانند،یکجور،از یک نوع

17. of a size
هم اندازه،به یک اندازه

18. of a sort
از نوع نامرغوب،پست،بنجل

19. of a truth
مطمئنا،قطعا،واقعا

20. of age
به سن قانونی،بالغ

21. of all others
بالاتر از همه،مافوق دیگران،بیشتر از همه

22. of all people (or things)
در میان همه ی افراد (یا چیزها)

23. of choice
ارجح،برگزیده،مورد پسندتر

24. of concern
نگران کننده،ناراحت کننده،درخور رسیدگی

25. of course
البته،محققا،بی گمان،زینهار،طبیعتا،طبعا

26. of foot
رهرو،دونده،ـ رو

27. of good (or evil) repute
خوشنام (یا بدنام)

28. of great pith and moment
بسیار مهم و خطیر،حیاتی

29. of kin
وابسته،منسوب،خویش

30. of late
اخیرا،تازگی

31. of many (or few) words
پر حرف (یا کم حرف)

32. of necessity
هرآینه،الزاما،بنابه ضرورت

33. of no consequence
بی اهمیت،غیر مهم

34. of no consideration
بی اهمیت

35. of no value
بی ارزش

36. of noble birth
نجیب زاده،از خانواده ی اشرافی

37. of one's own
(فقط) مال خود شخص،شخصی

38. of one's own (free) will
بنا به درخواست (آزادانه ی) خود،بنا به دلخواه خود

39. of one's own accord
به میل خود،داوطلبانه،بنا به خواسته خود

40. of price
پربها،پرارزش

41. of school age
به سن مدرسه رفتن

42. of service
مفید،کمک کننده

43. of set purpose
1- به منظور خاص،به هدف معین 2- عمدا،به طور عمدی

44. of sorts
1- انواع و اقسام،گونه های مختلف،جورهای گوناگون 2- نوع نامرغوب یا پست

45. of that (or his, her, etc. ) ilk
امثال آن (او و غیره)

46. of the deepest (or blackest) dye
از بدترین نوع،بسیار بد،خبیث

47. of the essence
بسیارمهم،اساسی

48. of the first magnitude
مهمترین،بزرگترین،درجه یک

49. of the hour
برجسته ترین (چیز یا شخص) در این زمان

50. of value
دارای ارزش،ارزشمند

51. of yore
سابقا،در سابق،در گذشته

52. 80% of the forest is treated with insecticide
به 80 در صد جنگل حشره کش زده اند.

53. absence of mind
عدم حضور ذهن،حواس پرتی

54. absence of trained mechanics
نبودن مکانیک های آموزش دیده

55. abuse of power
سو استفاده از قدرت

56. abyss of shame
نهایت شرمندگی

57. acceleration of economic activity
زیاد شدن فعالیت اقتصادی

58. accrual of interest
انباشته شدن بهره(ی پول)

59. accusations of bribery besmirched his reputation
اتهام رشوه خواری شهرت او را لکه دار کرد.

60. accused of armed robbery
متهم به دزدی مسلحانه

61. accused of murder
متهم به قتل

62. accused of subversive activities
متهم به فعالیت های خرابکارانه

63. acres of time devoted to trivia
وقت زیادی که صرف چرندیات شد

64. acts of violence
اعمال خشونت آمیز

65. administration of punishment
تنبیه کردن،اجرای تنبیه

66. adoption of children has become difficult
گرفتن کودکان به فرزندی دشوار شده است.

67. afraid of the lion, he clambered up the hill
از ترس شیر چهار دست و پا از تپه بالا رفت.

68. agents of foreign powers
عمال نیروهای بیگانه

69. agglomerations of capital in banks
تراکم سرمایه در بانک ها

70. ahead of time
قبل از وقت (موعد)

مترادف ها

از (حرف اضافه)
in, from, of, by

درباره (حرف اضافه)
on, about, concerning, of, toward, re, in re

بوسیله (حرف اضافه)
of, with, by, via, per

از طرف (حرف اضافه)
of, for, on behalf of

از لحاظ (حرف اضافه)
of

ز (حرف اضافه)
of

در جهت (حرف اضافه)
of, with

از مبدا (حرف اضافه)
of

از منشا (حرف اضافه)
of

در سوی (حرف اضافه)
of

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Over Flux
موضوع: علمی
اضافه فوران ، تجاوز فوران مغناطیسی در هسته که معمولاَ باعث اشباع هسته و داغ شدن آن می شود. همچنین در برخی تجهیزات الکتربکی حفاظتی نیز به همین نام به منظور جلوگیری از این عیب پیش بینی می شود.

انگلیسی به انگلیسی

• belonging to; native to; on, upon; characterized by; separated from; coming from (a direction)

پیشنهاد کاربران

از
مثال: She took a sip of water.
او یک قاشقی از آب نوشید.
از، از طرف، متعلق به
He's a friend of mine.
او دوست من است.
گاهی وقت ها بسته به جمله در ترجمه فارسی باید با این معادل ترجمه شود: ناشی از
مثال:
جو اجتماعی ناشی از کمبود
social climate of scarcity
در
wheels of various sizes and types
چرخهایی در اندازه ها و شکل های مختلف
یکبار برای همیشه تمام معنیشو به خاطر بسپاریم:
۱. از لحاظ
۲. کسره ی ربط
۳. متشکل از
۴. مربوط به
۵. بخاطر، به علت
۶. دارایِ ( صفت )
۷. درباره
از ابتدای
کلمه "of" در انگلیسی در بسیاری از موارد استفاده می شود.
1. انتساب یا متعلق بودن: از "of" استفاده می شود تا نشان دهد که چیزی یا یک شخص یا یک مکان متعلق به چیزی یا یک شخص یا یک مکان دیگر است. به عنوان مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

- "A book of mine" ( یک کتاب مرا ) به معنای یک کتابی که مال من است.
- "The voice of the singer" ( صدای خواننده ) بدین معنی است که صدایی که توسط خواننده منتشر می شود.
2. موقعیت مکانی: کلمه "of" می تواند برای نشان دادن مکان یا مبدا چیزی استفاده شود. به عنوان مثال:
- "North of the city" ( شمال شهر ) نشان می دهد که مکانی در شمال شهر قرار دارد.
- "The top of the mountain" ( قله کوه ) نشان می دهد که گوشه ای از کوه را مورد اشاره قرار می دهد.
3. تعیین ویژگی و مشخصات: از "of" برای ارتباط دادن دو عنصر و بیان ویژگیهای یک چیز استفاده می شود. به عنوان مثال:
- "A cup of tea" ( یک فنجان چای ) به معنای یک فنجانی که در آن چای سرو می شود.
4. هنگام اشتراک گذاری: از "of" برای نشان دادن اشتراک یا ملکیت چیزی استفاده می شود. به عنوان مثال:
- "A picture of the family" ( یک عکس از خانواده ) نمایش دهنده یک تصویری است که خانواده را نشان می دهد.

اونلی فنز یک سرویس کسب و کار در لندن است. تولیدکنندگان محتوا می توانند از کاربرانی که در محتوای آن ها مشترک هستند ( فنز/هواداران/طرفداران ) به صورت ماهیانه . درآمد کسب کنند. این مورد در بین کارگران جنسی محبوب است،
...
[مشاهده متن کامل]

موارد استفاده:
پورنوگرافی در این سرویس مجاز است. در واقع، وب سایت عمدتاً توسط مدل های پورنوگرافی، هم آماتور و هم حرفه ای استفاده می شود،
اما همچنین دارای یک بازار با سرآشپزها، علاقه مندان به تناسب اندام و نوازندگان است.
بدون توجه به محتوای مصرفی، کاربران برای ثبت نام باید ۱۸ سال داشته باشند.

در بابِ
از جنسِ
از نوعِ
از نظرِ
Risks of به معنی ( خطرات ناشی از )
از این کلمه بیشتر برای آمیختن دو کلمه به هم استفاده میکنند
مثل، Window of house:پنجره خانه
water of life:آب زندگی
Employee of bank:استخدام بانک،
البته کاربرد های زیادی داره، ولی در بیشتر جاها من دیدم که برای جمع کردن و ترکیب کردن دو کلمه و یا حتی دو جمله باهم مورد استفاده قرار گرفته شده
...
[مشاهده متن کامل]

مثال فارسی: فصل زندگی من=فصل زندگی من، که *of* نقش رو دارهchapter of my life
امیدوارم تونسته باشم منظورمو رسونده باشم، مچکر

معنی های مختلفی مثل ( از، با، "ی"ربط آخر چسبان مثل God of war معنیش میشه خدای جنگ در اینجا در آخر کلمه "خدا" حرف "ی" آخر چسبان را هم در نظر میگیریم.
of در جملات معانی دیگر هم میتواند داشته باشد ولی در کُل یک حرف اضافه بشمار میرود.
حرف اضافه of
معادل حرف اضافه of در فارسی گاهی اوقات از است ولی در بیشتر مواقع این حرف اضافه معادلی ندارد. از of در زبان انگلیسی برای نشان دادن مالکیت و یا ارتباط استفاده می شود که ما این مفهوم را در فارسی با کسره ( - ِ ) نشان می دهیم. کسره نشانه مالکیت در فارسی است. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

a friend of mine ( یکی از دوستانِ من )
employees of the company ( کارکنانِ شرکت )
حرف اضافه of به معنای شامل
حرف اضافه of در مفهوم شامل اشاره دارد به چیزی یا کسی که عضو یک گروه است و یا برای توصیف یک چیز و قسمت ها و اعضای سازنده آن. توجه کنید که شامل معادل مستقیم of نیست بلکه توصیفی از مفهوم آن است و برای نشان دادن این مفهوم اغلب از کسره استفاده می شود. مثال:
a drop of rain ( یک قطره ( از ) باران )
both of us ( هر دوی ما )
منبع: سایت بیاموز

نسبت به:. . . . . . . . فرزند شما از بقیهٴ همکلاسی هایش زرنگ تر است. . . . .
از سویِ؛ از جانبِ؛ از طرف. . . . . . . . How clever of you to buy chocolate chip cookies – they’re my favorites.
از جهتِ؛ از حیث؛ از لحاظِ؛ از نظرِ:. . . . . . . - She is hard of hearing
به سبب؛ به علتِ؛ به جهتِ:. . . . . . . . . . . . He died of a serious wound
برای نشان دادن فاصله. . . . . . . . . . . . . . . within a foot of the door
...
[مشاهده متن کامل]

نشان دهندۀ جزئی از یک کل. . . . . . . . . . ten minutes of six
برای بیان نوع، جنس، صنف، طبقه، و مانند آن به کار می رود. . . . . a blanket of wool
متعلق به؛ مالِ. . . . . . . . the home of a friend
دربارۀ؛ درموردِ؛ در خصوصِ؛ راجع به. . . . . . . . . . a discussion of politics
نشان دهندۀ آغاز و مبدٲ چیزی ( شخص، حیوان، شیء، حالت، عدد، و مانند آن ) . . . the natives of the mountains

۱ - of. . با. . . دارای. . . . . محتوی. . . .
of a marriageable age. . . . . . با سن مناسب برای زناشویی
of a mean stature. . . . . . . . . . . . . با قامت متوسط
۲ - of no. . . . . بدون . . . .
of no value. . . . . . . بدون ارزش
of no consideration. . . . . بدون ملاحظه
متعلق به؛. . . . . بومی به؛. . . . . . در ، بر ؛ . . . . . مشخص شده توسط؛. . . جداشده از؛. . . . . آمدن از ( جهت )
علامت کسره ( کسره ی ربط )
وقتی که اِ که در آخر کلمه می آید برای ربط دادن کلمه به کلمه بعدی آمده باشد
وجود دارد
با ( ویژگی به خصوص )
a man/woman/matter of
مردی/زنی/مسئله ای با. . . . .
It's a matter of overwhelming importance
این مسئله ای با اهمیت بسیار است
She is a woman of enviable beauty
او زنی با زیبایی حسادت برانگیز است

از سوی
از میان
در زمره
بعضی وقت ها به شکل زیر می توان of را در جملات ترجمه کرد:
. . . of . . .
. . . یِ مرتبط با . . .
به خاطرِ
به این جمله از داستان The Scarlet Letter توجه کنید:
of few artistic encouragements,
به خاطر کمی ذوق ( ذائقه هنری ) ، . . . . محمدرضا ایوبی صانع
شامل، دربردارنده، دربرگیرنده، برای، در مورد
مبنی بر، یعنی
"The same thing is missing from Corfee’s treatment of "impacts on cities :
همین مساله در تلقی کورفی مبنی بر/یعنی "تاثیر بر شهرها" از قلم افتاده است.
متشکل از
با توجه به
Transformationists‟ view of the connection between environmental degradation and human exploitation encourages the building of alliances between environmental and social justice movements.
...
[مشاهده متن کامل]

دیدگاه تحول گرایی، با توجه به ارتباط بین تخریب محیط زیست و استثمار انسانی، ایجاد اتحاد بین جنبش های محیطی و عدالت اجتماعی را ترویج می کند.

حرف اضافه : از ، دربارهی ، متصل کردن جمله
ناشی از
به، از
به, نسبت به
به وسیله ی . مربوط به

دارای
حاکی از،
از رویِ،
. . Murmur of disapproval
زمزمه هایی از روی مخالف. . .
زمزمه های حاکی ( که ) از مخالفت. . .
بخاطره
از *درباره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس