occasioned

جمله های نمونه

1. the storm occasioned another delay in our plans
طوفان موجب تاخیر دیگری در برنامه های ما شد.

2. his designation as the leader of the party occasioned a great deal of objection
انتصاب او به عنوان رهبر حزب با مخالفت های زیادی همراه بود.

پیشنهاد کاربران

بپرس