overwhelm

/ˌoʊvəˈwelm//ˌəʊvəˈwelm/

معنی: دست پاچه کردن، منکوب کردن، درهم شکستن، پایمال کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن
معانی دیگر: غرقه کردن، فرا گرفتن، مستغرق کردن، از توان انداختن، از پا در آوردن، در هم کوبیدن، سراسیمه کردن، گیج کردن، (شدیدا) تحت تاثیر قرار دادن، غوط ه ور ساختن، مضمحل کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overwhelms, overwhelming, overwhelmed
(1) تعریف: to overcome by superior force; destroy.
مترادف: crush, overbear, overpower, prostrate
مشابه: awe, beat, conquer, defeat, destroy, invade, massacre, master, oppress, overcome, quash, quell, subdue, suppress, thrash

- The heavily armed invaders overwhelmed the defenders of the city.
[ترجمه علی‌رضا] مهاجمان مسلح مدافعان شهر را به شدت درهم کوفتند
|
[ترجمه گوگل] مهاجمان به شدت مسلح مدافعان شهر را در هم کوبیدند
[ترجمه ترگمان] مهاجمان مسلح به شدت مسلح مدافعان شهر را درهم شکستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to overcome emotionally.
مترادف: overcome, overpower
مشابه: amaze, astound, crush, devastate, overtake, prostrate, stagger, stun, swamp, transport

- Grief overwhelmed her and made her incapable of resuming her normal activities.
[ترجمه فواد بهمنی] غم و اندوه بر او چیره شد و او را از انجام امور عادی ناتوان کرد.
|
[ترجمه گوگل] غم و اندوه بر او چیره شد و او را قادر به از سرگیری فعالیت های عادی خود نکرد
[ترجمه ترگمان] اندوه بر او چیره می شد و او را قادر می ساخت که به فعالیت عادی خود ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to load or burden with an excess of something.
مترادف: deluge, encumber, overburden, overload, overtax, swamp
مشابه: avalanche, burden, load, oppress, overweigh, saddle, smother, stun, weigh down

- Loss of their jobs overwhelmed them with debt.
[ترجمه ریحانه] انها با از دست دادن شغل غرق بدهی شدند
|
[ترجمه گوگل] از دست دادن شغل آنها را غرق در بدهی کرد
[ترجمه ترگمان] فقدان شغل آن ها آن ها را با بدهی درهم شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Deal with stress fast whenever it threatens to overwhelm you.
[ترجمه نرگس] اجازه ندید استرس شما رو بگیره سریعا باهاش مقابله کنید
|
[ترجمه محمد جواد] هر وقت که استرس شما رو تحت تاثیر قرار داد، سریع او را نابود کنید
|
[ترجمه نسیم کاظمی] هرزمان در خطر این قرار داشتید که در استرس غرق شوید سریعا با آن مقابله کنید
|
[ترجمه گوگل]هر زمان که استرس شما را تحت تأثیر قرار داد سریعاً مقابله کنید
[ترجمه ترگمان]هر زمان که تهدید می کند که شما را غرق کند، با فشار بیشتری مقابله کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don't just win the match; overwhelm your opponents by about 20 goals to nil.
[ترجمه Meysam90] فقط پیروز مسابقه نشوید، آنها را ۲۰ بر صفر در هم بکوبید
|
[ترجمه گوگل]فقط در مسابقه پیروز نشوید حریفان خود را با حدود 20 گل به صفر مغلوب کنید
[ترجمه ترگمان]تنها در مسابقه پیروز نشوید، رقبای خود را در حدود ۲۰ گل به صفر برسانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The sheer mass of Snotlings can overwhelm or tie down an enemy unit even if the tiny creatures don't cause many casualties!
[ترجمه گوگل]انبوه انبوه اسناتلینگ ها می توانند یک واحد دشمن را زیر پا بگذارند یا آن ها را از پای در بیاورند حتی اگر موجودات کوچک تلفات زیادی نداشته باشند!
[ترجمه ترگمان]توده محض of می تواند یک واحد دشمن را درهم بشکند، حتی اگر این موجودات کوچک تلفات زیادی نداشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Napoleon's army was strong enough to overwhelm nearly any potential enemy.
[ترجمه گوگل]ارتش ناپلئون به اندازه کافی قوی بود که تقریباً بر هر دشمن احتمالی غلبه کرد
[ترجمه ترگمان]ارتش ناپلئون به اندازه کافی قوی بود که تقریبا هر دشمنی بالقوه را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This can surprise us and overwhelm us so much that by far the most appropriate response is to laugh.
[ترجمه گوگل]این می تواند ما را شگفت زده کند و آنقدر ما را تحت تأثیر قرار دهد که تا حد زیادی مناسب ترین پاسخ خندیدن است
[ترجمه ترگمان]این می تواند ما را شگفت زده کند و ما را به حدی از بین ببرد که تا به حال مناسب ترین پاسخ به خنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Such statistics can serve merely to overwhelm one with a sense of futility.
[ترجمه گوگل]چنین آماری می تواند صرفاً در خدمت غلبه بر احساس بیهودگی باشد
[ترجمه ترگمان]چنین آماری می تواند صرفا یک حس بیهودگی را در بر داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Something seemed to pour through his face and overwhelm her, something molten, timeless, glorious.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید چیزی از صورتش می ریزد و او را غرق می کند، چیزی مذاب، بی انتها، با شکوه
[ترجمه ترگمان]چیزی بر چهره اش جاری شد و او را درهم شکست، چیزی مذاب، درخشان، باشکوه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But he was able to overwhelm an audience of devotees by genuine warmth and frankness.
[ترجمه گوگل]اما او توانست با صمیمیت و صمیمیت صمیمانه مخاطبان فدایی را تحت تأثیر قرار دهد
[ترجمه ترگمان]ولی او توانست با گرمی و صمیمیت واقعی، شنوندگان را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In argument he never tried to overbear or overwhelm the opponent by intellectual bludgeoning.
[ترجمه گوگل]در بحث، او هرگز سعی نکرد با لجن کشی فکری بر حریف غلبه کند یا بر او غلبه کند
[ترجمه ترگمان]در این استدلال، او هرگز سعی نکرد که حریف فکری خود را از بین ببرد یا بر حریف چیره شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her story, however, will overwhelm adults and mesmerize kids.
[ترجمه گوگل]داستان او، با این حال، بزرگسالان را تحت تأثیر قرار می دهد و بچه ها را مسحور می کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، داستان او افراد بالغ و mesmerize کودک را تحت الشعاع قرار خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Other times, like tonight, the world threatened to overwhelm him.
[ترجمه گوگل]در مواقع دیگر، مانند امشب، دنیا او را تهدید کرد که او را غرق خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]بعضی اوقات دیگر، مثل امشب، دنیا تهدیدش می کند که او را درهم می شکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is now threatening to overwhelm the beds of a native seagrass which are important breeding grounds for fish.
[ترجمه گوگل]اکنون تهدیدی برای غلبه بر بستر یک علف دریایی بومی است که مکان مهمی برای پرورش ماهی است
[ترجمه ترگمان]هم اکنون تهدید می کند که بس تر یک seagrass بومی را که زمینه پرورش ماهی مهم است، از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was clear that one massive Allied offensive would overwhelm the weakened enemy.
[ترجمه گوگل]واضح بود که یک حمله گسترده متفقین بر دشمن ضعیف شده غلبه خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]واضح بود که یک حمله عظیم متفقین، دشمن تضعیف شده را تحت الشعاع قرار خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The software, designed for children, has good graphics and animation that doesn't overwhelm the content.
[ترجمه گوگل]این نرم افزار که برای کودکان طراحی شده است، دارای گرافیک و انیمیشن خوبی است که محتوا را تحت تاثیر قرار نمی دهد
[ترجمه ترگمان]این نرم افزار که برای کودکان طراحی شده است، گرافیک و انیمیشن خوبی دارد که محتوای آن را پر نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دست پاچه کردن (فعل)
abash, overwhelm, baffle, fluster, confuse, incommode, embarrass, disconcert

منکوب کردن (فعل)
overwhelm, suppress, beat, subjugate

درهم شکستن (فعل)
overwhelm, smash, break down, force, crash, vanquish, scrunch

پایمال کردن (فعل)
overwhelm, suppress, override, inculcate, devastate, trample

سراسر پوشاندن (فعل)
overwhelm

مستغرق دراندیشه شدن (فعل)
overwhelm

انگلیسی به انگلیسی

• overpower, defeat; master; crush; stagger; stun, daze; flood, engulf
if you are overwhelmed by a feeling or event, it affects you very strongly and you find it difficult to deal with.
if a group of people overwhelm a place or another group, they gain control of them.
see also overwhelming.

پیشنهاد کاربران

احاطه کردن
از پا درآوردن بهترین معنی براش هست
از پا درآوردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : overwhelm
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : overwhelming
✅️ قید ( adverb ) : overwhelmingly
وا موندن
گوزپیچ شدن، کف و خون قاطی کردن، بسته شدن راه گوز ( از شدت هیجان، ترس، فشار کاری، فشار روانی، غافلگیری )
به هم ریختن
از پا در اوردن
Government troops have overwhelmed the rebels and seized control of the capital.
نیروهای حکومتی شورشیان را از پا دراوردند و کنترل پایتخت را بدست گرفتند
غرق شدن / به زیر اب رفتن
...
[مشاهده متن کامل]

The rain that caused the flooding was of such unusual intensity that the sewers were overwhelmed.
بارانی که باعث سیل شد انچنان بصورت غیر طبیعی شدید بود که فاضلاب ها به زیر اب رفته بود
They were overwhelmed with grief when their baby died.
زمانی که فرزندشان فوت شد انها غرق در ماتم شدند

تحت فشار ( روانی یا کاری ) قرار دادشتن / غرق شدن ( در هیجانات و. . . ) / شدیدا تحت تاثیر قرار گرفتن، از پای در آمدن، پدر در آوردن، غرقه شدن، از توان انداختن، منکوب کردن، مغلوب شدن، چیره شدن، غالب شدن
۱ - شدیدا تحت تاثیر قرار دادن
۲ - در هم کوبیدن، شکست سخت دادن
۳ - تحت فشار قرار دادن، بیش از حد کار کشیدن
۴ - [ادبی] غرقه کردن کسی یا چیزی به طور کامل در آب
از پای درآمدن
سرشار بودن
چیره شدن
𝑂𝑣𝑒𝑟𝑤ℎ𝑒𝑙𝑚𝑒𝑑 𝐵𝑦 "𝑌𝑂𝑢𝑟" 𝑃𝑒𝑎𝑐𝑒
پر شدن کسی یا چیزی از چیز دیگر
مثال:
hospitals were overwhelmed with casualties
بیمارستان ها از قربانیان پر شده آمد.
تحت تاثیر قرار گرفتن یا تحت تاثیر قرار دادن
گیج کردن
مغلوب کردن/شدن
The way you flip your hair gets me overwhelmed
جوری که موهاتو کنار میزنی منو مغلوب خودت می کنی.
- What makes you beautiful by Onedirection
خسته شدن
از کار انداختن، از بین بردن
از بین بردن
اشباع کردن
سرکوب کردن
عاصی شدن
نابود کردن
تار و مار کردن
( درمورد طعم ) غالب بودن
overwhelm ( verb ) = inundate ( verb )
به معناهای :فرا گرفتن، غرقه کردن، غوطه ور کردن، مورد آماج یا هجوم قرار گرفتن
دستپاچه شدن ( سورپرایز شدن )
A: I got you a present. It's in appreciation of all the stuff you've been doin' for me
!B: It must've cost you a fortune
A: what Good's having dough ( money ) unless you spend it, huh
...
[مشاهده متن کامل]

B: Well, I know, but this so extravagant. I'm embarrassed. I'm really overwhelmed
. . . من واقعا دستپاچه شدم
Small Time Crooks 2000🎥
⭐⭐⭐
( شدیدا ) تحت تاثیر قرار دادن
overwhelm verb ( EMOTION )
[ T usually passive ] to cause someone to feel sudden strong emotion:
e. g.
1 ) I received a gift from my best friend on my last birthday.
It was a beautiful watch that I had been eyeing for a while. My friend knew how much I wanted it, so she saved up to buy it for me. When I opened the box and saw the watch, I was overwhelmed with emotion. I couldn’t believe that my friend had been so thoughtful and generous. I immediately put it on my wrist and have been wearing it every day since.
Every time I look at the watch, I am reminded of my friend and how lucky I am to have her in my life. I feel grateful and loved every time I wear it.
2 ) She was overwhelmed with/by grief when her father died.
3 ) I was overwhelmed by all the flowers and letters of support I received.

آشفته شدن🤦‍♂️
به تسخیر در آمدن ذهن در مقابل یه اتفاق بزرگ. حاکمیت کامل یک فکر خاص یا یک واقعه خاص بر ذهن. شاید بهترین تعریف. “فلج کننده ذهن“ باشه.
در هم شکستن ، داغون کردن
سردرگمی
حقیقتی ناگوار😒
Affect strongly so that a person cannot think clearly
تاثیر عاطفی شدید روی دیگران داشتن
غافلگیر کردن ( ، - )
شدیدا سورپرایز شدن
ناگهان لبریز از یک احساس شدن
۱ - غرق در ( هیجانات مثبت ) کردن
۲ - غرق در ( هیجانات منفی ) کردن
Harriet was overwhelmed by a feeling of homesickness
هریت غرق در احساس غم غربت شد
The children were overwhelmed with excitement
بچه ها غرق در هیجان و شادی بودند.
مسحور شدن
غلبه نمودن
هنگامی که مجموعه یا سیستمی به دلایلی چون فشار کاری، درخواست فراوان، عدم مدیریت و کلا هر عاملی از کار بیوفتد و نتواند ادامه دهد از این فعل استفاده میکنیم.

طاقت فرسا
جنگیدن با
به فکر فرو رفتن، خشک زدن ( فلانی خشکش زد ) ، جا خوردن، شوکه شدن
شدیدا کسی را احساساتی کردن
تحت الشعاع قرار دادن
قادر نبودن به انجام واکنشی
پدر درآوردن
1 - تحت فشار روانی شدید قرار داشتن
Harriet was overwhelmed by a feeling of homesickness. هریت تحت فشار بود بوسیله احساس دوری از خانه.
2 - تحت فشار کاری شدید قرار داشتن ( کار یا مشکل بیش از حدی که کنار آمدن با آن بسیار مشکل است. )
We were overwhelmed by the number of applications. ما تحت فشار کاری شدید قرار داشتیم بوسیله تعداد درخواست ها.
3 - سورپرایز کردن شدید کسی ( کسی را سورپرایز کردن جوری که نتونه چه جوری عکس العمل نشون بده )
I was completely overwhelmed by his generosity. من کاملا شگفت زده شده بودم بوسیله سخاوتش.
4 - درهم کوبیدن شدید کسی
In 1532 the Spaniards finally overwhelmed the armies of Peru. در سال 1532 اسپانیایی ها سرانجام ارتش های کشور پرو را در هم کوبیدند.

داغون کردن
اشباع شدن
غرق کردن در افکار ی که تحت فشار هستیم
شدیدا احساس کردن
فشار بیش از حد وارد کردن
تحت فشار قرار دادن
بیش از حد کار کشیدن
پوشش دادن
سرکوب کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٥)

بپرس