95 1620 100 1 on the go واژه on the go در جمله های نمونه 1. I've been on the go ever since eight o'clock this morning. [ترجمه سعادت] امروز صبح از ساعت 8 صبح تا به حال مشغول بودم (خيلي مشغله داشته ام)1|1 [ترجمه ترگمان]از ساعت هشت صبح تا حالا از ساعت هشت به اینجا آمدهام [ترجمه گوگل]من از ساعت هشت صبح تا به حال در حال حرکت بودم [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. I've been on the go all day. [ترجمه امیرعلی] من تمام روز رادر حال کار کردن بودم3|0 [ترجمه Roja Aryani] کل روز سرم شلوغ بود3|0 [ترجمه ترگمان]تمام روز را مشغول کار بودم [ترجمه گوگل]من تمام روز در حال حرکت بودم [ترجمه شما] ... معنی کلمه on the go به انگلیسی on the go• very busy; in motion, in action, constantly moving on the go را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران Morteza Aghalar همیشه در حال حرکت - (شخص) بسیار شلوغ و فعال - حرکت یا فعالیت غیر ثابت - روند تولید Morteza Aghalar مخفف OTG (کابل رابط بین گوشی هوشمند و وسایل دارای پورت USB مانند فلش مموری ) -نوعی برنامه نقشه و جهت یابی ebi در راههمراه ، هنگام جابجایی ، هنگام حرکت Psycho busy امیرحسین حضرتی با عجله کاری را انجام دادن. Eating on the goیعنی با عجله و تند تند غذا خوردن reyhane در رفت و آمدم اصطلاح است محمد حسین منظور عجله داشتن است.بعنوان مثال در اینجا: When we are on the go زمانیکه ما عجله داریم. محمد حسین علاوه بر معنی که پیش تر اشاره کردم، very busy (خیلی مشغول) هم معنی می دهد. سیداسماعیل ملک شادخت در لحظه فاطمه Eating on the go=on the travel Adel Chaichian سر کسی شلوغ بودن، مشغول بودن، گرفتار کار یا امور زندگی بودن، عجله داشتن Roja Aryani در مفهوم: "وقت سر خاراندن نداشتن " being on the go all dayکل روز وقت سرخاروندن نداشتم (پرمشغله بودن ) لیلا نصیری با شتاب غذا خوردن الشن آکحان سر پاشلوغپرمشغله امید امیدی پا کار SonRez If you have something "on the go", you have started it and are busy doing it. محمد نصر I am on the go all the timeدنبال یک لقمه نونم A.C.E ۱.سر کسی شلوغ بودنI'm usually on the go all day long. I hate being on the go all the time.۲. به طور دائم در حال حرکت بودن ، فعال بودن یا درحال کار بودنI feel as if I need to always be on the go; life's too short to be idle!۳.ترک کردن معمولا وقتی پیش بینی شده نباشه یا بعد از اتلاف وقت زیاد باشهLook out, that toddler's on the go! بابک به سرعت سهیلا مهرزاد ثمرین در جریان بودن مثال: پروژه یا کاری که در جریان است، در تداوم است akamrahimi50@gmail.com فورا حامد جهانگیر 1- مدام در حرکت - پر جنب و جوش - پویا2- OTG (کابل رابط گوشی و usb) uSER در لحظه معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها سید احمد > imaging محمد > بلوکاژ MrMohammadF > can of worms علی باقری > ادراک ثار علی باقری > ادای رسالت عباس فتحی > Take a rain check علی باقری > ادات فراست علی باقری > اداء شهادت نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته محمد حاتمی نژادموسیعلی باقریعلی حقی بستان آبادDark Light سارافرجپورFigureنادیا فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته یک غازی فارس نام کره ای لرکی لر خونابه خوردن حسنا چادر