• (1)تعریف: the quality of being strikingly new or unusual. • مترادف: originality • مشابه: freshness, newness, peculiarity, rarity, singularity, surprise, unconventionality, uniqueness
• (2)تعریف: a new or different thing or occurrence. • مشابه: anomaly, change, craze, fad, innovation, introduction, oddity, originality, peculiarity, surprise
• (3)تعریف: a small, unusual article sold mainly for amusement. • مترادف: curio, curiosity, gimcrack • مشابه: bauble, bibelot, doodad, gadget, gewgaw, knickknack, oddity, trinket
- cards, masks, rubber eggs, and other novelties
[ترجمه گوگل] کارت ها، ماسک ها، تخم مرغ های لاستیکی، و چیزهای جدید دیگر [ترجمه ترگمان] کارت ها، ماسک ها، تخم مرغ لاستیکی و چیزهای دیگر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the novelty of his ideas
تازگی اندیشه های او
2. soon the novelty of living in a palace wore off
پس از اندکی زندگی در کاخ تازگی خود را از دست داد.
3. children found it a novelty and a satisfaction to work in the factory
کار کردن در کارخانه برای بچه ها تازگی داشت و موجب خشنودی آنان گردید.
4. Novelty is the great parent of pleasure.
[ترجمه عباسی] هرچیز تازه ای ، منشا عظیمی از خرسندی است
|
[ترجمه گوگل]تازگی، والد بزرگ لذت است [ترجمه ترگمان] تبدیل به یه پدر بزرگ از لذت - ه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Many toys have no attraction beyond their novelty value .
[ترجمه گوگل]بسیاری از اسباب بازی ها هیچ جذابیتی فراتر از ارزش جدید خود ندارند [ترجمه ترگمان]بسیاری از اسباب بازی ها هیچ جاذبه ای فراتر از ارزش novelty ندارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. There's a certain novelty value in this approach.
[ترجمه گوگل]ارزش جدیدی در این رویکرد وجود دارد [ترجمه ترگمان]در این روش یک چیز جدید وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Gradually, the novelty of city life began to pall.
[ترجمه گوگل]به تدریج، تازگی زندگی شهری کم رنگ شد [ترجمه ترگمان]کم کم، تازگی زندگی شهری در حال تغییر بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He wore a red nose and novelty glasses for comic effect.
[ترجمه گوگل]او یک بینی قرمز و عینک جدید برای جلوه های کمیک به چشم می زد [ترجمه ترگمان]او بینی قرمز و عینکش را به خاطر تاثیر خنده آور پوشیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It was fun for a while, but the novelty wore off .
[ترجمه گوگل]برای مدتی سرگرم کننده بود، اما تازگی از بین رفت [ترجمه ترگمان]برای مدتی سرگرم کننده بود، اما تازگی این کار به پایان رسیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Then the Internet was still something of a novelty.
[ترجمه گوگل]پس از آن اینترنت هنوز چیزی جدید بود [ترجمه ترگمان]پس اینترنت هنوز یه چیز جدید بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. In Britain in the 1950s, television had a novelty value.
[ترجمه گوگل]در بریتانیا در دهه 1950، تلویزیون ارزش جدیدی داشت [ترجمه ترگمان]در دهه ۱۹۵۰ در بریتانیا، تلویزیون ارزش جدیدی داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]مادرم برای من یک خودکار جدید خرید [ترجمه ترگمان]مامانم برام یه خودکار جدید خرید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I suppose it has a certain novelty value but you'll soon get bored of it.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم ارزش تازگی خاصی دارد، اما به زودی از آن خسته خواهید شد [ترجمه ترگمان]فکر می کنم ارزش خاصی دارد، اما به زودی از آن خسته می شوید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Novelty value may be a part of it, but the real reason people like our paper is that it speaks the truth.
[ترجمه گوگل]ارزش تازگی ممکن است بخشی از آن باشد، اما دلیل واقعی که مردم مقاله ما را دوست دارند این است که حقیقت را بیان می کند [ترجمه ترگمان]ارزش تازگی ممکن است بخشی از آن باشد، اما دلیل واقعی افرادی که مقاله ما را دوست دارند این است که آن حقیقت را بیان می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Tourists are still a novelty on this remote island.
[ترجمه گوگل]گردشگران هنوز هم در این جزیره دور افتاده تازگی دارند [ترجمه ترگمان]توریست ها هنوز در این جزیره دور افتاده یک چیز جدید هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
چیز تازه (اسم)
innovation, novelty
تازگی (اسم)
verdancy, novelty, maidenhood, recency
نوظهوری (اسم)
novelty
چیز نو (اسم)
novelty
انگلیسی به انگلیسی
• innovation; something new; discovery novelty is the quality of being different and unusual. a novelty is something that is new and therefore interesting. a novelty is also a cheap, unusual object sold as a gift or as a souvenir.
پیشنهاد کاربران
✍ توضیح: The quality of being new, original, or unusual 🎉🆕 🔍 مترادف: Innovation ✅ مثال: The novelty of the new smartphone quickly made it a bestseller.
نوین
یافته جدیدی را برای اولین بار مطرح کردن ، حرف تازه ای برای گفتن داشتن ( به ویژه در مقالات Original )
برای اشاره به اسباب بازی های ارزون قیمت که معمولا هدیه داده میشن از این کلمه استفاده می کنند.
بی بدیل
✅تازگی ✅جدیدی، جدیدبودگی ✅نوینی، نوین بودگی . E. g The `10 specific values are self - direction ( including freedom of thought or action ) , stimulation ( need for thrills, 💥novelty💥, change ) , hedonism, achievement, power, security, tradition, benevolence and universalism ( seeking welfare for all people and the environment ) ... [مشاهده متن کامل]
تازگی نو بودن Newness Freshness Recency
زرق و برق، تازگی The novelty of these toys soon wore off and the children became bored with them. خرت و پرت، خورده جات پدیده عجیب و غریب Tourists are still a novelty on this remote island.